
آیا خردهخرده رنگ و کاشی و درخت و مجسمه و گلدان و... به شهر اضافه کردن، آن را زیباتر میکند؟
هنرهای گُلهبهگُله در شهری مشوش
بررسی مزایا و معایب حضور هنرمندان در امر زیباسازی شهر در گفتوگو با وحید آریان، محقق و پژوهشگر حوزه شهری

مائده امینی
دیوارها و پلها را کاشیکاری کنیم، جایی برای مجسمهها در گوشه وکنار شهر پیدا کنیم، فضاهای خالی ساختمانها را رنگ کنیم و هزار و یک راه دیگر که پیشروی هنر قرار دارد که حداقل در ظاهر میتواند شهر را زیباتر کند.
در تهران کم از این نمونهها نداریم؛ کلافهای رنگی که در خیابان ولیعصر به درختانِ نرسیده به تجریش پیچیدهاند. در میانههای همین خیابان هم نرسیده به طالقانی تایرهای رنگ شده از سمت راست و دارهای قالی فانتزی از سمت چپ خودنمایی میکنند. جمشید مرادیان، هنرمند مجسمهسازی که در استان البرز با درخت خشکیدهای مجسمه ساخته و مجسمههای هیچ پرویز تناولی در حوالی موزه معاصر هم یکی دیگر از جاذبههایی است که تهران مدتهاست با آن مواجه است. البته اگر کاشیکاریهای پرسروصدای لاله اسکندری در زیرگذر تقاطع بزرگراه حکیم و کردستان را از قلم نیندازیم.
اما آیا خردهخرده رنگ، کاشی، درخت و... به شهر اضافه کردن، آن را زیبا میکند؟ اینکه هرکس برای خود در گوشهای از شهر طرحی بدهد و آن را اجرا کند یک امتیاز برای آن شهر محسوب میشود یا به آلودگیهای بصری در قالب نقوش زیبا و ناهمگون دامن میزند؟
وحید آریان، پژوهشگر شهری و مدرس دانشگاه به همشهری میگوید: اغتشاش بصری تهران اجازه نمیدهد هر شکل و هنری به بدنه آن اضافه شود.
آقای آریان! شاید در وهله اول همه ما از رنگی بودن دیوارهای شهر، یا قراردادن مجسمههای مختلف در خیابانهای شهر لذت ببریم اما واقعا زیباسازی شهری نباید در قالب یک سازوکار حسابشدهتر باشد؟ اینکه هرکس به سلیقه خودش و براساس ذهنیت شخصیاش یک گوشه شهر را به هنرش گره بزند، نوعی بینظمی در عین زیبایی ایجاد نمیکند؟
طراحی شهری چیزی جدا از هنر نیست و شهر بیشک رابطه عمیق و غیرقابلانکاری با هنر دارد. اما سؤالی که در این میان باید برای پاسخ آن فکر کرد تا به سازوکاری که شما مدنظر دارید، برسیم این است که اساسا چه نوع هنری میتواند در شهر پاسخگو و مفید باشد؟
چیزی که تا امروز در شهر تهران به وفور مشاهده شده، نقاشیها و رنگآمیزیها به شکل رسمی و گرافیتیها بهصورت غیررسمی روی دیوارهاست.
خیلی از هنرمندان در کشور ما بر این باورند که باید دیوارهای شهر را در اختیار هنرمندان قرار داد تا روی آن نقوش یا آثاری را ثبت کنند. دلایل این اصرار هم روشن است؛ یکی از این دلایل بهدست آوردن فضایی است که خود هنرمندان برای نشان دادن کار خود لازم دارند و دلیل دوم هم باور آنها در این حوزه است؛ آنها ادعا میکنند که میتوانند شهر ما را با هنر خود زیباتر کنند اما من با این تئوریها خیلی موافق نیستم.
در جایی از صحبت خود به نقاشیهای رسمی و قانونی اشاره کردید. منظور شما نقاشیهای شهرداریها و دستگاههای دولتیاست؟ اساسا چقدر سبک کار نهادهای دولتی و شهرداریها را درشأن شهر میبینید؟
ببینید! نقاشیهای رسمی و قانونی در شهرهای ایران بهخصوص پایتخت در 2قالب انجام میشوند؛ یکی از این قالبها، تصویرهای رئال و مقدسی است که بنا به اهدافی مثل زنده نگه داشتن یاد شهدا روی دیوارههای شهر کشیده و ثبت میشوند.قالب دوم، نقاشیهای انتزاعی است که بهدنبال نشان پرسپکتیوی خاص روی دیواره یک ساختمان یا طرحی از آسمان، ابر و... مضامین متفاوتی است که عموما شکل و شمایل شادی دارند. هنرمندان این نقاشیها فکر میکردند که با این کار میتوانند انرژی مثبتی بین شهروندان ایجاد کنند.
البته از مجسمهسازی و هنرهای زیبا و تجسمی دیگر هم میتوان در کنار این دو قالب برای زیبا کردن شهر استفاده کرد.
این فکر، فکر غلطی است؟
ابدا. فکر، فکر درستی است. ما همواره جدارههایی در ساختمانهایمان داریم که قابلطراحی شدن است. بنا بر اصل زیباشناسی، ما وقتی که یک زمینه شلوغ داریم، اگر قرار است شکلی به آن اضافه کنیم باید از شکلی ساده استفاده کنیم و برعکس.
وقتی ما زمینه به این شلوغی داریم (شهر تهران) و هر معماری به سلیقه خودش ساختمانی ساخته و رفته است، باید هنر را به شکل سنجیدهتری وارد این ملغمه کنیم. اغتشاش بصری تهران اجازه نمیدهد هرشکل و هنری به بدنه آن اضافه شود و این یکی از بندهای همان سازوکاری است که شما بهدنبال آن بودید.
آقای دکتر! ارزیابی شما از نقاشیهای رئال در سطح تهران و برخی کلانشهرها چیست؟
شهر تهران یکی از آلودهترین کلانشهرهای جهان است. باید دید از تزئین کردن شهر با تصاویر رئال چه هدفی را دنبال میکنیم. اگر بهدنبال زندهنگهداشتن یاد شهدا هستیم، من فکر میکنم انتخاب مناسبی نکردهایم. وقتی تصاویر مقدسی همچون صورت شهدا را روی جدارهها ثبت میکنیم نباید فراموش کنیم که دیوارههای سیمانی ما روزبهروز آلودهتر میشود. در ایامی مانند چهارشنبهسوری به دیوارها نارنجک پرتاب میشود و هزار و یک مشکل دیگر مثل ناتوانی نقاش در انتقال درست شمای شهید.
آیا این نقاشیها دنبالهرو آن اهداف هستند؟
تا دلتان بخواهد ما نقاش و هنرمند داریم که توانستهاند مفاهیم مذهبی را به زیباترین شکل و در قالبی انتزاعی به تصویر بکشند. چرا مدیران ما هرگز سراغ این سبک نقاشی دیواری نمیروند؟ بهنظر من خیر.
در مورد سبک دومی که به آن اشاره کردید چطور؟ مثلا کشیدن آسمان، ابر و... روی جدارههای شهری را چطور میبینید؟
از نظر من آن هم چنگی به دل نمیزند. این تصاویر روی کاغذ چشمنوازند نه روی دیوار. بیایید شهر را از عقبتر و دورتر نگاه کنیم. چه میبینیم؟ هر کدام از تصاویر در جای خود و به تنهایی قشنگاند و در کنار هم نه زیبایی دارند، نه تداعیگر مفهوم و هویت خاصی هستند.
و در نهایت فکر میکنید نسخه شفابخش شهر شلوغ و مشوشی مثل تهران چیست؟
ساماندهی گرافیک و هنر شهری تنها نسخه شفابخش برای زیباسازی یک کلانشهر است. راهحل هم برای من مشخص است. میتوان نواحی یا حوزههایی در شهر که بیشترین شباهت را از لحاظ فرهنگی و اجتماعی بههم دارند پیدا کرد و برای هر کدام فاکتورهای زیبایی متفاوتی طراحی و به شکل یکپارچه آن را پیدا کرد. کار سختی نیست. اگر کارگروههایی با حضور یک روانشناس، یک متخصص حوزه شهری، یک هنرمند، نمایندهای از سازمان نوسازی شهری و... تشکیل شود، به راحتی میتوان به یک سازوکار و تصمیم درست جمعی رسید.
در آخر هم اضافه میکنم اگر بهدنبال زیباکردن شهریم و برای آن فراخوان میدهیم یا مسابقه برگزار میکنیم، سوژههای زیباسازی شهری و مسابقات در این حوزه باید با قوانین و محدودیتهای مخصوص به شهر تدوین شود نه اینکه هرکس که رابطه بهتری با مسئولان دارد یک دیوار را برای خودش بردارد و رنگ کند.
*
خیلی از هنرمندان در کشور ما بر این باورند که باید دیوارهای شهر را در اختیار هنرمندان قرار داد تا روی آن نقوش یا آثاری را ثبت کنند. دلایل این اصرار هم روشن است؛ یکی از این دلایل بهدستآوردن فضایی است که خود هنرمندان برای نشان دادن کار خود لازم دارند و دلیل دوم هم باور آنها در این حوزه است؛ آنها ادعا میکنند که میتوانند شهر ما را با هنر خود زیباتر کنند