در بدرقه جان
در سوگ دکتر حسین جلالپور
ابراهیم اسماعیلیاراضی/روزنامه نگار
حالا دیگر هر بار که محمد ولیزاده بخواهد «روزنمای ادبیات امروز ایران» را منتشر کند، باید در صفحه دوازدهم دیماهش بنویسد:
«حسین جلالپور (شاعر)
آمدن: 12/10/1355
رفتن: 10/1/1398
کتابشناسی:
1- کلاغِ بعد از باغ (مجموعه شعر)، داستانسرا، 1395
2- دیوان محمدخان دشتی (تصحیح)، بامداد نو، 1395»
و...
سه نقطهاش هم شامل بسیاری از کارهای منتشرنشده حسین است که مهمترین آنها آثار خواجوی کرمانیست؛ آثاری که چند سالیست به همت یکی از ناشران نامدار در نوبت چاپ است؛ تصحیح دیوان و مثنویهای «همای و همایون»، «گل و نوروز»، «گوهرنامه»، «کمالنامه» و «روضهالانوار» خواجوی کرمانی. کارهای ناتمامش هم بماند.
خودش بر پیشانی صفحه اینستاگرامش نوشته بود: «نویسنده، زاده گناوهجان، یک درسخوانده ادبیات، شاعر و عضو هیأتعلمی دانشگاه...» اما اینها هم فقط بخشی از بودنهایش را مینمود. حالا دیگر هر بار که محمد ولیزاده و تعدادی از ناشران معتبر دیگر بخواهند کتابی منتشر کنند، باید چراغ بردارند و دنبال ویراستاری بگردند که کلمه و زبان را با غیرتی کمنظیر، بفهمد و بنشاند و به بار باور برساند.
حسین جلالپور، بدون تعارف و تردید، جسورترین غزلسرای نسلی بود که در دهههای 70و 80قد علم کردند تا در معاصرت خود غزل بنویسند و این جسارت باعث شد که او کمترین قدمها را نسبت به دیگر همنسلانش به عقب بردارد و اگر بخواهم منصف باشم باید بگویم که حتی قدمی هم به عقب برنگشت و یکسره پیش رفت تا اینکه چرخ روزگار، او را از رفتن باز داشت. این جسارت، در نقادیهای حسین هم برجسته بود؛ چه نقدهایی که درباره متنهای جزء مینوشت و چه نقدهایی که به جریانهای ادبی و خصوصا نحلههای قدمایی و نوقدمایی غزل داشت. و البته که در این نقدها، آوانگاردنماییها را هم بینصیب نمیگذاشت. بدون شک، همین صراحت لحن، در کنار اصرار حسین بر دورماندن از دارودستهها و پروپاگانداهای ادبی باعث شد که نخستین مجموعه شعرش حدود 20سال پس از آنکه او در جشنواره شعر و قصه هرمزگان بهعنوان نفر اول انتخاب شد، به چاپ برسد و البته چنان که باید، دیده نشود.
جلالپور علاوه بر فعالیت آموزشی آکادمیک بهعنوان مدیر گروه ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی بهبهان، در ترویج و آموزش ادبیات خلاق نیز دغدغهای همیشگی داشت و این دغدغه را به دغدغههای اقلیمیاش پیوند میزد تا گناوه و بوشهر و جنوب، از تازگی، بیبهره نماند. از سوی دیگر هم در «پایگاه نقد شعر» برای جوانان سراسر کشور، نقد مینوشت.
اما هیچکدام از این همه که گفتم، دغدغه اصلیاش نبود؛ او به رعنایی و مهربانی، بیش از هر چیز، «انسان» را پاس میداشت و همین ویژگی بیش از هرچه دیگر، دوستدارانش را داغدار کرده است. خاک بر او خوش باد.