تختی روی تشک اکران
علیرضا محمودی/ دبیر گروه ادب و هنر
تبعید فیلم غلامرضا تختی به قعر جدول اکران نوروز98 بهانه حیرت شده است. در صفحات شخصی و در شبکههای اجتماعی آدمهای شناس و ناشناس از فاصله 11میلیاردی فیلم اول با فیلم تختی مینویسند و آن را نشانه سقوط فرهنگی تلقی میکنند. اکران نوروز هر سال یک قربانی دارد. در هر ترکیبی از فیلمهای سفره سینمایی نوروز در چند سال اخیر، همیشه یک فیلم از همه کمتر سهم میبرد. اما امسال قربانی بیرنگ و لعاب و بیجار و جنجال نوروزی سینمای ایران، فیلمی است درباره نماد مرام و معرفت در تاریخ معاصر. میزان بیتوجهی عمومی به جهانپهلوان همه را شگفتزده کرد. سردبیر قدیمیترین ماهنامه سینمایی کشور در صفحه اینستاگرام خود تصویری از جدول فروش فیلمها گذاشت و فروش 600میلیونی و تماشاگر 30هزار نفری فیلم غلامرضا تختی را بعد از 2هفته در سینماهای تهران، شرمآور توصیف کرد.
نفروختن فیلم غلامرضا تختی، دلایل زیادی دارد. نخستین دلیل آن نامناسب بودن فیلم برای اکران نوروزی است. بعد از رونمایی فیلم در جشنواره فیلم فجر همه متفقالقول بودند که روایت با فاصله بهرام توکلی از زندگی محبوبترین ورزشکار تاریخ ورزش ایران، با اقبال چشمگیری روبهرو نخواهد شد. سرنوشت فیلمی که از همان ابتدا بنای داستان را بر پاک کردن هاله اسطورهای از چهره کشتیگیر، کشتیگیران بگذارد، بهتر از سردی گیشه نخواهد بود. اما سعید ملکان، تهیهکننده فیلم سعی کرد بازی را طور دیگری جلو ببرد. او میخواست در تشک سینمای ایران به حریفان بد بدن بفروشساز بدل بزند. برنامه او برای نمایش فیلمش استفاده از فضای عمومی نوروز بود. وقتی در تعطیلات مردم تصمیم میگیرند به سینما بروند، از کنار این تصمیم خانوادگی چرا سهمی نصیب تصویر بچه بامرام خانیآباد نشود و از قبل لفت و لیس فیلمهای کمدی، فیلمهای جدی هم سودی اندک بکنند. اما تماشاگران در نوروز خیس و خسته98، فقط 3فیلم را دیدند. مردم کمتر به سینما رفتند و همین سهم اندک را به تماشای گلزار و مدیری و معادی و محمدزاده و حجازیفر محدود کردند. آنها بدل ملکان را با بدل دیگری پاسخ دادند. کشتی گره خورد. داور در سینما هرگز سرپا نمیدهد. خاک یعنی تمام.
وقتی تماشای یک فیلم در سینما در گیشه 100هزار تومان برای یک خانواده 5نفری آب میخورد و با پول ساندویچ و ذرت و نوشابه باید 200هزارتومان برای این سرگرمی کنار گذاشت، چرا باید به تماشای فیلم مستندگونه و سیاه و سفید رفت که همان اولش میگوید تختی در هتل اطلس خودکشی کرده. خانواده کنجکاو طبقه متوسط بیپول این روزها برای چنین روایتی، سعی میکند در بازار نمایش خانگی دست به جیب شود تا در گیشه سینما.
از مردم که بگذریم سینمادارها چنان با فیلم برخورد کردند که آدم یاد سرنوشت تختی بعد از مسابقات تولیدو سال66 میافتد.
در مجتمعهای سینمایی بدترین سانسها را برای تختی کنار گذاشتند. سینماهای حوزه و سینماهای دولتی هم هوای فیلم را به هیچوجه ندارند. وقتی مردم به هزار دلیل و سینماداران به یک دلیل تماشای تختی را سخت میکنند، فروش تختی نباید کسی را حیرتزده کند. این سرنوشت هر کسی است که ساز مخالف بزند. اسطورهزدایی از چهره «آقاتختی» نتیجهاش همین است.
عکس تختی بالای پیشخوان خیلی از مغازههاست. یکی بهخاطر روزی است در شهریور41. روزی که غلامرضا تختی از پارک ساعی تا میدان فردوسی تهران را بههم ریخت تا برای زخم زلزله بوئینزهرا مرهم کم نیاید. تماشای آن روز در فروردین98 در روزهایی که تهران برای آققلا و پلدختر دل توی دلش نیست، شاید بیان منطقی بود که چرا عکس تختی بالای پیشخوانهاست و نه عکس هیچکس دیگری. اما مردم تصور خودساختهشان از تختی را میپسندند. در روزگار همهچیز برای فروش، جای تختی در افسانهها امنتر است.