بیحوصلگی بازگشت بهکار را چگونه از بین ببریم؟
بازگشت به زندان
علی منصوری- روانشناس تربیتی- از عوامل ریشهای و موقت مؤثر در ایجاد بیحوصلگی در کار میگوید
خدیجه نوروزی
«15روز بود که شبها ساعتم را کوک نمیکردم. تا دیر وقت بیدار بودم و کاملا در زمان غوطهور. حس آدمهای آزاد و رهایی را داشتم که در حصار هیچ قید و بندی نیستند. اما چقدر این فرصت کوتاه بود. امروز نخستین روز کاری بعد از تعطیلات عید است اما با وجود این همه استراحت، دست و دلم بهکار نمیرود. دلم میخواهد بازهم در خانه باشم و بخوابم. تخمه بشکنم و فیلمهای مورد علاقهام را تماشا کنم و کتاب بخوانم. اما حیف که دیگر نمیشود و بازهم اسیر محدودیتهای زمانی شدهام و کار و کار و کار. حس انسانهای کلافه را دارم و دلم میخواهد فرار کنم از این وضعیت خستهکننده تکراری که دوباره گرفتارش شدهام». بیشک چنین حالات روانی بعد از تعطیلات عید به سراغ بسیاری از ما آمده. اما اینکه چرا دچار آن شدهایم را شاید ندانیم.
یک عامل خارجی موقت یا همیشگی؟
علی منصوری-روانشناس تربیتی- در گفتوگو با درنگ میگوید: «بعضی اوقات ما فکر میکنیم معضلاتی که گرفتارش میشویم نشأتگرفته از یک عامل خارجی موقتی است. در مورد بیحوصلگی بعد از ایام تعطیلات نیز این گفته صدق میکند. عمده افراد اگر به روانشناسان مراجعه و روند حالات روانیشان را طی سال بررسی کنند متوجه میشوند که این بیحوصلگی در ایام دیگر سال نیز همراهشان است اما آنقدر درگیر مشغلههای مختلف روزمره هستند که به بروز و ظهور بیرونی آن کمتر توجه دارند. اما بعد از تعطیلاتی مانند نوروز این بیحوصلگی به خوبی خود را نشان میدهد. افرادی با کار و فضای کار دچار چالشهای جدی هستند. ما فردی را نداریم که در طول سال احساس رضایتمندی کامل از کار داشته باشد و بعد از تعطیلات بگوید که من احساس رضایتمندیای که از کار داشتهام را یکباره بعد از پروسه زمانی 15روزه از دست دادهام. این امکانپذیر و منطقی بهنظر نمیرسد».
منصوری عوامل ایجاد حس بیحوصلگی و رخوت و کسالت بعد از تعطیلات را به 2 دسته عوامل ریشهای و عوامل منشعب از تعطیلی 15روزه نوروز دستهبندی میکند.
عوامل ریشهای
بسیاری از افراد که دچار بیحوصلگی بعد از تعطیلات هستند اساسا هدفگذاریهای صحیحی در زندگی ندارند و یکی از دلایل نداشتن رضایتمندی، درست از همینجا اتفاق میافتد. شاید پیش خودتان بگویید میدانیم هدفمان دقیقا چیست اما ممکن است مسیر درستی را برای رسیدن به آن انتخاب نکرده باشیم؛ مسیری که یا ما را به آن اهداف نمیرساند یا همهچیز آنقدر کند و سخت پیش میرود که خستهکننده شده است. این روانشناس تربیتی میگوید: «یکی از مسیرهایی که ما را به اهدافمان میرساند کار و فعالیتهای اجتماعی است. گاهی کاری که انتخاب میکنیم ما را راضی نمیکند و برایمان دوستداشتنی و مطلوب نیست. یا ممکن است این نارضایتی نشأتگرفته از فضای کارمان باشد؛ یعنی کارمان را دوست داریم و مسیر درستی را هم در پیش داریم اما فضای کارمان را دوست نداریم. این فضا میتواند صرفا موقعیت مکانی باشد یا همکارانی که در کنارشان در حال فعالیت هستیم؛ جوی که مدام ما را از خود دور میکند. قطعا بازگشت به جایی که برایمان آزاردهنده است بعد از یک تعطیلات طولانیمدت، سخت و کسلکننده است».
عادت
بعضی افراد ممکن است بگویند با این عوامل ریشهای مشکلی ندارند اما بازهم نمیتوانند حس خمودگی و بیحوصلگی را از خود دور کنند. بگویند مسیرمان درست است اما بعد از نوروز بازهم دچار مشکل هستیم. منصوری در مورد این دسته از افراد میگوید: «ساختار بدنی و ذهنی ما بهگونهای است که با هر شرایطی خود را وفق میدهد و به آن عادت میکند. 15روز این بدن و ذهن را متفاوت با چیزی که قبلا داشته، عادت دادهایم. پس با چنین شرایطی بیحوصلگی ما طبیعی است. نباید فکر کنیم که حتما مشکلی در خود یا کارمان داریم که دچار این حالت از کسلی، افسردگی و بیانگیزگی هستیم. این نوع نگاه بسیار مهم است؛ چرا که 15روز دچار یک سبک زندگی متفاوت بودیم و تا بخواهیم با شرایط جدید خود را هماهنگ کنیم نیاز به گذر زمان است و تا یک هفته نیز ممکن است به طول بینجامد. بعد از مدت کوتاهی میبینیم که دوباره مانند گذشته به روال طبیعی بازگشته و همان آدم قبل شدهایم».
تلقین
ذهن ما بسیار تلقینپذیر است و این واقعیت را نباید دستکم گرفت؛موردی که روانشناس تربیتی هم آن را در ایجاد حس بیحوصلگی بیتأثیر نمیداند؛ عمده تلقیناتی که از طریق شبکههای اجتماعی و گروه دوستان، خانواده و آشنایان در این 15روز مدام تکرار میشود که حالا بعد از تعطیلات بروز بیرونی پیدا میکند تا انجام کارهای قبل از تعطیلات را سخت و طاقت فرسا جلوه دهد.
برای بعضی از افراد هم بازگشت به جمع همکارانشان چون مدتی از آنها دور بودهاند کمی سخت است. یک نوع خجالت و شرم حضور در جمعی که مدت طولانی در آن نبودهاند تا حدی طبیعی است.
خداحافظی با لذتها
تصور اینکه بعد از تعطیلات باید دوباره به شرایطی بازگردیم که مقید به شرایط کار و زندگی هستیم کمی سخت است.
در ایام تعطیلات تا توانستهایم دقدلیهایمان را تخلیه و عقدهگشایی کردهایم چرا که فکر میکردیم تا مدتها دیگر چنین فرصتی نصیبمان نخواهد شد و دوباره اسیر ریاضتها و سختیهای زندگی خواهیم شد اما شاید باید نوع نگاهمان را تغییر دهیم و سبک زندگی را گونهای دیگر کنیم؛ سبکی که در آن مجبور نباشیم از لذت و خوشیهایمان با بیرحمی کامل صرفنظر کنیم. اگر سبک زندگی را هدفمند و عاقلانه کنیم دیگر بعد از تعطیلات درازمدت دچار آشفتگی نخواهیم شد. اگر برای کارهایی که در طول سال انجام میدهیم پاسخی منطقی و هدفمند داشته باشیم دیگر دلیلی ندارد در ایام نوروز دچار بههمریختگی شویم. قطعا در چنین وضعیتی بعد از ایام تعطیلات هم دچار مشکل نیستیم.
منصوری میگوید: «چیزی به نام تعطیلات نباید وسط زندگی ما یک خلأ ایجاد کند. باید احساس کنیم که تعطیلات قرار است انرژی مضاعفی را به ما بدهد که بهتر از قبل کارهایمان را انجام دهیم نه اینکه درگاهی باشد برای فرار کوتاهمدت از کار. در نگاه نوع اول فرد با یک روحیه مضاعف بهکار برمیگردد اما در نگاه نوع دوم فرد حس میکند به شکنجهگاهش بازگشته و روحیه این آدم کاملا مشخص است که باید چقدر مخرب باشد».