خوابی که آشفتگی آن ادامه دارد
پژوهش موحد از نهضت ملیشدن صنعت نفت، همچنان معتبرترین روایت ماجراست
فریدون مجلسینویسنده و دیپلمات سابق
در باره تاریخ 100 ساله بهشدت آغشته به نفت ایران تحقیق بسیار شده و کتابها و مقالات بسیار نوشتهاند. در این میان کتاب «خواب آشفته نفت» اثر استاد محمدعلی موحد که نخست در 2جلد منتشر شد و سپس با 2 جلد تکمیلی به 4 جلد رسید، سوابق مستند مفصلی را در خود گرد آورده و به آن رنگ یک دایرهالمعارف مرجع درباره تاریخ نفت ایران داده است. این مجموعه اثری است پرمایه به قلم توانای نویسندهای دانشمند که هم از دیدگاه حقوقی در جایگاه یک حقوقدان برجسته و هم از دیدگاه اداری و تکنوکراتیک در جایگاه یک کارمند ومدیرکه در همان صنعت نفت بهکار اشتغال داشته و در حساسترین لحظات تاریخی شاهدی عینی و حاضر در صحنه و آگاه به زیروبم کار بوده و هم در جایگاه یک محقق و تاریخنگار که نگاهی حرفهای به مسئله داشته و سرانجام در جایگاه یک نویسنده ادیب که توانسته است این اثر را با قلمی شیوا و شیرین عرضه کند از اعتبار برخوردار است. هر یک از این صفات، ارزشی ویژه به این اثر مفصل بخشیده است. اما آنچه به آن اعتبار تاریخی و سیاسی میبخشد، صفت محقق و پژوهشگر است که نویسنده را وادار میکند در درج مطالب از ملاحظات و عواطف متعارف خود چشم بپوشد و حقیقت را تا جایی که میداند و میتواند، فدای اغراض و تمایلات خود و علائق و فشارهای بیرونی نکند.
در بررسی نظرات در شبکه مجازی در ذیل مدخلی درباره این اثر، خانمی فرهیخته ضمن برشمردن مزایای کتاب نوشته بودند که بهنظر میرسد ترازوی لطف استاد در داوریهایشان بیشتر به سمت مصدق سنگینی میکند. شاید اندکی مبالغه کرده باشند. بهنظر من ایشان بیطرفی جانبدارانهای را رعایت کردهاند. نگاه نسل هیجانزده آن روز که شاهد آن اوج عقدهگشایی ملی در روز خلع ید بود که حسین مکی با آن اندام درشت دست مدیر انگلیسی را از پشت میز ریاستش گرفت و بلند کرد و مهندس بازرگان ریزاندام را به جای او نشاند و خبرش در ایران انفجاری از شادی عمومی به ارمغان آورد، مگر میشود جانبدارانه نباشد. بیطرفی هم امری نسبی است.
خلاصه ماجرا بهطوری که میدانیم این است که مظفرالدین شاه قاجار در سال1901 به موجب قراردادی امتیاز کشف و استخراج و فروش نفت را در گسترهای به مساحت یک میلیون و 200هزار کیلومترمربع یعنی تمام کشور به استثنای آذربایجان، گیلان، مازندران و خراسان را برای60سال به ویلیام ناکس دارسی میلیونر بریتانیایی واگذار میکند؛ یعنی به استثنای مناطق شمالی. این است که جناب شاه احترام مناطق نفوذی روس و انگلیس را که آنها 6 سال بعد به موجب قرارداد محرمانه 1907 بین خودشان به آن رسمیت دادند، تلویحاً پذیرفته بود.
اینکه چگونه دارسی میلیونر حقوقدان با قدری تحصیلات زمینشناسی بهوجود نفت در ایران پی میبرد، به گزارشهایی بازمیگردد که نمایندگان سیاسی و نظامی بریتانیا از وجود چشمههای نفت در خوزستان داده بودند. چرا ما ایرانیها خودمان به فکر نیفتادیم از این ثروت طبیعی استفاده کنیم؟ آیا نفت را نمیشناختیم؟ میشناختیم. به اسناد باستانی کاری نداریم. سعدی در گلستان در عبارتی زیبا که ضربالمثل شده است، هشدار میدهد و در واقع از آن سوی تاریخ به ما پیام میدهد: «هندویی نفط اندازی همیآموخت. حکیمی گفت: تو را که خانه نئینست بازی نه این است». اما میبینیم که ما نیز در خانه نئین خود گوش شنوا نداریم. انگلیسیها هم ضربالمثل مشابهی دارند که میگوید: «آن کس که در خانه بلورین زندگی میکند سنگ نمیپراند!» اما آنها گوش میکنند. باری نفط داشتیم، فقط در اثر قِلت استعمال دستهاش افتاده و نفت شده بود. نمیدانستیم به چه دردی میخورد. در حد درمان درد پا و زفت برای کچلی از آن استفاده بومی میکردیم. تازه جایی هم که در مسجد سلیمان در آن دست به اکتشاف زدند «نفتون» نامیده میشد. اما دارسی که پدر همسرش در آمریکا در کار اکتشاف و استخراج نفت بود با آن ماده آشنایی داشت با آنکه میلیونر و بینیاز بود، از شنیدن اخبار آن داروی کچلی آرام ننشست و به ایران آمد. کاری را که ما از آن آگاه نبودیم و از عهده ما بر نمیآمد، بر عهده گرفت و 20هزار لیره هم نقد و معادل آن از سهام شرکتی که تشکیل داده بود و 16درصد منافع پس از کشف و استخراج و فروش، یعنی آهوی ناگرفته به دشت را به شاه پیشکش و قرارداد را امضا کرد و موجب انبساط خاطر ملوکانه هم شد. فکر میکنم پول را که گرفتند، فرمودند: «عجب خری بود این مرد!»
ما ایرانیها عادت داریم که تقصیر ناتوانیها و ناآگاهیهای خودمان را به گردن دیگران بیندازیم. قرارداد را امضا کردند. شرکت نفت دارسی، پس از 7سال، سرانجام در ۲۶می ۱۹۰۸میلادی به نفت رسید. تا زمانی که نفت کشف نشده بود و مقرری سالانه میرسید، مفت چنگ بود و چه باک. سالهای اول هم سود چندانی نداشت، اما چاههای جوان و پربار که فوران میکردند راه فروش و سودآوری را گشودند، بهطوری که شرکت دارسی به فکر ایجاد پالایشگاه افتاد؛ بزرگترین پالایشگاه جهان در آبادان که در سال1913 یعنی فقط 5سال بعد از اکتشاف در یک قرن و اندی پیش افتتاح شد. از آن زمان قضیه جدیتر و به درآمد سالانه ایران نیز افزوده شد و در بودجه دولتی جایی برای خود باز کرد. اما قضیه هنگامی از آن هم جدیتر و در سال بعد جنگ جهانی اول درگرفت و به آبادان و نفت ایران جنبه استراتژیک و تدارکاتی برای نیروی محرکه نیروی دریایی بریتانیا داد. در ایران به ظاهر بیطرف، بسیاری از غیردولتیها که ویلهلم آلمان را با تبلیغات واسموس جاسوس نامدار وکنسول آلمان در بوشهر مسلمان میپنداشتند، خواهان پیوستن ایران به محور آلمان و عثمانی مسلمان بودند، و دولتیها که به اهمیت درآمد نفت واقف بودند و خوانین محلی که از پیمانکاری حفاظت از خطوط لوله بهرهمند بودند، خواهان تداوم جریان نفت به پالایشگاه بودند و واسموس که به زبان محلی هم آشنا بود عشایر غیور را به مبارزه با انگلیسیها و خرابکاری در خطوط لوله تشویق میکرد. کشور از سویی به درآمد آن صنعت نیاز داشت و مردم از سویی آن چریکها را قهرمان میپنداشتند. چنین بود که قضیه نفت در ایران به سرعت رنگ سیاسی بهخود گرفت.
موحد در جایی با بیان اینکه کتاب «خواب آشفته نفت» داستان توسعه ایران است، میفرماید: این داستان از روزی آغاز میشود که دولت برای پرداخت حقوق کارمندانش پول نداشت، در همین گیر و دار، انقلاب اکتبر به وقوع پیوست و پرداخت پول قزاقها را انگلیسیها برعهده گرفتند و بعد هم کودتا شد درحالیکه اگر قرارداد 1919 امضا میشد، کودتا رخ نمیداد و رضاشاه هم بر سر کار نمیآمد و با اشاره به تمدید قرارداد 1933شرکت نفت انگلیس در زمان رضاشاه میفرمایند: «اساسا کودتا شد برای اینکه این قرارداد بسته شود». این نتیجهگیری قدری بوی نظریه توطئه میدهد. حقوق عقب مانده قزاقها یکی از دلایل کودتا بود.
نتیجهگیری دکتر موحد درباره قرارداد 1919 نیاز به بررسی دارد. نیروهای انگلیسی پس از شکست روسهای سفید در جنگ داخلی شوروی در حال عقبنشینی منظم از ایران به فرماندهی ژنرال آیرونساید بودند. میرزا کوچکخان با کمک لنین و نیرویی که در انزلی پیاده کرده بود دولت جمهوری شوروی گیلان را تشکیل داده بود. دولت مرکزی وضعی نابسامان داشت. انگلیسیها نگران و خواهان برقراری ثباتی در ایران و عثمانی فروپاشیده و افغانستان بودند تا بلکه از توسعه کمونیسم در این کشورها جلوگیری شود.1
بدیهی است که در این قرارداد ضدیت در برابر کمونیسم مستتر و مورد مخالفت گرایشهای علاقهمند به دولت انقلابی روسیه بود. آیا منظور از اینکه «اگر قرارداد 1919بسته میشد، کودتا رخ نمیداد» این است که با اجرایی شدن آن قرارداد و ثبات و انسجامی که در کار دولت فراهم میشد، که مورد علاقه انگلیس و ثبات در تولید نفت نیز بود، دیگر نیازی به کودتا پیدا نمیشد؟ یا با توجه به بطلان قراردادهای 907و 1915روسیه و انگلستان، در عمل قرارداد 1919و سپس کودتای سوم اسفند 1299(فوریه 1921) را جایگزین آن قراردادهای استعماری میدانند، که با اجرایی شدن اولی نیازی به دومی نمیبود. گرچه ثبات ایران در آن دوره فقط به سود ایران نبود و به سود انگلستان هم بود، اما در برخلاف تبلیغات از مفاد قرارداد 1919بوی تسلیم استعماری به مشام نمیرسد. نفت ایران به موجب قرارداد محکم قاجاری در اختیار بریتانیا بود، و غیراز آن تولیدات خصوصی مانند برگه زردآلو و روده و سالامبور و فرش و چندان انگیزهای برای تشدید سیاست استعماری نمیشد. تحلیل سیاسی و تاریخی از دیدگاه نظریه توطئه، چه درباره قرارداد 1299و چه درباره کودتای سوم اسفند و چه درباره تمدید قرارداد نفت جای بحث و تردید بسیار دارد. خصوصاً فراموش نکنیم که پس از کودتای سوم اسفند و در زمان صدارت سردار سپه بود که با لشکرکشی شخص سردار سپه به خوزستان آن ایالت بحران زده بهکار شیخ خزعل دست نشانده که قراردادش را هم با انگلستان امضا کرده بود، فیصله داده شد و بدون این اقدام قضیه نفت اصلاً موضوعیت خود را از دست میداد. تمدید طولانی قرارداد هم امری تابع اوضاع و احوال تاریخی بود و منتفی میشود، چنان که شد.
البته، همانطور که محمدعلی موحد تصریح کردهاند، تمدید قرارداد در آن شرایط استیصال مزایایی هم داشت. اولا سهم ایران را از 16درصد به 20درصد به علاوه 4شیلینگ در هر متریک تن صادراتی میرساند، و در شرایطی که حسابسازی یا هزینههای واقعی سهم ایران را به صفر نزدیک کرده و موجب خشم رضاشاه شده بود، از آن پس حد اقل درآمد ثابت سالانهای معادل 700هزار پوند برای ایران منظور میداشت؛ با این شرط که اگر مجموع 20درصد از سود عملیاتی و 4شیلینگ هر متریک تن کمتر از 700هزار پوند شود، شرکت موظف به پرداخت حد اقل 700هزار پوند باشد. نیاز به این مبلغ نقد را در زمان اجرای برنامههای نظامی و عمرانیدوران او میتوان محرک اصلی دانست. ضمناً حوزه جغرافیایی عملیاتی را به یک چهارم سرزمین کاهش داد، هرچند شرکت نفت انگلیس یک چهارم مرغوب را برای خود ذخیره کرد. حق انحصاری لولهکشی در خلیجفارس از شرکت سلب شد. شرکت متعهد شد سالانه 10هزار لیره برای اعزام دانشجویان ایرانی به اروپا اختصاص دهد و شرکت متعهد شد تمامی اقدامات لازم را برای نگهبانی از مخازن نفتی ایران انجام دهد و درضمن تمامی مدارک ونقشههای مهم رابه شیوهای محرمانه در اختیار دولت ایران قرار دهد. تمدید مدت قرارداد جنبه بد آن بود که با افزایش حق امتیاز کشورهای دیگر به 50-50انگیزه مهمی در ملی شدن نفت شد.
دکتر موحد درباره یکی دیگر از شعارهای آن دوران میفرماید: «صحبتِ اقتصاد بدون نفت درایران یک معجزه است واینکه کشوری با اقتصادی مشابه ما ۲۸ماه بتواند بدون نفت خود را سرپا نگه داشته و توازن صادرات و واردات را هم داشته باشد بینظیر است. این نکته زمانی اهمیت خود را بیشتر نشان میدهد که بدانیم امروزه اقتصاد بدون نفت برای ما رؤیایی مضاعف است و حتی نمیتوانیم درباره آن فکر کنیم.» درباره این دیدگاه نیز تردید دارم. اولاً میزان درآمد ایران از نفت در آن دوره حتی با نرخ آن روز قابل قیاس با درآمدهای این روزها نبود و ثانیاً مگر جمهوری آفریقای مرکزی و اوگاندا و تاهیتی و سومالی که دچار فقر و فلاکتاند نابود شدند؟ باقی ماندن به ضرب تحمل فشار زندگی و چاپ اسکناس، با رشد و توسعه و بهرهمندی از درآمد منابع طبیعی و زندگی درشأن تاریخ و فرهنگ و مدنیت ایران فرق میکند. باید مسئله را حل میکردند.
دکتر موحد میگوید: «میدانم که در این کتاب آنجا که از محامد و مکارم دکتر مصدق سخن خواهم گفت خصمانش را بر خواهد آشفت و آنجا که بر کم آمدها و ضعفهای او اشاره خواهم کرد بر محبانش گران خواهد آمد». و با وجود محظورات و ملاحظات اجتماعی به نرمی از خطاهایی ازجمله توهم غیرقابل جایگزین بودن نفت ایران نام میبرد. اما در جلسات نقد، شیفتگان مصدق که توقع ستایش بیشتری دارند، همین اندازه را نیز تاب نمیآورند و موحد میگوید: «من نیامدهام که قدیس درست کنم» با این حال شیوهای را که مصدق در روزهای آخر دولت خود بهکار بست شاهکار سیاسی او میداند و ازتوسل به رفراندوم برای انحلال مجلس تا آن تاریخ سابقه نداشت و سران متنفذ نهضت با آن مخالفت مینمود سخن میگوید و دادن رسید با قید تاریخ و ساعت به فرمان عزل را نشان از تسلط بر اعصاب تلقی میکند که «در آن شب 25مرداد هوشیارانه و با اعتماد به نفس کامل تحرکات دشمن را زیرنظر داشت که با دنبال کردن ریاحی و فرستادن فوری او به ستاد ارتش که نقشه کودتای آن شب را به شکست کشانید.»
مخالفت سران نهضت با رفراندوم صحیح است. اما شکست اقدام نظامیان در شب 25مرداد را بیش از آنکه بتوان بهحساب مهارت مصدق گذاشت باید بهحساب خطای نظامیان دانست که گمان کرده بودند مصدق با دریافت فرمان که با قدری چاشنی اسکورت نظامی همراه بود، به سادگی تمکین خواهد کرد، وگرنه به جای «کوتای کاغذی» همچون 4روز بعد با به کارگیری فقط بخشی از امکانات عملیاتی خود کار را تمام و اقدام به براندازی جدی میکردند.
اما اینکه نوشتهاند: «مصدق در ملاقات 27 مرداد با هندرسون ضعف و زبونی از خود نشان نداد و هندرسون را از روحیه خوب و متعادل خویش شگفتزده ساخت...» لابد ایشان در آن زمان از انتشار اسناد سری وزارت خارجه و سیا در سال1396 آگاه نبودند. به موجب این اسناد هندرسون در آن زمان فتوکپی فرامین عزل و نصب شاه را که از اردشیر زاهدی گرفته بود در اختیار داشت و مینویسد [نقل به مضمون] از مصدق پرسیدم آیا صحیح است که شاه فرمان عزل شما را ابلاغ کرده است؟ مصدق نخست انکار میکند و سپس میافزاید: اگر همچنان فرمانی صادر میشد غیرقانونی بود و تمکین نمیکردم. بهعبارت دیگر هندرسون از دید خودش دیگر مصدق را نخستوزیر نمیدانست و از برنامه و توانمندی نظامیان هم آگاه بود. بهنظر من هدف اصلی هندرسون که نگرانی اصلی او جلوگیری از نفوذ شوروی و حزب توده بود، تشویق مصدق به دادن فرمان خروج تظاهرکنندگان اغلب تودهای از عرصههای عمومی بود که موفق شد. ظاهراً قبلاً آمریکاییها مقامات متشتت شوروی بعد از استالین را نیز مجاب کرده بودند و از طریق سفارت و حزب توده نیز دستور خروج حامیانشان از خیابانها صادر شده بود. بدینترتیب برنامه 28مرداد بدون مقاومت جدی انجام شد.
1-متن 6 ماده قرارداد وثوق الدوله که مصوب و اجرا نشد به شرح زیر است:
1.دولت انگلستان با قاطعیت هر چه تمامتر تعهداتی را که مکررا در سابق برای احترام مطلق استقلال و تمامیت ایران کرده است، تکرار میکند.
2. دولت انگلستان خدمات هر عده مستشار متخصص را که برای لزوم استخدام آنها در ادارات مختلفه بین دولتین توافق حاصل شود به خرج دولت ایران تهیه خواهد کرد.
3. دولت انگلیس به خرج دولت ایران صاحبمنصبان، ذخایر و مهمات جدید را برای تشکیل قوه متحدالشکل که دولت ایران ایجاد آن را برای حفظ نظم در دامنه سرحدات در نظر دارد، تهیه خواهد کرد.
4. برای تهیه وسایل نقدی لازم به جهت اصلاحات مذکور در ماده 2 و 3 این قرارداد، دولت انگلیس حاضر است یک قرض کافی برای دولت ایران تهیه [کند] یا ترتیب آن را بدهد.
5. دولت انگلستان با تصدیق کامل احتیاجات فوری دولت ایران به ترقی وسایل حملونقل که موجب تأمین و توسعه میباشد حاضر است با دولت ایران موافقت کرده و اقدامات مشترک ایران و انگلیس راجع به تأمین و حفظ راهآهن یا اقسام دیگر وسایل نقلیه تشویق کند.
6. دولتین توافق میکنند در باب تعیین متخصصان برای تشکیل کمیته، که تعرفه گمرکی را مراجعه و تجدید نظر کرده و با منافع حقه مملکت و تمهید و توسعه وسایل ترقی آن تطبیق نماید.