• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
پنج شنبه 23 اسفند 1397
کد مطلب : 50898
+
-

سفره بی‌نان و جای خالی افشار

داخلی
سفره بی‌نان و جای خالی افشار

افشارِ 15ساله رفته بود کولبری تا به جای پدر از کار افتاده‌اش در شب عید، نان آور خانواده‌اش باشد اما در شیب تند کوه سقوط کرد و جانش را از دست داد. حالا نه‌تنها سفره خانواده بلکه جای پسر نوجوان نیز در خانه خالی است و نه پدر و مادر افشار و نه دوستان او، مرگ وی را باور ندارند. 

مرگ افشار چطور رقم خورد و در آن شب سر چه اتفاقاتی رخ داد؟ یکی از افرادی که پیکر بی‌جان کولبر نوجوان را پیدا کرده بود جزئیات بیشتری از این حادثه را بازگو می‌کند.
به گزارش همشهری، افشار صیادی نیاز، پسر 15ساله اهل مریوان بود. روز دوشنبه به همراه 2 نفر از دوستانش که 17و 19ساله بودند برای کولبری به مرز عراق رفته بودند. هر 3نفر آنها به خاطر مشکلات مالی حاضر شده بودند با این کار جان‌شان را به خطر بیندازند؛ اما وضعیت افشار از همه بدتر بود. پدر او از مدتی قبل از کار افتاده شده بود و در این شرایط چشم امید خانواده به دستان کوچک پسر نوجوان‌شان بود. افشار وقتی اوضاع پدرش را دید رگ غیرتش بیرون زده و گفته بود که من می‌روم با کولبری خرج خانه را در می‌آورم. قرار بود در ازای جابه‌جا کردن باری سنگین از مرز خرمال عراق تا اورامان 150هزار تومان نصیبش شود. او باید باری سنگین را روی دوشش می‌گذاشت و راهی پرپیچ و خم و کوهستانی را در میان برف و یخ طی می‌کرد و در نهایت از شیبی تند می‌گذشت تا بتواند بار را به صاحبش تحویل دهد.

شب حادثه، یعنی دوشنبه‌ شب گذشته، 3کولبر از مرز خرمال راه افتادند. هوا سرد بود و رو به تاریکی می‌رفت. هر چه می‌گذشت سرما بیشتر می‌شد. آنقدر که خون در رگ‌هایشان رو به انجماد می‌رفت. اما دل‌شان به رسیدن به مقصد و گرفتن دستمزد گرم بود. 2 پسر دیگر تجربه بیشتری در کولبری داشتند و بارشان سبک‌تر بود. آنها جلو می‌رفتند و افشار با بار سنگین‌اش پشت سرشان بود. وقتی هوا تاریک شد فاصله آنها با یکدیگر بیشتر شد و یک آن، وقتی دوستان افشار برگشتند دیگر او را ندیدند. دیگر چیزی به پایان راه نمانده بود. آنها با خود گفتند ما می‌رویم و افشار هم می‌آید. ساعتی بعد آنها به مقصد رسیدند و بارشان را به صاحبش تحویل دادند اما هرچه صبر کردند خبری از کولبر نوجوان نشد. صاحب بار که نگران بارش شده بود یک نفر را دنبال افشار فرستاد. مرد جوان همینطور که دنبال پسر نوجوان می‌گشت در لا به لای برف‌ها او را دید. بدن افشار سرد بود. ظاهرا او در شیب کوه سقوط کرده و دست و پایش شکسته بود. مرد جوان دوان‌دوان خودش را به روستا رساند و با چند نفر دیگر بالای سر افشار برگشت. آنها اورژانس را هم خبر کرده بودند و وقتی امدادگران رسیدند و او را معاینه کردند گفتند دست‌کم 2ساعت از مرگش می‌گذرد. حمزه محمودی، یکی از افرادی که پیکر افشار را به روستا منتقل کرده بود با بیان این جزئیات به همشهری می‌گوید:«هوا خیلی سرد و تاریک بود. با زحمت و سختی زیادی پیکر افشار را با برانکارد به آمبولانس رساندیم و او را به بیمارستان و از آنجا به زادگاهش منتقل کردند.» او ادامه می‌دهد:« آنطور که معلوم بود افشار در شیب آخر و دور از چشم دوستانش از کوه سقوط کرده بود. آنجا کوه بلندی وجود دارد که شیب آن آنقدر تند است که کولبرها مجبور می‌شوند بارشان را روی برف‌ها سر بدهند و پایین بیاورند. آن شب بهمن هم آمده بود و ظاهرا افشار درحالی‌که روی برف‌ها سر می‌خورده به پرتگاه افتاده است. دوستانش می‌گفتند او تنها نان آور خانواده بود و برای اینکه شب عید سفره‌شان خالی نباشد به کولبری آمده بود اما حالا در شب عید خانواده‌اش عزادار شده‌اند.» محمودی که خودش هم کولبر است می‌گوید:« این نخستین حادثه برای کولبرها نبود و آخرین حادثه هم نخواهد بود. خدا می‌داند کولبرها برای اینکه بتوانند یک لقمه نان سر سفره خانواده‌شان ببرند، چه خطراتی را به جان می‌خرند.» 

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :