گفتوگو با ایمان معماریان؛ دامپزشک مرکز بازپروری حیاتوحش پارک پردیسان
دشواریهای طبابت حیاتوحش
اسدالله افلاکی :
قرارمان ساعت 10صبح بود اما هنوز نیامده بود. بیش از نیم ساعت بود با مسئول مرکز بازپروری حیاتوحش پارک پردیسان گپ میزدم که به سوی محوطه مرکز اشاره کرد و گفت: «آمد. بچهاش را هم با خودش آورده»! ایمان معماریان را میگفت؛ دامپزشک مرکز بازپروری حیاتوحشپارک پردیسان. وارد که شد سبدی را که بچهاش در آن خوابیده بود کنار میز گذاشت. سبد با پتوی کوچکی پوشانده شده بود و هیچچیز پیدا نبود. پتو را که کنار زد، شامپانزهای کوچولو با چشمانی گرد و سیاه نمایان شد. معماریان گفت که این بچهشامپانزه در باغوحش تهران بهدنیا آمده اما مادرش او را نپذیرفته است و حالا 7ماه است که او از باران (بچهشامپانزه) مراقبت میکند؛شامپانزهای از شامپانزههای کشور آفریقایی کنگو که بهشدت در معرض انقراض هستند. باران تا 5سالگی نیاز به مراقبت دارد و معماریان این مسئولیت دشوار را پذیرفته است؛ کار دشواری که تنها یک دامپزشک عاشق حیاتوحش از عهده آن برمیآید. معماریان بیش از 6سال است در مرکز بازپروری حیاتوحش پارک پردیسان مشغول فعالیت است. گفتوگو با معماریان بیش از یکساعت به درازا کشید. او در این گفتوگو از مشکلات درمان حیاتوحش گفت و برضرورت راهاندازی مراکز استاندارد برای درمان حیاتوحش در سراسر کشور تأکید کرد. درعین حال معماریان گفت که «حتی همین مرکز بازپروری و درمانی حیاتوحش پارک پردیسان هم منطبق با ضوابط بینالمللی نیست».
چطور شد که سراغ رشته دامپزشکی حیاتوحش رفتید؟
من همیشه میخواستم با حیاتوحش کار کنم. کلاس اول دبستان که بودم وقتی از بچهها میپرسیدند میخواهید چکاره شوید همه میگفتند «دکتر» یا «مهندس» اما من میگفتم میخواهم جنگلبان شوم. وقتی بزرگ شدم و اطلاعات بیشتری به دست آوردم (بهویژه از دوره دبیرستان به بعد) تصمیم گرفتم که در رشته دامپزشکی تحصیل کنم و دامپزشک حیاتوحش شوم. کنکور که دادم میتوانستم رشته پزشکی یا دندانپزشکی دانشگاه تهران را انتخاب کنم؛ خانواده هم اصرار میکردند که پزشکی یا دندانپزشکی بخوانم اما علاقه من به حیاتوحش باعث شد که رشته دامپزشکی را انتخاب کنم و در این رشته از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدم.
از چه موقع کار با حیاتوحش را شروع کردید؟
از سال84 همکاری من با مرکز بازپروری حیاتوحش پارک پردیسان شروع شد و از سال89 که فارغالتحصیل شدم به طور جدی کارم را در این مرکز آغاز کردم. در آن زمان، دامپزشکهای سازمان محیطزیست به صورت مقطعی به مرکز سر میزدند اما مرکز، دامپزشک ثابتی نداشت؛ درواقع چیزی تحت عنوان دامپزشکی حیاتوحش تعریف نشده بود؛ منتها من از همان شروع تحصیل در دانشکده دنبال این بودم که دامپزشکی حیاتوحش را دایر کنم. با یکی از استادانم به نام دکتر رستمی که تجربیاتی در این زمینه داشت و دورهای را در باغوحشهای اروپا گذرانده بود کار معالجه حیاتوحش را آغاز کردم و در کشورهای آفریقای جنوبی، نامیبیا و هلند دورههایی در زمینه دامپزشکی حیاتوحش گذراندم. بعد از این دورهها بود که کار معالجه حیاتوحش در پارکپردیسان را بهطور جدی شروع کردم.
زمانی که کارتان را به طور جدی شروع کردید دامپزشکی حیاتوحش چه وضعیتی داشت؟
اولها این تصور وجود داشت که به دامپزشک ویژه حیاتوحش چندان نیازی نیست و متأسفانه بودجهای هم برای درمان حیاتوحش در نظر نگرفته بودند. شاید اغراق نباشد اگر بگویم یکی از سختترین رشتههای دامپزشکی، دامپزشکی حیاتوحش است چون دامپزشک دام کوچک با حیواناتی چون سگ و گربه و دامپزشک دام بزرگ با حیواناتی مثل اسب و گاو سروکار دارد اما حوزه فعالیت یک دامپزشک حیاتوحش بسیار گسترده است و از یک بندپای کوچک تا یک دوزیست و یک پستاندار خیلی بزرگ را شامل میشود. در واقع کار دامپزشکی حیاتوحش کار بسیار دشوار و خطرناکیاست که درآمدی هم برای آن متصور نیست. برای همین هم دامپزشکی حیاتوحش در کشور ما وجود نداشت اما بعد از اینکه من کارم را آغاز کردم بسیاری از دانشجویان با دیدن کارهای من به دامپزشکی حیاتوحش علاقهمند شدند و به این بخش روی آوردند.
گفتید دامپزشکی حیاتوحش کار خطرناکیاست؛ چرا این کار خطرناک است؟
دامپزشک حیاتوحش با حیوانات وحشی و پرخاشگر سروکار دارد. برای نمونه، وقتی تازه از آفریقا برگشته بودم قرار بود یک خرس را در شیراز برای درمان بیهوش کنیم تا برای معالجه جابهجا شود. موقعی که میخواهید یک حیوان را بیهوش کنید باید وزن حیوان را حدس بزنید. در آن زمان، استادم که از آفریقا آمده بود تجربه زیادی درباره خرسها نداشت. تخمینزدن وزن خرس کار دشواری است چون خرس همواره سنگینتر از وزنی است که تخمین زده میشود. من هم تجربهای در این زمینه نداشتم؛ در نتیجه وقتی خرس بیهوش شد سرش زیر بدنش قرار گرفت. من با این تصور که ممکن است مشکلی برای خرس پیش بیاید رفتم گوشهایش را گرفتم تا سرش را از زیر بدنش بیرون بیاورم اما خرس که به طور کامل بیهوش نشده بود دستم را گاز گرفت. 3تا ناخن دستم از جا درآمد، 2تا از انگشتانم شکست و بخشی از استخوان یکی از انگشتانم از بین رفت که هنوز هم مشکل دارد. این یک نمونه از اتفاقاتیاست که دامپزشک حین معالجه ممکن است با آن مواجه شود. ضمن اینکه یک دامپزشک همیشه در معرض آسیب و ابتلا به بیماریهای مشترک میان انسان و حیوان است و باید همواره مراقب باشد که به این بیماریها مبتلا نشود اما در مواردی، ابتلا به بیماری اجتنابناپذیر است. علاوه بر این، کارکردن با حیوانات حیاتوحش، کار سادهای نیست. خیلیوقتها این کار، لذتبخش نیست. مثلا زمانی که دامپزشک از درمان حیوان ناامید میشود و چارهای ندارد جز اینکه حیوان را راحت کند، وضعیت واقعا ناراحتکنندهایاست.
شما در این مرکز روزانه به طور متوسط چند حیوان را درمان میکنید؟
در هفته حداقل 40حیوان متعلق به حیاتوحش به این مرکز آورده میشوند. این حیوانات اغلب یا گلوله خوردهاند یا بر اثر تصادفات جادهای زخمی شدهاند و یا مبتلا به بیماری هستند. متأسفانه حیواناتی که از طبیعت جدا میشوند آسیب جدی میبینند؛ طوری که بسیاری از آنها قابل درمان نیستند و درصد کمی از آنها را میتوان نجات داد.
شاخصترین گونههایی که در این مرکز تحتدرمان قرارگرفتهاند کدامند؟
شاخصترین گونه، یوزپلنگ آسیاییاست که اکنون به یوز ایرانی شهرت دارد؛ زیرا آخرین زیستگاهش ایران است و حالا این حیوان، نماد و سمبل حیاتوحش ایران شده است. باید توجه داشته باشیم که ما طی 70 الی 80سال اخیر، شیر ایرانی را از دست دادهایم و این بسیار بد است که یک بار دیگر سمبل و نماد حیاتوحشمان یعنی یوز را هم از دست بدهیم. اینجا یک یوز نر داریم که در پارک ملی توران از یک شکارچی متخلف گرفته بودند. این یوز «کوشکی» نامیده میشود. یک یوز هم که «دلبر» نام گرفته از میاندشت به این مرکز منتقل شد. 3سال پیش موفق شدیم ایندو یوز را به پارک پردیسان و به مرکزی که تحقیقات یوز ایرانی نامگذاری شده منتقل کنیم. اخیرا هم یک مادهیوز هشتماهه که «ایران» نامیده میشود از قاچاقچیان حیاتوحش در تهران کشف و به این مرکز منتقل شد.
آقای دکتر یکی از مسائل پرحاشیه کلینیک پردیسان، پلنگ رودسر بود که شبهات فراوانی ایجاد کرد؛ در این باره توضیح دهید.
پلنگ رودسر (آرزو)، نخستین پلنگی نبود که برای بازپروری به این مرکز آورده شد؛ پلنگهای دیگری هم برای درمان به این مرکز آورده شدند که مشکلات بسیار جدی داشتند و اکثر آنها را من درمان کردم. وقتی پلنگ رودسر با آن وضعیت کشف شد از گیلان با من تماس گرفتند و گفتند که این پلنگ به علت اینکه در تله گرفتار شده نمیتواند روی پاهایش راه برود. من آن روز از 5صبح تا 7صبح، تلفنی دوستان گیلانی را راهنمایی کردم که چطور حیوان را زندهگیری کنند، از چه دارویی استفاده کنند و چطور اطراف حیوان را ببندند. خوشبختانه آنها موفق شدند پلنگ را سالم زندهگیری کنند و بعد حیوان به تهران منتقل شد. وقتی پلنگ در قفس نامناسبی قرار دارد نباید پوشش اطراف آن را برداشت زیرا بهشدت به خودش آسیب میرساند؛ به همین دلیل، این پوشش را فقط برای حدسزدن وزن پلنگ کنار زدم زیرا زمان کافی برای دیدن حرکات پلنگ در حالت بیهوشی وجود نداشت؛ سپس روند تشخیص شروع شد. ابتدا حیوان را بیهوش کردیم و بلافاصله سیتیاسکن و رادیوگرافی انجام گرفت. با توجه به آسیبهای شدید حیوان که سیتیاسکن نشان میداد و با درنظرگرفتن جواب آزمایشها احتمال دادیم که حیوان آسیب نخاعی جدی داشته باشد و در چنین شرایطی البته ضایعات حیوان، برگشتپذیر نیست.
در آن شرایط تصمیم گرفتید حیوان را راحت کنید؟
بله. تشخیص اولیه من در ساعتهای اولیه و قبل از دیدن حیوان بهصورت هوشیار، این بود؛ منتها قبل از این کار، در شرایطی که حیوان برگشتناپذیر است باید از ارگانهای زیستی حیوان مثل تخمدانها استفاده شود. فردای آن روز حیوان را از قفس به یک باکس مناسبتر انتقال دادیم و بعد جایگاهی برایش درست کردیم. وقتی یکی از متخصصان جراحی دانشگاه تهران (دکتر محمدمهدی دهقان) برای کمک به تشخیص آمدند، برای نخستینبار حرکت حیوان را دیدیم و متوجه شدیم که پای راستش حرکت میکند. این موضوع این امید را ایجاد کرد که شاید بتوان کمک بیشتری برای نجات انجام داد؛ در نتیجه بلافاصله درخواست انجام امآرآی دادیم ولی در همان زمان یک گروه دامپزشک دیگر با مسئولان سازمان محیطزیست صحبت کردند و آمدند و از آن لحظه به بعد، معالجات را آنها ادامه دادند. کار درمان که تمام شد حیوان به باغوحش قزوین منتقل شد. پس از آن از من برای تهیه باکس و حملونقل حیوان به گیلان راهنمایی خواستند. بعد از این مراحل با نصب گردنبند، پلنگ را در طبیعت رهاسازی کردند که متأسفانه یک ماه بعد در طبیعت کشته شد.
با توجه به آنچه گفتید در واقع شما ابتدا در تشخیص شدت ضایعه واردشده به آرزو دچار اشتباه شده بودید؟
بله. با توجه به وضعیتی که داشت من در تشخیص اولیه اشتباه کردم ولی همانطورکه توضیح دادم روند معالجه، پیگیری و آرزو در طبیعت رهاسازی شد. البته من موافق رهاکردنش با چنین شرایطی نبودم.
برای درمان حیوانات در این مرکز با چه مشکلاتی مواجهید؟
چند مشکل اساسی داریم. مهمترین مشکل، عنوانیاست که برای این مرکز انتخاب شده (مرکز بازپروری حیاتوحش). از دید محیطزیست اینجا مرکزیاست که یکسری حیوان را نگهداری میکنند؛ درحالیکه این مرکز باید از نگاه سازمان محیطزیست، یک مرکز استاندارد درمان و بازپروری حیاتوحش باشد. تا زمانی که این دید وجود نداشته باشد و امکانات و تجهیزات لازم برای این مرکز تهیه نشود این مشکل برطرف نمیشود. مشکل دیگر، کمبود اعتبارات است؛ با اعتبارات کم نمیتوان این حجم ورودی حیوان را درمان کرد. اگر بخواهیم این مرکز به سطح استاندارد بینالمللی برسد، کار زیادی میطلبد. این خیلی بد است که ما در کشور، یک مرکز استاندارد نداریم تا سایر استانها هم از آن الگو بگیرند.
چه توصیهای برای کسانی دارید که میخواهند حرفه دامپزشکی بهخصوص دامپزشکی حیاتوحش را انتخاب کنند؟
یک مشکل اصلی این است که بسیاری از دامپزشکان (امیدوارم همکاران دامپزشک ناراحت نشوند) به دلیل آنکه نتوانستهاند رشته پزشکی، داروسازی یا دندانپزشکی را در دانشگاهی همسطح انتخاب کنند سراغ دامپزشکی آمدهاند (البته حساب آندسته از همکارانی که احتمالا با علاقه وارد این رشته شدهاند جداست). این در حالیاست که رشته دامپزشکی رشته بسیار سختیاست و در نتیجه برخی افراد که ناگزیر وارد این رشته شدهاند نه علاقهای به این رشته داشتهاند و نه از ضریب هوشی بالایی برخوردارند. همانطور که گفتم دامپزشکی کار سختیاست و دامپزشکی حیاتوحش کار بسیار سختتریاست که هم مطالعه بیشتر میخواهد و هم درآمد کمتری دارد. کسانی که این رشته را انتخاب میکنند باید این موارد را در نظر بگیرند. امیدوارم در آینده دامپزشکانی داشته باشیم که حیاتوحش ایران از وجود آنها بهخوبی بهرهمند شود.
معماریان میگوید:
حوزه فعالیت یک دامپزشک حیاتوحش بسیار گسترده است و از یک بندپای کوچک تا یک دوزیست و یک پستاندار خیلی بزرگ را شامل میشود. در واقع کار دامپزشکی حیاتوحش کار بسیار دشوار و خطرناکیاست