• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
سه شنبه 3 بهمن 1396
کد مطلب : 4960
+
-

عراق؛ سیب‌زمینی‌های فنری

یادداشت
عراق؛ سیب‌زمینی‌های فنری

 

منصور ضابطیان | نویسنده و مجری تلویزیون:

سفر به هر جای دنیا و با هر نیتی که صورت گرفته باشد، نمی‌شود غذا را از آن حذف کرد. یا غذا خوشمزه است یا بدمزه؛ یا به جایی می‌روی که خوان نعمت در آن پهن است یا اصلا غذا گیرت نمی‌آید. این نکته، به‌ویژه برای آدم‌های شکمویی مثل من که عاشق قدم‌زدن در شهرهای مختلف جهان و امتحان‌کردن انواع خوراکی‌ها هستند اهمیتی دوچندان دارد.

سفر به کربلا و نجف صرف‌نظر از جنبه‌های معنوی غیرقابل انکارش، از این زاویه آدم را با مشکلات فراوانی روبه‌رو می‌کند. هیچ خوراکی هیجان‌انگیز یا دست‌کم تمیزی پیدا نمی‌شود؛ غذای هتل، بی‌کیفیت و یکنواخت و تکراری ا‌ست؛ آن هم در رستورانی در زیرزمین هتل که به مرده‌شوی‌خانه بیشتر شبیه است تا رستوران. در شهر هم دریغ از یک رستوران تمیز و دنج که بشود در آنجا ناهار یا شامی خورد یا دست‌کم چای و قهوه‌ای پیدا کرد. تنقلات و میان‌وعده‌ها را هم که دیگر فراموش کنید.

چندتایی کبابی توی بازار هستند که چیزی شبیه کباب کوبیده می‌فروشند؛ البته با این تفاوت که رنگشان بیشتر سفید است و این نشان می‌دهد که میزان دنبه داخل‌شان تا چه اندازه است. نمی‌دانم وقتی این سیخ‌ها را روی آتش بگذارند و بادشان بزنند و دنبه‌ها آب شود، آیا غیر از سیخ چیز دیگری باقی می‌ماند یا نه!

من که حاضر نیستم این کباب‌ها را امتحان کنم؛ نه به دلیل سیخ باقیمانده‌شان؛ به‌دلیل آنکه اساساً نمی‌توانم کبابی را بخورم که حتی توی یخچال هم دستمایه‌ای‌ا‌ست برای بازیگوشی مگس‌هایی که خنکای یخچال نه‌تنها بی‌حالشان نکرده که حسابی هم سر حالشان آورده است. مگس‌ها کلا در اینجا مزاحمتی برای شهروندان ایجاد نمی‌کنند. مثلا در یک قصابی، حجم سیاهی را می‌بینم که از قلاب آویزان است و به‌راستی نمی‌فهمم چیست؛ تنها زمانی می‌فهمم لاشه گوسفند است که قصاب تصمیم می‌گیرد بخشی از آن را برای یک مشتری با چاقو ببرد. لاشه را تکانی می‌دهد و یکباره هزاران مگس از روی لاشه پرواز می‌کنند و گوشت به رنگ اصلی درمی‌آید.

حالا فکر کنید در این هم‌اندیشی میکروب و چربی، یکباره جایی را کشف کنید که سیب‌زمینی آب‌پز می‌فروشد. سیب‌زمینی‌های بزرگ را داخل دستگاهی قرار می‌دهد و آنها را به شکل فنر درمی‌آورد و چوبی در آن فرو می‌کند و می‌دهد دست آدم؛ با نمک و سس و افزودنی‌های دیگر. باورم نمی‌شود. 3ـ2تایش را با ‌هم می‌خورم و دیگر هیچ... .

با این حال نمی‌توانم یاد نکنم از یکی از لذیذترین غذاهای زندگی‌ام که اتفاقا در همین سفر می‌خورم؛ یک زرشک‌پلو با مرغ استثنایی در سفره‌خانه حضرت امیر(ع) در نجف‌اشرف که البته همه‌‌چیزش ایرانی‌است و انگار با چنان انرژی و عشقی پخته شده که می‌تواند داروی هر دردی باشد.

این خبر را به اشتراک بگذارید