به مناسبت نود و هشتمین سالگرد کودتای 1299
روایت دیگر از کودتا؛ اینبار ژنرال آیرونساید
محسن میرزایی
خاطرات آیرونساید مربوط به روزهایی است که انگلیسیها در فکر کودتا هستند ولی از یکسو به قزاقها اعتماد کامل ندارند و از سوی دیگر هنوز تصمیم قطعی برای تسخیر پایتخت گرفته نشده است و کوشش آیرونساید بر این است که باقیمانده ارتش انگلیس را هرچه زودتر از ایران خارج کند و در ضمن کوشش کند تا یک حکومت نظامی مقتدر در تهران زمام امور کشور را در دست بگیرد. آیرونساید در خاطرات خود چنین مینویسد:
«سری به دیویزیون(لشکر) قزاق زدم و وضع آنها را بررسی کردم. مواجب آنها مرتباً پرداخت میشود و پوشاک و سر پناه در اختیار افراد قرار گرفته است. اسمایس میگویدکه تعداد اندکی از افسران ایرانی از آنچه ما صداقت مینامیم بویی نبردهاند. از نظرآنها صداقت داشتن یعنی محروم کردن خود از مال و منال. البته افسران ایرانی قزاقخانه حق دارند که ناراضی باشند، طبیعی است که وقتی مواجب پرداخت نمیشود تا حدودی حق با افسران ایرانی است. اسمایس میگوید که رضاخان میرپنج مرد خوبی است. و من از او خواستم تا به سردار همایون (رئیس فرمانده قزاقخانه) مرخصی بدهد تا رضاخان موقعیت خود را مستحکم کند.
سردار همایون از رفتن خود خوشحال است چون اجازه نداشته است که به پولهای قزاقخانه دست بزند و ناراحتی او از این بابت است. درباره چگونگی اوضاع، گفتوگوهای مفصلی با اسمایس داشتم. هیچکس مسئولیتی در قبال قزاقها بر عهده نخواهد گرفت. با توجه به تردید و تعللی که با آن دست به گریبانیم چگونه میتوانیم در موارد ضروری تصمیمی فوری بگیریم. اگر به قزاقها اجازه دهم که قبل از خارج شدن نیروهای انگلیسی از ایران به تهران حرکت کنند شاید در آن صورت بتوانم اوضاع را کنترل کنم-گرچه نمیتوانم با افراد مسلح به تهران بروم. اگر به آنان اجازه دهم که قزاقها پس از رفتن قوای انگلیس قزوین را ترک کنند، ممکن است علیه ما اقدام کنند که این رویداد برای من جالب خواهد بود چون که ناگزیر به مقابله با آنها خواهیم شد. اما کشتن هریک از آنان از سوی من اقدامی نادرست خواهد بود. این امکان هم وجود دارد که قزاقها به تهران یورش برند و دست به انقلاب بزنند. شخصاً بر این عقیدهام که باید به قزاقها اجازه داد تا قبل از رفتن قوای انگلیس از قزوین حرکت کنند. به اسمایس گفتم که به عقیده من قزاقها به تنهایی نمیتوانند کار چندانی صورت دهند. زیرا فقط برقراری یک دیکتاتوری نظامی مشکلات ما را حل خواهد کرد و به ما فرصت خواهد داد تا بدون هیچگونه دردسری خاک ایران را ترک کنیم. باید با وزیر مختار انگلیس درباره این مسائل گفتوگو کنم. اسمایس معتقد است که قزاقها علیه افسران خود شورش نخواهند کرد.
اسمایس میگوید سردار همایون فرمانده قزاقها رفته و رضاخان که یک سرهنگ است، فرماندهی قزاقها را بر عهده دارد. اسمایس و رضاخان دوستان صمیمی یکدیگرند. ژنرال آیرونساید در بخش دیگری از خاطرات خود پس از ملاقات با رضاخان در یادداشتهای خویش چنین مینویسد:
گفتوگوهای مفصلی با اسمایس و رضاخان انجام دادم. رضا موجودی سختکوش بهنظر میرسد. او میخواهد دستش به کاری بند باشد و از بیکاری ناراحت است. او فقط به زبان فارسی صحبت میکند و فارسی صحبت کردن من حتماً موجب شگفتی او شده است. او بهطور قطع پر جذبهترین فرد ایرانی است که تاکنون دیدهام. در شرایط فعلی بلشویکها به راحتی میتوانند جاسوسهای خود را به تهران که ما در آنجا فعالیتی نداریم، بفرستند. من فکر نمیکنم تا وقتی که در اینجا هستیم بار دیگر با مشکلی روبهرو بشویم.
با رضاخان گفتوگویی داشتم و او را به فرماندهی مطلق قزاقهای ایرانی گماردم. او قویترین فردی است که تاکنون دیدهام. به او گفتم که بهتدریج از تحت کنترل من خارج میشود و باید همراه سرهنگ اسمایس مقدمات رویارویی با شورشیان رشت را پس از خروج قوای انگلستان از منجیل، فراهم کند. در حضور اسمایس گفت و شنودی طولانی با رضا داشتم. اگر رضا بخواهد بازی درآورد به سادگی میتواند، چون که امکان خواهد داشت به راحتی بگوید قولهایی را که داده به اجبار بر وی تحمیل شده است. و او ملزم به انجام آنها نیست. قبل از اینکه از هم جدا شویم 2 نکته را برای رضا روشن ساختم:
نخست اینکه مبادا از پشت سر به قوای بریتانیا حمله کند زیرا این کار منجر به نابودی خود او خواهد شد و جز بلشویکها به سود هیچکس نخواهد بود دیگر اینکه شاه به هیچ وجه نباید سرنگون شود.
رضا صراحتاً قول داد و من با او دست دادم. به اسمایس گفتهام بهتدریج کنترل را کاهش دهد.
سرانجام عناصر غیرنظامی آرام خواهند شد و اگر بخواهند از کشور خارج شوند از طریق اصفهان خواهند رفت. به هر تقدیر شاه هنوز در تهران است و به اندازه کافی ترسو است».
توجه خوانندگان برگی از تاریخ را به این نکته مهم جلب میکنم که بیانات سیدضیاءالدین طباطبایی با آنچه آیرونساید نوشته و با خاطرات ملکالشعرای بهار در تعارض است. باید به این نکته توجه کرد که رضاخان آنطور که سیدضیاءالدین طباطبایی گفته از ماجراهای پشت پرده بیاطلاع نبوده و میدانسته است که باید به تهران برود و قدرت را در دست بگیرد ولی به سلطنت و به احمد شاه و تاج و تخت او به هیچ وجه کاری نداشته باشد.
همانطور که قبلا اشاره شد پس از سقوط امپراتوری روسیه قزاقخانه ایران که تحت فرماندهی افسران تزاری بود بهدست انگلیسها افتاد و مخارج آن را دولت انگلیس از محل وامهایی که ایران از آن کشور میگرفت پرداخت میکرد.