خوش به حال «لیبو»
درباره فیلم رُما که اتفاق ساده و خواستنی امسال سینما بود
مسعود میر/روزنامهنگار
آسمان را رها کن و به زمین بپرداز، به زمینی که در ظاهر تغییر نکرده اما با هر آب که شسته میشود تصویری دیگرگون پیش چشم ما میگذارد، از تاریخ حرف میزنیم و از معجزه تصویر، از خانه حرف میزنیم و از روزگاری که بر اهالیاش میگذرد، از خیابان و انقلاب و دانشجوها، از مرگ و تولد و دریا؛ از «رُما» حرف میزنیم.
آسمان را رها کن و خیره شو به همان کف موزاییکی که نه سگ بیچاره که اذناب و هواداران جنگکثیف آن را آلوده میکنند، باید سطل آب تغییر را ریخت بر این زمین و شست همه آن پلشتیها را، شست همه آن خونها را و شست همه آن عشقهای فرمولی را که در زمین مبارزه چیزی جز تنفر برای پیشکش ندارند.
آسمان را رها کن و در جاذبه پر رمز و راز سیاه و سفید روزگار به امواج حوادث چشم بدوز شاید بتوانی در آن خروش و سکون زندگی روزمره را به یاد بیاوری، سفر و حذر را به یاد بیاوری، اشک و لبخند را به یاد بیاوری و فراموش کنی که حتی اگر ترک شدی باز هم میتوانی توسط فرداها دوست داشته شوی.
آسمان را رها کن و با همه وجود، لذت مرارتهایی که برای خلق یک اثر کشیدهشده را مرور کن، لذت فجایعی که یک وطن برای رسیدن به آزادی و آبادی طیکرده را مرور کن، لذت لبخند تولد امید از پس مرگهای زودرس را مرور کن، لذت تلاش برای درخشش در دنیای خاکستری روزمره را مرور کن، سینما را مرور کن و رُما را مرور کن.
آسمان را رها کن و به پشتکار یک فیلمساز فکر کن، به همت کسی که خودش فیلمبردار فیلمش هم بوده و به سیاق بزرگان تاریخ سینما، برای تدوین فیلمش هم خودش دست بهکار شده است، به درخشش بیانتهای زنانی که در کسوت کارگر و صاحبکار خیرهکننده رفتار میکنند، به شکوه بیهیاهوی یک فیلم و البته به خوشبختی «لیبو» که فیلم به او تقدیم شده است.