نامت را به من بگو
دستات را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
و دستهایت با دستانِ من آشناست...
«احمد شاملو»
دستهایم را
در باغچه میکارم
سبز خواهم شد،
میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها
در گودی انگشتان جوهریام
تخم خواهند گذاشت...
«فروغ فرخزاد»
دستهای تو
تصمیم بود
باید میگرفتم و
دور میشدم...
«شمس لنگرودی»
دستها در بریدههایی از شعر فارسی
در همینه زمینه :