بشنو از نی در گرانی
علیرضا محمودی/ دبیر گروه ادب و هنر
این یک کلیشه است که نخستین دستاورد هرنوع گرانی و افزایش قیمتها، کاهش هزینههای فرهنگی خانوار ایرانی باشد. عادت کردهایم که این فکر را با این قرارداد توضیح بدهیم که در خانوار ایرانی با گرانی خوردنیها، نوشیدنیها، پوشیدنیها و سوارشدنیها، مردم از خریدنخواندنیها، دیدنیها و شنیدنیها دست بکشند. براساس این منش و روش در میان همه بازارها، بازار همیشه خلوت فرهنگوهنر، تنها بازاری است که با همهمه قیمتها، خلوتتر میشود. اگر تا قبل از گرانی برخی برای توضیح کتاب نخواندن، فیلم و تئاتر ندیدن و موسیقی متفاوت گوش نکردن، آسمان تنبلی را به ریسمان سانسور میدوختند، حالا با این قیمت ارزاق، مصرف کالاهای فرهنگی را مهمترین نشانه مرفه بودن و بیدرد بودن میدانند. انگار همه مترصد بهانهای بودند که رژیم فرهنگی بگیرند و همان پول اندکی را که به دخل کتابفروشیها ، گیشه سینماها و بلیتفروشیهای آنلاین میریختند، صرف خرید هر کالای دیگری بکنند.
اگر کسی دنبال درک صریح عدالت میگردد، بهترین پیشنهاد فهم گرانی است. هیچ کالایی نیست که استثناء از این قاعده باشد. همهچیز گران است و برخی گرانتر. توزیع عادلانه گرانی قیمتها به پشت جلد کتابها و بهای بلیتها نفوذه میکند. برای داستان خواندن و فیلم دیدن و تماشای تئاتر و شنیدن موسیقی بخش بیشتری از سهم درآمد را باید کنار گذاشت؛ سهمی که در پیشروی فربه سهم ارزاق نحیف هم شده. با همه خبرهای نگرانکنندهای که از قیمتها داریم، اما بازار فرهنگ و هنر آنقدر خلوت نشده که با خیال راحت همان کلیشه همیشگی را تکرار کنیم.
در بازار کتاب قیمت کاغذ ، جوهر و چسب چنان جهیده که ناشرها برای درج قیمت دنبال جایی بهتر از پشت جلد میگردند. قیمت تمامشده تولید فیلم ، تئاتر و موسیقی آنقدر بالا رفته که پوشش استقلال برای هر تولید فرهنگی، پیراهنی گشاد است. در چنین روزگاری، هنوز تولید فرهنگی متوقف نشده. از هر مترجم و نویسنده و ناشری که پرس و جو میکنی، همه از حضوری همهجانبه در نمایشگاه بهار آینده میگویند. آنقدر کتاب خوب هست که هر دنبالکننده کتابی، باید به فکر پسانداز مناسبی برای رفتن به نمایشگاه باشد. برای اکران نوروز تهیهکنندهها صف کشیدهاند و میخواهند از تعطیلات طولانی نوروز 98سهم بیشتری را برای خود دست و پا کنند. برای اجرای تئاتر، همه سالنها قرارداد بستهاند. تابلوهای تبلیغاتی بزرگراهها را خوانندهها قرق کردهاند. این شلوغی، اگر نشان تقاضای نسبی طبقه متوسط از کالای فرهنگی نیست، نشانه چه میتواند باشد.
شرایط ایدهآل نیست، در این گرانی بیسابقه نباید هم باشد. بازار فرهنگوهنر ایران هرگز نتوانسته بین جمعیت ایرانی و مصرفکننده کالای فرهنگی، نسبت چشمگیری برقرار کند. هنوز بازار اقبال از فرهنگ به نسبت جمعیت، کم و در برخی موارد از کم هم کمتر است. اما ناامیدکننده نیست. همان مردمی که همیشه به کتابفروشیها سرمیزدند، هنوز این عادت از سرشان نیفتاده. میروند و اگر دو کتاب نمیخرند، با حسرت ولی دست پر بیرون میآیند. فیلم توقیف شده هنوز کنجکاویبرانگیز است. یک هفته، یک میلیارد برای یک فیلم نامتعارف در ماههای پایانی سالی که در آن پراید به قیمت افسانهای رسید، شگفتانگیز است. بلیت تئاتر برای بسیاری نمایشهای روی صحنه تا چند اجرای پیش رو همچنان گیر نمیآید. در فصل داغ کنسرتها، هیچ خوانندهای از روی سن صندلی خالی ندید. مردم در سونامی قیمتها براساس خرده فرهنگی که در آن زندگی میکنند به هنر و ادبیات پشت نکردند. اگر مردم کلیشهها را به اندازه جیبشان شکستهاند، چرا مسئولان جنمی از خودشان بروز نمیدهند. تا کی باید مشتریان بازار فرهنگ و هنر را در این بازار رها کنیم. آیا این همه نهاد فرهنگی فقط برای مصرف بودجههای فرهنگی بنا شدهاند. کسی نمیخواهد بخشی از آن بودجهها را صرف کتاب ، فیلم، نمایش و موسیقی کمی ارزانتر کند؟ کتابها، بلیتها و تعرفهها گرانند، گرانتر هم خواهند شد. مردم همچنان به بازاری که در آن غذای روح میفروشند، سرخواهند زد. آنها بیرون از کلیشههای ما زندگی میکنند.