چه کسانی در سینمای ایران سلطنت میکنند؟
سلطان قلبها
نگار حسینخانی
سینمای ایران تا امروز سلطانهای بسیاری بهخود دیده است؛ بعضی بنام در فیلمنامه و بعضی به رسم در فرم فیلمسازی و بعضی دیگر به زندگی و واقعیت در شکلدادن به ایده و اجراییکردن آن. از اینرو تصمیم گرفتیم در پرونده سلاطین، حضور استعاری سینما را نادیده نگیریم و رنگ و بوی تازهای به دنیای پیرامونی سلطهجویان ببخشیم.
سلطانهای روی پرده
اسمش ناصر خاکزاد است و آشپزخانه دارد. نه از آنها که بویش دل و دین ببرد؛ از آن دست آشپزخانهها که دودمان به باد میدهند. نقش خاکزاد را نوید محمدزاده بازی میکند؛ سلطان شیشه و آمفتامینهای آشپزخانهای دیگر. سلطانبودنش از اینجا پیداست که یکبار به مرگ محکوم شده و با شناسنامه و نام جعلی هنوز در حال دودکردن زندگی مردمی دیگر است. حسابی پولدار و مرفه است؛ مردی که پیش از آمدنش به بازار به قول قاضی پرونده، شیشه کیلویی 200میلیون تومان بوده، شروع کار او قیمت را به عدد 30میلیون تومان کاهش میدهد و شیشه را به اندازهای ارزان میکند که در دسترس همه قرار میگیرد. اما وقتی او را دستگیر میکنند دوباره قیمت هر کیلو شیشه تا 80میلیون تومان افزایش پیدا میکند؛ تا این اندازه دست بهکار و مسلط و سلطان. «متری شش و نیم» دومین ساخته سعید روستایی در جشنواره امسال به دنیای سینما سلطانهای دیگری افزوده است؛ سلطانهایی در راستای تاریخ معاصر و زمانهمان؛ سلطانی که با دیگر سلطانهای سینما فرق میکند و یک خط با قلم درشت دور خودش میکشد. نوید محمدزاده متری ششونیم هیچ نسبتی با فریبرز عربنیای فیلم «سلطان» ندارد. فقط نام این یکی لقبی برای آن دیگری است. فیلم سلطان مسعود کیمیایی داستان مردی است که با فیلم و سینما گذران زندگی میکند. او خردهحسابهای قدیمی با کسی دارد که در جریان داستان فیلم در پی تسویهکردن آنهاست. البته این سلاطین مابازاهای فراوان دیگری در سینمای ایران و جهان دارند که چندان مجال کشف و واکاوی آنها در این متن نیست؛ سلاطینی چون ابوالفضل پورعرب و جمشید هاشمپور که گیشهها را تضمین میکردند و گاه بازی آنها در فیلمی سند موفقیت آن فیلم در میان تماشاگران بود یا پدرخواندههای فرانسیس فورد کوپولا که همیشه در تاریخ سینما خودرایی شخصیتهایش با بازیهای درخشان این فیلم را در رسته بهترینها قرار داده و سلطنت خود را همواره در سینمای جهان حفظ کرده است.
سلطان تصویرساز
سلطان در لغت بهمعنای فرمانروایی است که قدرت تام و تمام دارد. او میتواند قانونهای خودش را پیش ببرد و در اجرای آن قوانین به کسی پاسخگو نباشد. بنابراین، اگر بخواهیم سلطانی در سینمای ایران داشته باشیم باید مسعود کیمیایی را سلطان تصاویر و داستانهایی بدانیم که ردی از تعقیب قوانین رایج در جامعه در آثارش وجود ندارد. کیمیایی قوانین خاص خود را وضع میکند و قهرمانانش پیرو تام و تمام این قوانین هستند. این قهرمانان لازم نیست به کسی جواب پس بدهند و نگران اجرای شخصی قانونهایشان باشند. آنها با قدرتی که کارگردان برایشان درنظر گرفته منطق شخصی احساسات و عواطف خودشان را پیش میبرند. مسعود کیمیایی البته با انتشار عکسهایش کنار علی پروین از سوی رسانهها سلطان لقب گرفت تا دو سلطان در یک قاب تصویر رایج روزگار خود باشند؛ هرچند این لقب بعدها با تفاسیر دیگری همراه شد. از آنجا که کیمیایی شخصیت کاریزماتیکی داشت، با قهرمانسازیهایش پیش از انقلاب جریانسازترین کارگردان ایران شد تا سینمای روشنفکری و تجاری را توأمان تحتتأثیر قرار دهد و محبوب قلبها شود؛ آنقدر محبوب که حتی در سالهای گذشته با اینکه فیلمهایش چندان مورد اقبال قرار نگرفتند بتواند همچنان فیلمسازی مهم باقی بماند. شاید سلطنت کیمیایی چندان نصیب دیگران نشده باشد اما سلطنتهای کوچک و بزرگی پس از او در سینما بهوجود آمدند تا پرده را از بیسامانی حفظ کنند و اگر امروز بخواهیم سلطانی برای پردهها درنظر بگیریم میتوانیم یک جریان را حاکم کنیم، نه فرد مشخصی را؛ جریانی مشتمل بر فیلمسازانی موفق و تأثیرگذار که گاه و بیگاه سینما را به آینده خود امیدوار کردهاند.
سلاطین پشت پرده
صاحبان قدرت در سینما کم نیستند؛ آنهایی که برای بیان عقاید و ظهور و بروز خود، از هنر و دیدنیترین آنها یعنی سینما تمسک جستهاند؛ آنهایی که زور آن را دارند، سینما را به سمتی که دلخواهشان است هدایت کنند. با نگاهی به سلطان پشت پرده دهه 70 که بیشک مرتضی شایسته و هدایت فیلم یکی از آنهاست، میتوان حیطه قدرت تهیهکنندگان سینمای ایران را درساخت و پخش فیلمهای سینمایی دانست؛ قدرتی که فارابی را مجبور میکند برای سرمایهگذاری روی فیلم «روز واقعه» متوسل به او شود؛ قدرتی که سدهای توقیف و ساختهنشدن را میشکند و ساخت فیلم را ممکن میکند. اما سلطنت در دهه80 بیشک با علی سرتیپی و فیلمیران آغاز میشود. او و شرکایش در نیمهدوم دهه80 میتوانند جانشینان خوبی برای شایستهها باشند؛ سلاطینی که نهتنها با ساخت و پخش فیلم که با سینماداری حوزه قدرت و سلطنت خود را وسیعتر کردهاند. دهه90 اما پر از سلطانهای کوچک و بزرگی است که هر یک بر گوشهای از سینما، ملوکالطوایفی حکومت میکنند؛ کسانی که زمان باید بگذرد تا بتوان درباره قدرتشان سخن گفت؛ آنهایی که گاه با سرمایههای کلان وارد میشوند و گاه همانگونه که وارد شده بودند دفعی و یکباره فراموش خواهند شد. تازهترین این افراد مردی به نام محمدصادق رنجکشان است. او بهعنوان حامی مالی تولید چند فیلم از محصولات سال اخیر سینمای ایران مطرح شده است. به اسامی این فیلمها و حضور پررنگ او در 8 ماه دقت کنید:« متری ششونیم» ساخته سعید روستایی، «سرکوب» رضا گوران، «سرخپوست» نیما جاویدی، «بیحسی موضعی» حسین مهکام و حبیب رضایی و «قاتل وحشی» حمید نعمتالله. شرط شفافیت نام سرمایهگذار برای صدور پروانه ساخت، باعث شده نامهایی رو بیایند که از بازگشت سرمایههای خود حداقل برای یک سال صرفنظر کردهاند. رنجکشان که در صنف خرازی، واردات و صادرات میکرد، سالهاست آژانس مسافرتی دارد. او سرمایهگذار تئاترهایی چون «بینوایان» و «جنون» هم بوده که یکی بسیار پرهزینه و دیگری اثری دانشجویی است. اما در اطلاق نام سلطان به او توسط رسانهها، خودش واکنش نشان داده است. او میگوید: «درباره لقب سلطان سینما که به من اطلاق میشود، باید بگویم که من نیامدهام سینما را بگیرم و با لفظ سلطان مشکل دارم. من چند فیلم ساختهام و خونین جگرم کردهاند. شاید روزی دوست داشتم کار بزرگی در سینمای ایران انجام دهم اما بعد از حواشی دروغی که علیه من بهوجود آوردند، انگیزهام را به کلی از دست دادهام».
همین بیانگیزگی سرمایهداری که به تعجیل سلطان لقب گرفته است، سینما را از ماندگاری چنین سرمایهای ناامید خواهد کرد. حداقل تاریخ سینمای ایران در دهههای گذشته نشان داده است برای اعطای لقب سلطان به تازهرسیدگان باید کمی صبور بود. سلاطین در سینما حداقل باید به قدرتی بیش از پول مجهز باشند.
* سلطان در لغت بهمعنای فرمانروایی است که قدرت تام و تمام دارد. او میتواند قانونهای خودش را پیش ببرد و در اجرای آن قوانین به کسی پاسخگو نباشد. بنابراین، اگر بخواهیم سلطانی در سینمای ایران داشته باشیم باید مسعود کیمیایی را سلطان تصاویر و داستانهایی بدانیم که ردی از تعقیب قوانین رایج در جامعه در آثارش وجود ندارد