• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
جمعه 3 اسفند 1397
کد مطلب : 48691
+
-

راز ‌مرد زندانی در دریای شمال

متهم مدعی است در جریان درگیری در دریا، جوانی مقابل او جان باخته است

داخلی
راز ‌مرد زندانی در دریای شمال


مجرم سابقه‌دار ٢٤ ساعت پس از آزادی از زندان به اداره آگاهی پایتخت رفت تا راز درگیری مرگبار در دریای انزلی را فاش کند.
به گزارش همشهری، دوشنبه گذشته مرد میانسالی که به اتهام کارچاق کنی ١٥‌ماه در زندان بود، با پایان دوران محکومیتش از زندان آزاد شد. او اما به‌شدت دچار عذاب وجدان بود و مدام کابوس درگیری مرگباری را می‌دید که مدتی قبل‌تر در شمال کشور رخ داده و در جریان آن جوان آشنایی جان باخته بود. مرد میانسال این راز را مدت‌ها در سینه پنهان کرده و حتی در زندان هم نزد کسی فاش نکرده بود. اما ٢٤ ساعت پس از آزادی، راهی اداره پلیس شد تا با افشای آن به عذاب وجدانش پایان بدهد. وی وقتی درمقابل افسر پلیس نشست گفت که تابستان سال گذشته زمانی که همراه جوانی به نام یاشار به بندرانزلی رفته و سوار قایق بودند، با هم درگیر شدند و در این درگیری یاشار به طرز عجیبی جان باخت و به دریا افتاد. با اظهارات این مرد، پرونده‌ای در این خصوص تشکیل شد و پیش روی قاضی رحیم دشتبان، بازپرس جنایی تهران قرار گرفت. وی نیز دستور بازداشت مرد میانسال را صادر کرد و به پلیس ماموریت داد تا با بررسی پرونده‌های جنایی در شهرستان بندرانزلی پرده از راز ادعاهای مرد میانسال بردارد.


کابوس در زندان
مرد ٥٧ ساله می‌گوید: یاشار مقابل چشمانش کشته شد و او ١٥ ماهی که در زندان بوده هر شب کابوس می‌دیده است. گفت‌وگوی همشهری با این متهم را در ادامه می‌خوانید.

یاشار را می‌شناختی؟
مدتی قبل از اینکه فوت شود با او آشنا شدم. در ترمینال مسافربری. وقتی پای صحبت‌هایم نشست و متوجه شد در جست و جوی کار هستم وعده کار به من داد.

کاری که می‌گفت چه بود؟
گفت باید با توریست‌ها کار کنیم. توریست‌هایی که به شمال کشور می‌آیند. برای همین راهی انزلی شدیم. به من می‌گفت حقوقش به دلار است. همین‌ها باعث شد دلم را صابون بزنم برای پولدار شدن.

بیکار بودی؟
راستش من سابقه دار بودم و کسی به من کار نمی‌داد. ١٠ سال به جرم جعل چک و خیانت در امانت زندان بودم و تابستان پارسال از زندان آزاد شدم. همسرم طلاق گرفته و خانواده‌ام ایران نبودند. نه پولی داشتم و نه جایی برای زندگی برای همین معمولا در ترمینال‌ها می‌خوابیدم که با یاشار آشنا شدم و فریب حرف‌هایش را خوردم.

چرا فریب؟
چون درباره کار به من دروغ گفته بود. وقتی با او به بندرانزلی رفتم، در آنجا قایقی کرایه کرد و هر 2 سوار آن شدیم. در دریا بودیم که گفت نحوه کار این است که خانم‌های ماساژور را به توریست‌ها معرفی کنیم و درصد بگیریم. این را که شنیدم عصبانی شدم و گفتم تو به من دروغ گفتی و فریبم دادی. بر سر این موضوع درگیر شدیم و او برایم چاقو کشید. می‌خواست مرا بکشد اما قایق خیلی تکان می‌خورد و باعث شد او تعادلش را از دست بدهد و چاقو به قلبش برخورد کند. او از جایش بلند شد اما باز تعادلش را ازدست داد و به دریا افتاد.

کمکش نکردی؟
نه. همین مرا به‌شدت آزار می‌دهد و باعث شده بود که مدام کابوس‌های وحشتناک ببینم.

این اتفاق تابستان پارسال رخ داد. چرا الان خودت را معرفی کردی؟
پس از آن حادثه به تهران آمدم و حوالی دادسرای منیریه با شخصی آشنا شدم. یکی از بستگانش زندان بود و گفتم می‌توانم کمکش کنم تا زندانی‌اش آزاد شود اما کمی بعد به جرم کارچاق کنی دستگیر شدم و ١٥‌ماه زندان بودم. من تازه از زندان آزادشده بودم و ٢٤ ساعت بعد رفتم آگاهی تا از این عذاب وجدان خلاص شوم چون حتما خانواده‌اش چشم به راهش هستند.

این خبر را به اشتراک بگذارید