شاهین امین
فیلم اول حکایتی غریب دارد؛ هم میتواند نجات بخش باشد هم نابود کننده مانند«دکتر جکیل یا مسترهاید». تقریبا اغلب جوانانی که میخواهند وارد عرصه فیلمسازی حرفهای شوند معتقدند که اگر امکان ساخت نخستین فیلم بلند خود را بیابند تواناییهایی خود را اثبات میکنند و مسیر پیشرفت و تعالی برای آنها مهیا میشود، اما معمولا آن فیلم اول منجر به اتفاق رویاییای که سازندگانشان متصورند، نمیشود. این نشدن دلایل متعدد و مختلفی میتواند داشته باشد؛ یا محصول اول کیفیتی نازل داشته که کسی را به سرمایهگذاری بر فیلم دوم فیلمساز ترغیب نکرده است یا فیلمسازی که در فیلم اول خود موفقیتی بهدست آورده است، نتوانسته به هر دلیل خود را بر مناسبات بازار تحمیل کند یا اصلا سلیقه عجیب بازار سینمای ما که مناسبات شفاف اقتصادی هم در موارد بسیاری بر آن حاکم نیست، سینماگر جوان و شکل کارش را نخواسته است و یا... .
سینما مانند هر فعالیت دیگری به خون و ایدهای جدید و استعدادهای تازه احتیاج دارد. این گزارهای است که تقریبا هیچکس را یارای مخالفت با آن نیست، ولی اماها و اگرهایی بر آن وارد میشود که بهخودیخود میتواند ورود نیروهای جدید به سینما را مختل یا حتی زیانرسان کند. اگر قرار باشد فیلمساز اولی تنها مستحضر به حمایت آشکار و نهان صاحبان سرمایه یا مراکز قدرتمند، وارد عرصه تولید شود قطعا نمیتوان به آیندهاش چندان امیدوار بود. اگر قرار باشد فیلمساز اولی از سینما تنها نمایش کارگردانی، روشنفکرنمایی و خودنمایی را با ادعاهایی بیمبنا و غیرقابل اثبات آموخته باشد، باز هم نمیتوان امید به سینماگری توانا و خوشآتیه داشت. اینگونه فیلمسازان حتی اگر در سینما بمانند و فیلمهای دوم، سوم و... خود را بسازند منشأ هیچ خیری نخواهند بود ، اگر شر نرسانند.
اما فیلمسازان دیگری هم هستند که با عشق، استعداد، سختکوشی، بودجهای اندک و به مدد یاری دوستان، فیلم اول خود را به سرانجام میرسانند تا خود و تواناییشان را اثبات کنند که میکنند، اما بخش محافظهکار، فرسوده و سرمایهسالار که کسبوکار سینما را محدود میبینند و تنها آن را محدوده وحوزه استحفاظی خود میپندارند، به روشهای گوناگون در مقابل آنها سد میسازند تا مبادا استعدادهای تازه رشد کنند و قابل چشمپوشی نباشند. این گروه فیلمسازان بااستعداد در دهه 90 کم نبودند که هنوز فیلم اولشان به دوم نرسیده است؛ کارگردانان جوانی چون احسان بیگلری(برادرم خسرو)، پیمان حقانی (سیصدوشونزده)، فائزه عزیزخانی (روزمبادا)، سروش محمدزاده (چهارشنبه) و... .
البته در سالهای دورتر هم فیلمسازان مستعدی مانند حسین دلیر (سایه خیال) یا پریسا بختآور (دایره زنگی) هم بودند که به هر دلیل نتوانستند اثر بعدی خود را جلوی دوربین ببرند. اما متأسفانه این مقاومت در برابر سینماگران مستعد واقعی در دهه 90 شکلی متفاوت و گستردهتری یافته است.
کارگردانهای دیگری هم در تاریخ سینمای ایران هستند که موفقیت خیرهکننده فیلم اولشان باری بر دوش فیلمساز گذاشت بهگونهای که هرگز نتوانستند از سنگینی آن خلاص شوند؛ مانند اتفاقی که برای علی ژکان (مادیان) رخ داد یا به شکلی حسرتبار فیلمسازی مانند واروژ کریممسیحی که با «پرده آخر» یکی از بهترین آثار سینمای بعد از انقلاب را کارگردانی کرد و تحسین داوران، منتقدان و تماشاگران را برانگیخت، به وسواسی جانفرسا مبتلا کرد که اثر دومش «تردید» بعد از 20سال یک ناکامی بود وکاملا از دایره کارگردانی خارج شد.
در این شماره درنگ نظر به اهمیتی که به درست یا غلط، فیلمسازان اول در سینمای ایران دارند، به پدیده «فیلم اول» پرداختهایم.
تناقضها در اولین گام فیلمسازی از کجا میآید؟
فیلم اول دکتر جکیل یا مستر هاید؟
در همینه زمینه :
نگاه