کِلک
کِلک
زندگی آدمیزاد را هم بهصورت خودش سرکش و غمگین آفریده.
چشمهایش مثل چراغی است که قبل از تمام شدن نفتش یکهو شعله میکشد.
سیاهی قوز کرده هیکلش حالتِ جغدِ آزرده خاطرِ بال و پر سیخ کرده دلخوری رو پیدا کرده که توش یه حکمتی خوابیده که اون قدر عمیقه یا اون قدر بیحاله که فکر هیچ آدمیزادی به عمقش نمیرسه.
گور به گور، ویلیام فاکنر، ترجمه: نجف دریابندری