نوجوانی که با چشم گریان بر تخت سلطنت نشست
در شمارههای پیشین رویداد استعفای محمدعلیشاه، سلطنت احمدشاه و نقطهقوتها و نقطه ضعفهای او از نظر خوانندگان گرامی گذشت. تا زمانی که احمدشاه در ایران بود، سردارسپه حرمت او را بهعنوان شاه مملکت نگه میداشت. بزرگواری که در راستگویی او تردیدی ندارم و زمانی در محضر مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری -مؤسس حوزه علمیه قم- پیوسته در خدمت شیخ بود نقل میفرمود: احمدشاه پیش از آنکه عازم اروپا شود در شهر قم به دیدار شیخ آمد. سردارسپه هم در کنار او بود. رضاخان با دست خود برای شیخ و شاه چای ریخت و پذیرایی کرد و به خدمتکاران اجازه پذیرایی نداد. در آن دیدار شاه با شیخ نگرانیهای خود را در مورد اوضاع کشور بیان داشت و شیخ در جواب شاه گفت تا زمانی که اعلیحضرت نوکری همچون رضاخان دارند نباید نگران اوضاع مملکت باشند. آن مرحوم میفرمود: رضاخان با شنیدن این کلمات بسیار خرسند و خوشحال شد و شادی او با شنیدن این کلمات در چهرهاش بهخوبی نمایان بود. همان بزرگوار میفرمود: چندسالی گذشت، رضا خان شاه شد و تیمورتاش وزیر دربار بود. روزی نامهای از دربار رسید به امضای تیمورتاش، بدون رعایت القاب و تعارفات همیشگی و تنها با عنوان (آقای شیخ عبدالکریم حائری).
مرحوم شیخ با دیدن این نامه سری تکان داد و روزی را که احمدشاه و رضاخان به قم به دیدار شیخ آمده بودند را یادآور شد و با حالت تأسف چنین گفت: چه بود و چه شد!
دستاندرکاران تغییر سلطنت برای برکنار کردن احمدشاه تبلیغات وسیعی تدارک دیده بودند؛ ازجمله عکسی که او را با یک زن فرانسوی در شانزلیزه نشان میداد. درحالیکه این عکس در یک لحظه گذرا به خواهش یک زن رهگذر از شاه و آن خانم گرفته شده بود. این عکس در صدها هزار نسخه در سراسر کشور توزیع و پراکنده شد تا چنین عنوان کنند که شاه غافل از اوضاع کشور در پاریس مشغول خوشگذرانی است.
دکتر متین دفتری -نخستوزیر پیشین ایران- در مورد وصیتنامه احمدشاه چنین مینویسد: «وقتی که احمدشاه قاجار در پاریس فوت کرد، من آنجا بودم. مرحوم حسین علاء -وزیر مختار ایران در فرانسه- به امر اعلیحضرت فقید از من کمک خواست. برای معتبر کردن وصیتنامه که از مرحوم احمدشاه یکی از سردفتران اسناد رسمی پاریس به زبان فرانسه به خط خود موصی (بهاصطلاح قانونی: وصیتنامه خود نوشته) ابراز کرده و مواجه با اشکالات قانونی شده بود. نماینده بانک آمریکایی گارانتی تراست کمپانی مقیم پاریس، وصی احمدشاه بود و چندین جلسه برای توضیحات به ملاقات من آمد. در این وصیتنامه، موصی از ثلث مالش برای معاش برادرش محمدحسن میرزا و مخارج تحصیلات فرزندان او مقرری ماهانه و برای مرحوم لقمان ادهم (حشمتالسلطنه) -رئیس دفترش- پاداش و برای نگاهداری مقبره خود و پدرش در عتباتعالیات اعتباری پیشبینی کرده، خیرات و مبرات او منحصر بههمین چند فقره بود و بانک نامبرده را مأمور کرده بود که ماترک او را نگاهداری و از منافع آن، مخارج زندگی اولادش را تا بلوغ به سن 21سالگی تأمین کند. بانک مأمور اجرای وصیتنامه به استناد گواهینامه قانونی که از من گرفت توانست سپردههای پولی و جواهرات موصی را به وسیله محاکم صلاحیتدار از بانکهای سوئیس بگیرد و ضمیمه سپردههای نزد خود کند. نکته جالبی که به خاطرم مانده این است که مرحوم احمدشاه پاکت حاوی وصیتنامه را لاک و مهر نموده و سجع مهر او «عبدهالراجی احمدبن محمدعلی» بود».
پس از درگذشت او در سال 1308 جنازه او طبق وصیتش به عتباتعالیات برده شد و محمدعلیشاه نیز مانند پسرش در غربت درگذشت.
سخن آخر اینکه از این وقایع بیش از 89سال میگذرد.