مرگ قریبالوقوع عینالیقین
فرزام شیرزادی/ نویسنده و روزنامهنگار
روزی که پزشکها از آقای عینالیقین قطع امید کردند و آب پاک روی دست خانوادهاش ریختند که چند روز بیشتر زنده نمیماند، ابرها کیپ تا کیپ خفت آسمان چسبیده بودند و به طرز غمباری باران نمیبارید.
همان روز به غروب نکشیده عینالیقین هم بو برد که کارش تمام است و باید جل و پلاسش را جمع کند و برود آن دنیا. عینالیقین همان شب آنقدر غبطه خورد که به صبح نکشیده جا به جا مرد. چون از هراس مرگ ناشناخته چشمانش را بسته بود و زیر پتو قایم شده بود، بیآنکه چشمانش باز باشد، رفت آن دنیا. یعنی با چشمان بسته و درحالیکه پایش را زیر پتو تو شکمش جمع کرده بود آخرین نفسش را کشید و خلاص.
عینالیقین از سر شب تا لحظه مرگ برای روزگار رفتهاش عمیقا غصه خورد. یادش آمد در هجده، نوزده سالگی دلش میخواست هنرپیشه شود. وقتی برای تست هنرپیشگی به آموزشگاه «پرورش استعدادهای خفته» رفته بود، چند مربی از توانایی و آمادگیاش حیرت کرده بودند. چند سال بعدش یکی از خوانندههای سنتی که عینالیقین با هزار مکافات پیدایش کرده بود تا در محضرش آواز بخواند، بعد از اینکه چهچهههای سرکشانه عینالیقین را شنیده بود به او گفته بود، بهرغم اینکه طبق عادتی کهنه، به آنهایی که برای تست صدا پیشش میآیند بد و بیراه و لیچار زننده و زشت حواله میدهد، اعتراف میکند که صدای عینالیقین زنگ عجیب و نسبتا خاصی دارد و کمتر صدایی به این رسایی، گیرایی و گرم و نسبتا نرم شنیده است.
عینالیقین سالهای سال، یعنی تا همان شبی که مرگ به جانش نیز زد و قالب تهی کرد، دنبال هنرپیشگی و خوانندگی نرفت. او سالها ـ 34 سال و 5 ماه و 11 روز ـ در اداره مرکزی، در بخش بایگانی نامههای اربابرجوع، از ساعت 8 صبح تا 4 بعدازظهر کار کرد. جز 3 مرتبه در طول این سالها، هیچ وقت نشد دیرتر از ساعت 8صبح کارت بزند.
به ندرت مرخصی میگرفت. در هر اوضاعی کم میخورد و گِرد میخوابید. چنان پسانداز میکرد که انگار مرگی در کار نیست.
وقتی داشت غزل خداحافظی را میخواند تا برود آن دنیا، یکبار دیگر خودش را جلو درگاه آموزشگاه قدیمی «پرورش استعدادهای خفته» دید.تکانی به پر و پای لندوکش داد و از آنجا پا کشان رفت پیش استاد آواز. میخواست دوباره برایش چهچهه بزند و به جای کار در بایگانی برود پی عشقش. مهلت نداشت. درست چند ساعت بعد از اینکه با چشمان بسته و پاهای جمعشده توی شکم، زیر پتو گلوله شده بود، آخرین نفس را کشید و رفت که رفت.