سحر سخایی
هرچه قدر در مصر بهار بود و آن بهار عربی کم کم به تمام کشورهای آن منطقه رسوخ میکرد، ما وسط یک پاییز عجیب بودیم. ما یعنی نه تمام ما؛ مایی که من میشناسم؛ دوستان دور و نزدیکم؛ همانها که سالشان را با عزای مردی نجیب و تارنوازی بیحاشیه و خوشذوق به نام عطاءالله جنگوک آغاز کردند. به یاد بیاوریم که جنگوک سالها قبلتر در دهه 60 آلبومی به نام «مالکنون» را راهی بازار کرد و بالاخره در اردیبهشت ۱۳۸۹ از دنیای ما رفت.
ما هنوز به خانه برنگشته بودیم که محمدرضا شجریان به همراه گروه شهناز آثار تازهای را راهی بازار کردند. آلبوم «رندان مست» حتی اگر در سال ۱۳۸۸ به بازار آمد هم همان یک تصنیف با صدای شجریان حالا 70ساله به خانههای بسیاری در سال ۱۳۸۹ نفوذ کرد که رندان سلامت میکنند، جان را غلامت میکنند. شجریان دیگر آن صدای صیقلی بیداد همایون نبود و همراهانش هم همانها نبودند اما آیین آن صدا خاموشی نبود؛ کاش حالا هم آیین خود را از یاد نبرده بود. کاش هنوز میخواندی آقای شجریان.
محسن چاوشی در امتداد سبک عجیبش آلبوم «حریص» را منتشر کرد و محسن یگانه هم با «رگ خواب» به بازار موسیقیهای مردمپسند پس از انقلاب پیوست؛ همان تلفیق عجیب پاپ غربی و باورهای اسلامی که بیشتر در متن شعرها و نوعِ تولید صدای خوانندگان بارز میشد. به آلبوم یگانه بازخواهم گشت.
مهرماه ۱۳۸۹، یگانهای از آواز ایرانی برای همیشه جدا شد؛ یگانهای که پیشتر حساب خودش را معلوم نیست چرا آنطور سفت و سخت از همه جدا کرده بود. قلب آن صدای لطیف که میخواند به رهی دیدم برگ خزان، پژمرده بیداد زمان... و بیشمار ترانه دیگر پس از ۲۱ مهر ۱۳۸۹ دیگر نتپید.
بیژن الهی و بهمن محصص هم با مرگشان تلخی آن سال را قوت بخشیدند. دو نابغه از تاریخ فرهنگ ما کم شدند.
سالار عقیلی برای وطن و شکوه پا برجایش و به بهانه تیتراژ سریال «تبریز در مه» ترانه خواند. وطنم... ای شکوه پابرجا. کاشکی پرویز مشکاتیان بود و ایرج بسطامی بود و آن تصنیف مناسب حال ما را میخواند که ای خطه ایران میهن ای وطن من... کاشکی کسی بود که حال ما را میدید و همان را میخواند. عقیلی روح زمان ما نبود.
حسنی مبارک سرنگون شده و تماشای تصویر مردم شاد مصر در آن میدان تاریخی تمام دنیا را به تماشا نشانده بود. ما هم نگاهشان میکردیم. همایون شجریان تصنیفی را بازخوانی کرد که بیشتر شرح حال آن ناظران خاموش و آن خیرههای به تصاویر تلویزیونی بود:
ای شب جدایی که چون روزم سیاهی ای شب. شعر از رهی معیری و آهنگ از مرتضیخان محجوبی بود و مزدا انصاری دوباره تنظیمش کرده بود. روزها و شبهایمان در این ترانه قدیمی حتما واقعیتر حضور داشتند تا در هر صدای دیگری.
روح این سال کجاست؟ روح زخمی ۱۳۸۹ کجا بود؟ وقتی در جمعهای کوچک شبانه تلاشی مذبوحانه برای فراموشکردن خاطرات در کار بود، ترانههایی به کمک میآمدند. شاید روح ۱۳۸۹ آنجا بود؛ در آن دخمههای تاریک و صدای بلند محسن یگانه که میخواند: سکوت قلبتو بشکن و برگرد... نذار این فاصله بیشتر از این شه... توی همان شبهایی که اولش این صدا بود و وسطش به آلبوم دنیای این روزای من میرسید و آخر دست همه میپذیرفتند که هیچچیزی فراموش نخواهد شد. زخمها همیشه تازه میمانند، مثل گلهایی که آبشان بدهی.
و شاید روح ۱۳۸۹ آنجا بود که همیشه اسم تو بوده... اول و آخر حرفام... بس که اسم تو رو خوندم... بوی تو داره نفسهام.
دیپلماسی نوروزی
عبدالرضا نعمتاللهی
هفتم فروردین 1389 روسای جمهور ایران، عراق، افغانستان، تاجیکستان و ترکمنستان با تمبر نوروز عکس یادگاری گرفتند. ماجرا از این قرار بود که در روزهای پایانی سال 88 قطعنامهای در سازمان ملل تصویب شد که نوروز را بهعنوان یک مناسبت بینالمللی به رسمیت بشناسد. از آنجا که در متن قطعنامه آمده بود که نوروز ریشهای ایرانی دارد، میزبان نخستین جشن جهانی نوروز هم ایران شد. روسای جمهور کشورهایی که نوروز را جشن میگرفتند به تهران آمدند و در سعدآباد جمع شدند تا نخستین دوره «جشن جهانی نوروز» را جشن بگیرند. آنها از تمبر این رویداد رونمایی کردند و به دیدار رهبر انقلاب رفتند. تلاش ایران برای ثبت جهانی نوروز و برگزاری این جشن، نقطه مثبتی در دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی بود. دوره دوم جشن جهانی نوروز هم در ایران برگزار شد.
سه شنبه 9 بهمن 1397
کد مطلب :
46348
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/mjB0
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved