کسی از عقربها خبر ندارد
میلاد حسینی
«عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک یا از این قطار خون میچکه قربان!» نام طولانی یک رمان بسیار کوتاه است که سال85 منتشر شد و مورد توجه قرارگرفت؛ رمانی ضدجنگ که وجه تکنیکیبودنش بسیار بیشتر موردتوجه قرار گرفت. حسین مرتضاییان آبکنار نویسندهای است که دانش داستانی بسیار زیادی دارد و در رمان کوتاهش هم توانسته از پس اجرای دقیق عناصر بربیاید و آنها را با روح رمان ترکیب کند. عقرب روی پله های راهآهن اندیمشک روایت دوران سربازی پسری است به نام مرتضی در سالهای پایانی جنگ تحمیلی. نویسنده، رمان را با یک بازیگوشی شروع و یادآوری میکند که تمام صحنههای رمانش واقعی است؛ حرفی که اساسا نمیشود به آن استناد کرد و میتوان بخشی از فرم رمان حسابش کرد که مشخصا در دل داستان خلق میشود. اما میشود بخشی از رمان و خاصه وضعیت جغرافیای آن را ربط داد به تجربه حضور حسین مرتضاییان آبکنار در جبهه جنگ ایران و عراق؛ اویی که در آن دوران همانند مرتضای راوی رمان، دوران خدمت سربازی را از سرمیگذراند، موفق شد از تجربه منحصرش در زیست و لمس فضای پشت جبهه به خوبی استفاده و آن را بدل به یک روایت داستانی کند و حتی نام رمان برگرفته از تجربهاش از دیدن خون بر پلههای راهآهن اندیمشک است. او از سال ۶۵ تا ۶۷ در خوزستان بود و پس از پایان جنگ به فضای ادبی برگشت. او پیش از سربازی هم تجربه نوشتن داشت اما از سال۶۹ به بعد با حضور در کارگاه داستاننویسی هوشنگ گلشیری آرامآرام تبدیل به یک نویسنده و آنجا به اختصار «آبکنار» خوانده شد و به این نام صدا زده میشد. آبکنار در دهه80 خودش هم در مؤسسه کارنامه، کارگاه داستاننویسی برپا کرد و بسیاری از شاگردانش از دانش و شیوه آموزش او راضی بودند. اما او نویسندهای گزیدهکار است با تنها 3کار داستانی و حالا هم 5سالی میشود از ایران دور است و با دریافت بورس ادبیات خلاق در آمریکا زندگی میکند.
اما عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک چهجور رمانیاست؟ این رمان در دوره هفتم جایزه بنیاد گلشیری برنده جایزه بهترین رمان اول شد. سرباز داستان مجبور است با اضافهخدمت طولانیاش کنار بیاید و زمان و فضای داستانی مدام تغییر میکند و با پارهشدن برگه تسویه حساب یک کشمکش به داستان اضافه میشود، اما فرم بر هر چیز دیگری غالب است. از گفتوگوهای طولانی گرفته تا تغییر موقعیتها و وصفهای نویسنده همه در خدمت فرم روایی رمان هستند که سعی میکند تصویری متفاوت از جنگ تحمیلی را عرضه کند و گاه به کنایه نزدیک میشود. آبکنار آدمها را جدا از گذشتهشان شخصیتپردازی میکند و این مهم را با حرکت دادن و گرفتن واکنش آنها درباره حضور در جبهه نشان میدهد. عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک رمانی است روان و روایتی بسیار متفاوت از روزهای پایانی جنگ؛ رمانی که بیشتر از جنگ، درباره وضعیت آدمها در چنین جوی است.