فیلم 83
برادر تارانتینو در راه رسیدن به خدا
سعید مروتی
8 سال بعد از «لیلی با من است» (1375)، کمال تبریزی با پرویز پرستویی کمدی دیگری ساخت و بعد از شوخی با جنگ، سراغ حیطهای به مراتب پرخطرتر رفت.
اینبار هدف، شوخی با روحانیت بود و ایدهپرداز اصلی فیلم، نه کمال تبریزی و نه حتی پیمان قاسمخانی که منوچهر محمدی بود که ایده اولیه فیلم از او میآمد و به عنوان تهیهکننده، هم بر نگارش فیلمنامه توسط پیمان
قاسمخانی نظارت داشت و هم در انتخاب عوامل از تبریزی کارگردان گرفته تا پرستویی بازیگر نقش اصلی را ایفا کرد. محمدی پروژه بررسی رابطه روحانیت و جامعه را با فیلم «زیر نور ماه» (رضا میرکریمی1380) آغاز کرده بود و حالا قرار بود صورت دیگری از ماجرا در نسخهای کمدی مورد واکاوی قرار گیرد. «مارمولک» اقتباسی از «ما فرشته نیستیم 1989» است. در فیلم نیل جوردن، ند (رابرت دنیرو) و جیم (شان پن) به عنوان خلافکارانی که با 2 کشیش اشتباه گرفته میشوند ماجراهایی خندهدار را رقم میزنند و در فیلم تبریزی، این رضا مارمولک (پرویز پرستویی) است که با پوشیدن لباس یک روحانی میخواهد خودش را از مخمصه نجات دهد. مثلث کمال تبریزی، پیمان قاسمخانی و پرویز پرستویی در بهترین دوران حرفهایشان با حضور تاثیرگذار منوچهر محمدی، مارمولک را به فیلمی بدل کرده که به عنوان کمدی موقعیت، هیچ فرصتی را هدر نمیدهد و با انبوهی از شوخیهای موفق تماشاگرش را به شدت میخنداند. سازندگان مارمولک از قاعدهای آشنا در کمدی موقعیت پیروی میکنند و خوب میدانند پوشاندن لباس روحانیت بر تن یک سارق چه موقعیت کمدی نابی فراهم میسازد. بعد از نمایشی موفق در جشنواره، قرار بود مارمولک نوروز83 به سینماها بیاید، اما زمزمههای مخالفت با فیلم که کمی بعد به فریادی رسا تبدیل شد، ابتدا اکران را یک ماه به تعویق انداخت و درنهایت و پس از استقبال فوقالعاده مردم، فیلم به شکل تدریجی توقیف شد. مارمولک در 2 هفته پایانی نمایشاش هر روز یک سالن را از دست داد ولی با این همه تماشاگران زیادی پس از ساعتها ایستادن در صف موفق به تماشایش شدند. فیلم برخلاف آنچه مخالفانش گفتند کاملا در جهت تکریم روحانیت ساخته شده بود. تنها روحانیای که در فیلم میبینیم حاجرضا احمدی (شاهرخ فروتنیان) تصویری کاملا آرمانی از روحانیت ارائه میدهد؛ روحانی خوشبرخوردی که «شازده کوچولو» میخواند و از اهلیشدن و تعدد راههای رسیدن به خدا سخن میگوید و تازه شغل اصلیاش هم گچبری است و از ترویج دین ارتزاق نمیکند. رضا مارمولک لباس حاجرضا را بر تن میکند (و فیلمساز چندباری تاکید میکند که این لباس مزاحم گناهکردن میشود) و حضورش در منطقهای که امامجماعت مسجدشان شده خواسته و ناخواسته، به امر خیر میانجامد. رضا با توشه اندکی که از همصحبتی با حاجرضا احمدی و تماشای گذرای یکی دو برنامه تلویزیونی به دست آورده با «عزیز برادر»، «راههای رسیدن به خدا»، «اهلی شدن» و «برادر تارانتینو» کار را درمیآورد. شوخیهای مارمولک زیادی جدی گرفته شد وگرنه فیلم نهتنها روحانیت را تخریب نمیکند که کاری جز تکریم این قشر انجام نمیدهد.
تئاتر 83
جدال قلمی برای شبیهخوانی شازده کوچولو
مهرداد رهسپار
علیاصغر دشتی در سال1383 با اجرای «مجلس شبیهخوانی شازده کوچولو» با گروهی از بازیگران تئاتر و تعزیهخوانان در تئاتر شهر، با نظرهای موافق و مخالف بسیاری مواجه شد.
برخی ترکیب تعزیه و شازده کوچولو را خلاق و برخی خطا میدانستند. نقدها و نوشتههای بسیاری درباره این نمایش منتشر شد، اما یکی از جالبترین آنها واکنش منفی آربی اوانسیان و دفاع جلال ستاری از این نمایش بود. آربی اوانسیان در اواخر سال 1381 به دعوت گروه نمایش دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران پس از 25سال به ایران آمد، تا پیش از این کمتر کسی از آربی اوانسیان خبری داشت، با این حال او پس از آن سفر، به نسلی تازه از تئاتریهای جوان معرفی شد. اما جلال ستاری که او را هم باید از نسل آربی اوانسیان بدانیم، به واسطه تالیفات، ترجمهها و سردبیری فصلنامه تئاتر نامی آشنا و نماینده نسل قدیم بود. بیشک درنگی بر اختلاف نظر این دو درباره نمایشی از نسل جدید، خالی از لطف نخواهد بود. آربی اوانسیان طی یک سخنرانی درباره این نمایش گفت: «اجرای شازده کوچولو در لباس تعزیه، یعنی اینکه ما اصلا قالب تعزیه را نمیشناسیم و چیزی در حد مد و ادادرآوردن است. با این کارها، تئاتر ما، مثل فیل شهر قصه بیژن مفید مسخ میشود و این خطر بزرگی است که گریبان نسل جوان ما را گرفته و نمیگذارد با اصالت به مسائل روزگار خودش بپردازد و تئاتر خاص دوره خود را بهوجود آورد».
جلال ستاری در همان سال در مقدمهای بر نمایشنامه نوشت: «علیاصغر دشتی به گمان من از خیل این جوانان نوجوی باذوق صاحب قریحه است که کارش کارگردانی نمایشنامه منظوم شازده کوچولو سروده محمد مطلق به شیوه و سیاق تعزیه، براساس داستان دلپذیر و جاودانی آنتوان دوسنت اگزوپری است که مرا شگفتزده کرد و به تحسین واداشت. کار دشتی، هم از لحاظ قالب و صورت و هم از جهت معنی و محتوا، برخلاف نظر کارگردانی ایرانی است که سالهاست از وی کاری ندیدهایم و نمیدانم چرا در پاریس، آن نوشته و سخنان را بیذکر دلیل، خارج از موضوع میدانست. این کار تئاتری است، زیرا نمایشنامه بافت دراماتیک استواری دارد (که اگر جز این میبود عجیب مینمود زیرا اصل داستان از سنت اگزوپری است) و به زبانی ساده و دور از هرگونه تکلف و تقید که گویا امروزه روز شیوه مختار زمانه شده است، داستان سنت اگزوپری را بهنحوی نو روایت میکند. کارگردانی به شیوه تعزیه نیز به مثابه وصله ناجوری که بر نسج متن دوخته باشند نیست، بلکه روایت سراینده مجلس آن اقتضا را دارد و میطلبد. این یکپارچگی با همخوانی صورت و معنی، موجب شده که نمایشنامه و کارگردانی در اجرا، کاری موفق از آب درآید».