
جامعه دچار بحران اعتماد است
هشدارهای مدیر گروه مسائل و آسیبهای اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران درباره رشد آسیبها در بین جوانان

کامران بارنجی/خبرنگار
چند روز پیش محمدرضا مسجدی، رئیس شبکه ملی پیشگیری از بیماریهای غیرواگیر در یک نشست خبری اعلام کرد که 35 تا 40درصد دانشجویان کشور تجربه مصرف قلیان را دارند و مصرف این ماده دخانی در بین دختران دانشجو 10برابر افزایش یافته است. همین خبر موجب شد دوباره توجه رسانهها به آسیبهایی که دانشجویان را تهدید میکند جلب شود. پیش از این آمارهای عجیب و غریبی از شیوع مصرف الکل و انواع مواد محرک در بین دانشجوها مطرح شده بود. حتی برخی آسیبشناسان نگرانیهایی درباره وضعیت روابط جنسی در بین دانشجویان را مطرح کردهاند. احمد بخارایی، مدیر گروه مسائل و آسیبهای اجتماعی انجمن جامعهشناسی ایران درباره وضعیت انواع آسیبهای اجتماعی در بین دانشجویان میگوید: «آن چیزی که در آمارها مطرح میشود باز هم به نسبت واقعیتها کمتر است.» او بحران هویت را مهمترین آسیب در بین دانشجویان میداند و معتقد است: تمام آسیبهای دیگر زیر مجموعه این چالش بزرگ پنهان شدهاند.
وقتی درباره آسیبهای اجتماعی بین دانشجویان آماری ارائه میشود از وضعیتی که در دانشگاهها وجود دارد بسیاری نگران میشوند. انگار کسی انتظار ندارد هیچ آمار بدی از حال و روز دانشجوها منتشر شود؛ حتی درباره موضوعی مانند مصرف قلیان که همه میدانیم کلا آمار مصرفش در جامعه تکاندهنده است. شما بهعنوان پژوهشگر اجتماعی که سالها در حوزه آسیبهای اجتماعی کار کردهاید، صحت آماری را که ارائه میشود تأیید میکنید؟ آیا وضعیت بهمیزان آماری که میدهند در بین دانشجوها بد است؟
این 2مسئله است. اول اینکه آیا میشود دقت آمارها را تأیید کرد؟ پاسخ من نه است. چون گروههای خاص اجتماعی بهخصوص دانشجوها بهدلیل ماهیتشان دارای زاویههای پنهانی هستند که نمیشود آمار دقیقی از وضعیتشان منتشر کرد. مسئله دوم این است که آیا وضعیت به نسبت آماری که ارائه میشود نگرانکننده است، من میگویم بله و حتی بیشتر از این آمارها اوضاع دانشگاهها و دانشجویان ما بد است.
این استناد شما اگر به آمار نیست به چه چیزهایی است که اینقدر با تأکید صحبت میکنید.
من یک محقق اجتماعی هستم. هر محقق اجتماعی باید قوه تخیل و شم مشاهدهاش بالا باشد. برای همین ما زودتر از بقیه حتی زمانهایی که هیچ آماری وجود ندارد هشدار میدهیم. اگر خاطرتان باشد یک زمانی برخی محققان اجتماعی شروع کردند و درباره رواج طلاق عاطفی در بین خانوادهها هشدار دادند. آن موقع نه آماری وجود داشت و نه این واژه بین افراد، زیاد تعریف داشت. اما محققان اجتماعی نشانههای طلاق عاطفی را میتوانستند احساس کنند. آن موقع امکان نداشت کسی بین خانوادهها یا دادگاه خانواده نفوذ کند و آمار بهدست بیاورد. اصلا محقق اجتماعی برای هشدار دادن نیازی به آمار ندارد. او برپایه مشاهداتش به نتیجه میرسد. درباره دانشجویان هم همین است. امروز کمتر محققی میتواند به خوابگاههای دانشجویی یا محیط دانشگاهها و یا حتی در بین گروههای داخلی دانشجویان نفوذ کند و به راحتی موضوع مطالعه یا پژوهشاش را پیش ببرد. جامعه ما هم جامعهای نیست که درباره پرسشهای شفاف و شاید مسئلهساز بهراحتی پاسخ بدهد. در یک موضوع تحقیق 2 اصل مهم وجود دارد. یکی اینکه فرد پاسخگو به محقق اعتماد کند و دوم اینکه محقق باید اعتماد داشته باشد پاسخهایی که دریافت میکند صادقانه و شفاف باشد. شما حتما میدانید که جامعه ما امروز در شرایط بحران اعتماد است. طبیعتا در چنین شرایطی هیچ پژوهش جدی و گستردهای به نتیجه نمیرسد. به همینخاطر مطمئنترین شیوه برای بیان مخاطرات همین مشاهدات میدانی است.
اما به هر حال خیلیها آمار را بهعنوان یک متر و معیار برای سنجش وضعیت مطلوب یا بحرانی پذیرفتهاند.
من روشنگری آمار را رد نمیکنم. آمارها قطعا بیانگر بخشی از حقیقت جامعه ما هستند اما من میگویم از واقعیت دور نیست که بگوییم وضعیت دانشجویان بحرانیتر از چیزی است که در این آمارهای رسمی یا غیررسمی ارائه میشود.
مثلا درباره مصرف الکل آمار در بین دانشجویان متفاوت است. آمارهای رسمی میگوید 6درصد دانشجویان مصرف الکل دارند و آمارهای غیررسمی میگویند این رقم 20درصد است. شما بهعنوان پژوهشگر اجتماعی کدامیک از این 2 آمار را به واقعیت نزدیک میدانید؟
نکتهای که وجود دارد این است که مصرف موادی مانند الکل و سیگار در جامعه افسارگسیخته است. این یعنی چی؟ یعنی اینکه برای نمونه مصرف الکل در جامعه به 2 دلیل خاص است. یکی بهدلیل مقدار مصرف، یعنی اینکه دفعات مصرف در طول یک هفته در ایران توسط کسانی که عادت به مصرف مشروبات الکلی دارند بیش از میانگین مصرف در همین مدت در بین کسانی است که مثلا در اروپا مشروبات الکلی مصرف میکنند. دوم تفاوت در میزان مصرف است. به این وضعیت مصرف میگویند وضعیت مصرف افسارگسیخته. در مصرف سیگار هم که تقریبا ما در همه سنین مصرف سیگار را داریم. این مثالها را زدم که باز هم تأکید کنم ما در همه موضوعات نیازمند این نیستیم که به آمار برسیم چون این نوع از شرایطی که ما با آن مواجه هستیم پدیدههای اجتماعی هستند و یک امر فردی و لحظهای نیستند که نتوانیم فراگیری و گستردگیاش را درک کنیم؛ بنابراین داستان انواع اعتیادها در ایران فراتر از پژوهشها و آمارهاست و با چشم غیرمسلح هم میتوان احساساش کرد. الان شما مصرف قلیان را ببینید که چگونه است. الان مصرف قلیان یک امر اجتماعی در ایران است چون بازتولید و بازتعریف بخشی از رفتارهای سنتی ماست؛ ضمن اینکه مصرف قلیان همیشه در گروهها و گعدهها معنیدار شده است و این گروهها در فرهنگ سنتی در قهوهخانهها دور هم جمع میشدند و الان در خوابگاه دانشجویی و... این اتفاق میافتد.
حتی در جنسیت هم بهنظر میرسد که یک نوع تقلیدی از رفتارهای سنتی شکل گرفته است. یعنی ما در تصاویری که از دوران قاجار داریم میبینیم زنان در حال مصرف قلیان دیده میشوند و همین شاید باعث شده دختران ما بدون ملاحظه خاصی قلیان بکشند؛ درست است؟
اتفاقا اشاره درستی است. در مصرف قلیان جنسیت خیلی مهم است. امروز ببینید روند رشد مصرف قلیان در بین دخترها بسیار بیشتر از پسرهاست. اینجا هم آمار مهم نیست. اینکه آقای مسجدی میگوید 10برابر شده نباید برای شما مهم باشد که این 10 است یا 12! مهم این است که پژوهشگر بسیار زودتر از اینها این روند را دیده و دربارهاش هشدار داده است. شما امروز در یک مهمانی وارد میشوید میبینید عدهای از خانمها قلیان میکشند، مراکز تفریحی میروید میبینید دارند قلیان میکشند و وقتی که همه اینها را کنار هم میگذارید و میبینید با چه تنوع سنی، با چه لذت و علاقه و چقدر طولانیمدت مصرف قلیانشان ادامه دارد، از وضعیتی که نتیجهاش منجر به هشدار میشود به یک جمعبندی میرسید.
البته بهنظر من بخشی از عیانشدن این رفتارها توسط دخترها به نوعی نشاندادن بخشی از اعتراض اجتماعی است.
امروز یکی از روشهایی که دخترها فریاد میزنند که من خودم هستم، حین رانندگی، در مصرف سیگار و قلیان و حتی در مدگرایی افراطی است. شما این را بدانید که همه مدگراییهای زنان ما بحث غربزدگی و تقلید کورکورانه نیست. اما چون بخشی از سیستم نمیتواند تغییرات اجتماعی را بپذیرد، مدام برچسب میچسباند که این فرهنگ غربی است و چه هست و چه نیست. اصلا این حرفها مطرح نیست، مسئله اصلی این است که فرهنگی که نمیتواند خودش را اصلاح کند و عناصر ناکارآمدش را بیرون نمیکند، آسیب میبیند. مهمترین شکل آسیبش هم این میشود که جوانترین قشرش میخواهد خودش را نشان بدهد و بگوید که چقدر تغییر کرده و در این نشاندادن تغییرات در برخی موارد افراطی میشود و افراطی عمل میکند. الان شرایطی شده است که مدرسه نسبت به دانشآموز و دانشگاه نسبت به دانشجو بیگانه است و دانشجوها یا دانشآموزان هم نسبت به سیستم بیاعتمادند. در این شرایط وقتی به دانشجو یا دانشآموز میگوید قلیان نکش بد است، او میرود 4تا بیشتر میکشد که بگوید قبولش ندارد. همه اینها حلقههایی به هم پیوسته هستند که یک زنجیره آسیبساز را شکل دادهاند. در کنار همه اینها شما فکر کنید که یک زمینهای هم فراهم است. یکی از جامعهشناسان برجسته معتقد است 4عامل اصلی برای شکلگیری انحرافات اجتماعی وجود دارد که یکی از آنها این است که آدمها سرگرم نباشند. طبیعتا وقتی آمار بیکاری بالا باشد، زمینه انواع آسیبها مهیا میشود، ولی خب، در سیستم ما به جای اینکه افراد بروند مشکل بیکاری را حل کنند، میآیند تبلیغ کتابخوانی میکنند. میشود شما به من بگویید چند نفر حاضر هستند در وضعیت بیکاری و بیپولی، برای پرکردن اوقاتشان بروند کتاب بخوانند؟ این وضعیت ما در مدیریت بحرانهاست.
پس شما معتقدید که در این شرایط وقتی سیستم به فکر حل مسائل اجتماعی نیست، این مسائل به مرور زمان بیرون میزنند و خودشان را نشان میدهند.
ببینید، آسیبهایی که به هر نحوی عریان خودشان را نشان میدهند، به مرور زمان آنقدر تکرار میشوند که تقریبا همه فکر میکنند یک اتفاق عادی در جامعه در حال رخدادن است. آسیبهایی که در جامعه ما وجود دارد، مانند اعتیاد آنقدر گسترده و عریان است که نیاز به اثبات ندارد. الان یک بچه 5ساله هم میداند در موضوع اعتیاد اوضاع چقدر خراب است چون تا سر کوچه که میرود بازی کند، یکی دو نفر را میبیند که حال خوشی ندارند.
از نظر شما، مهمترین آسیبی که مشخصا قشر دانشجو را تهدید میکند، چیست؟
از نظر من نه مصرف قلیان، نه الکل و نه... هیچچیزی بیشتر از آسیبی که هویتزدایی به دانشجو ضربه میزند، خطرناک نیست. دانشجوی ترم اول ما با کلی انرژی و انگیزه وارد دانشگاه میشود اما بعد از ترم8 وقتی خارج میشود، یک دانشجوی خسته، درمانده و بیکار است که هیچ امیدی به آینده ندارد. اگر امروز از من بهعنوان محقق اجتماعی درباره مهلکترین آسیب سؤال کنید، من میگویم بحران هویت اصلیترین مسئله و مادر همه آسیبهایی است که دانشگاه و دانشجویان ما را تهدید میکند.
سؤال دیگری هم که وجود دارد، این است که چرا با همه هشدارهایی که محققان اجتماعی درباره وضعیت انواع آسیبها در دانشگاهها و مدارس میدهند، باز هم سیستم در مقابل انجام یک تحقیق شفاف و روشن از این وضعیت مقاومت میکند؟
اجازه بدهید من سؤال شما را تصحیح کنم. این مقاومتی که شما میگویید بله یک زمانی وجود داشت اما الان ما با یک مجموعه و سیستم خنثی طرف هستیم که شرایطش بسیار فاجعهبارتر از آن شرایطی است که مقاومت داشتند. الان سیستم آنقدر بیخیال است که اصلا احساس درد نمیکند. در این سیستم همه توجیهگر شرایط موجود هستند و عدهای دارند با عناصر ناکارآمد فرهنگی کار میکنند و اگر کسی مثل من بیاید بهشان بگوید که در جامعه فلان اتفاق دارد میافتد، سریع اتهام میزنند که فلانی تشویشگر است. آیا در این شرایط انتظار واکنش فعالانه و مثبت از سیستم برای بررسی با دقت بالا دارید؟