هنر، رمز توسعه هرمز
اهالی هرمز هنوز به رهیافت پایداری برای توسعه دست پیدا نکردهاند و با برداشت بیرویه خاک از این جزیره، زنگ خطر محیط زیستی هم به صدا درآمده است
ستاره حجتی/خبرنگار
جزیره کوچکتر از انتظار است. آنقدر که میتوانی ترک موتور مجید بارانی سوار شوی و کمربندی باریک میان کوه و دریا را کمتر از 20 دقیقه طی کنی. اما شاید همین ویژگی است که مسحورت میکند. هرمز تو را در هالهای از رنگها که در تلالو آفتاب میدرخشد، مسخ میکند. یکسو تا چشم کار میکند، آبی بیکران است و سر که برگردانی سبز، قرمز، فیروزهای، نقرهای، کبود و کهربایی. نه هوای زمستانی دارد و نه نشان سرما. آفتاب همیشه در جزیره داغ داغ میتابد.
هنری که کتاب ندارد
آنچه به جستوجویش هستیم اما نه فرش خاک هرمز است، نه موزه دکتر نادعلی و نه خاکهای رنگارنگ که آوازه هرمز را به همه جا بردهاند. در جستوجوی آنچه میدانیم از گذشتههای دور هنر دست زنان جزیره بوده است با مجید بارانی همراه میشویم. مجید را در استراحت کوتاهی کنار ساحل و پشت قلعه پرتغالیها میبینیم. با موتورش گردشگران را جابهجا میکند. به رسم آفتاب جنوب، صورت او هم آفتابسوخته است. کلاه حصیری بر سر به سمت ما میآید.
با مجید به خانه بتول بارانی میرویم. بتول پشت «کجیجه» نشسته و مشغول بافتن است. عروسش معصومه و دخترش زهرا هم آن سوتر نشستهاند و سوزن میزنند. بتول دارد زریها را برای دوختن پای شلوارها میبافد. میپرسم همه زنان اینجا این کار را بلدند؟ بتول میگوید: «عموما بلدند. این سوزندوزیها بخشی از لباس ماست. هر کس برای خودش میدوزد و میپوشد. در هرمز خیلی رسم نیست کار یک نفر را فرد دیگر انجام دهد. لباسها هم ساده است و فقط این طرحهاست که پایینش میآید.» معصومه میگوید: «این طرح را خودمان نقاشی میکنیم. طرحهای مشخصی هستند که همه کشیدنشان را بلدند. دوختن هر شلوار حدودا یک هفته طول میکشد. یعنی اگر برایش وقت بگذاری، میتوانی زودتر از این هم تمام کنی.»
میپرسم کسی این نقش و طرحها را به شما یاد میدهد؟ گویی عجیبترین سوال عمرش را شنیده باشد، میگوید: «چیزی نیست که کسی یاد بدهد. ما از دست یاد میگیریم. یعنی از مادربزرگ و مادر و مادرشوهر. این چیزها که کتاب ندارد. یا یک جایی نوشته نیست. باید دست را نگاه کنی. دلت بخواهد زود یاد میگیری.»
کار برای زندگی
من شگفتزده میشوم. خطوط هنرمندانه کشیده شدهاند. مانند یک اسلیمی زیبا که نقش هر گل و بوته را هنرمندی زبده با وسواسی خاص در هر انحنا به تصویر بکشد. بعد رنگها را به ترکیبی رویایی کنار هم سوار کند تا تصویری از غنچهها و گلهای تازهروییده در حاشیه پارچه نقش بندد. میگویم این هنر است. بتول میخندد و میگوید: «نه! این کار ماست. کاری برای زندگی.»
وقتی از درآمد این کار سوال میکنم، بتول میگوید: « هیچ درآمدی ندارد. این کار را برای قشنگ شدن لباسها انجام میدهیم. آنها را نمیفروشیم. در خانه صنایع دستی زنانی هستند که صنایع دستی برای فروش درست میکنند، که البته مربوط به لباس نیست. با صدف چیزهایی درست میکنند یا روی سنگ و صدف نقاشی میکنند. هرمز خاکهای رنگی زیبایی دارد. با آن خاکها نقاشی میکنند یا آنها را توی شیشه بستهبندی میکنند. خیلی زیبا هستند.»
سوزندوزی بدون بازار
من چای میخورم و دستهای بتول، معصومه و زهرا پشت کجیجه در رفت و آمد است. زنان جزیره هیچگاه به کسب درآمد از هنرشان فکر نکردهاند. با اینکه در موزه دکتر نادعلی دیوار بزرگی از لنگه شلوارها به عنوان هنر هرمز وجود دارد، اما خودشان آن را هنر نمیدانند. پیشنهادی برای ساخت لباسهای دیگر یا رومیزی، کوسن و پرده از این هنر وجود ندارد. حتی بتول و عروس و دخترش و همسایههایی که در میانه گفتوگو به جمع اضافه شدهاند به پیشنهادم لبخند ناباورانه میزنند.
مجید ما را به بازار محلیای میبرد که میتوانم محصولات دستساخت هرمز را ببینم. زنان و مردان در چادرهایی بساط فروش راهانداختهاند. نشانی از سوزندوزیها و زریبافیها نیست الا در لباس زنان که بر تنشان است. صدفهای چینی نخکشیده یا نقاشیشده پرتعدادترین کالای این بازار است. شیشههایی که از خاکهای رنگی پر شدهاند یا بستههای پلاستیکی پر از خاک هم به نظر از محصولات پرفروش و پر طرفدار این بازار است. قیمتها اما نازل و اندک. از احمد، یکی از فروشندهها، سوال میکنم که چرا در بازار محلی هرمز کالای چینی میفروشند. میگوید: «اینها را از بندر میآوریم. ارزان است و به همین دلیل فروش خوبی دارد. هرمز در گذشته اینطور نبود که این همه گردشگر به خودش ببیند. حالا اما آدمهای زیادی به اینجا میآیند. معدن خاک سرخ را که تعطیل کردند، خیلیها بیکار شدند. صید میگو هم که غیرمجاز است. این بازارهای محلی باید بتواند جواب زندگی را بدهد. خوبی خاک و جنسهای چینی این است که هم ارزان هستند و هم فروش خوبی دارند.»
دستهایی که میتواند ثروت ببافد
غروب خورشید حالا جزیره را در شولایی سرخ و اخرایی فروبرده. کمکم وزش بادی خنک احساس میشود و میتوان گفت شاید رایحهای از پاییز به مشام میرسد. در شناور، جزیره کوچکتر و کوچکتر میشود. من هشدارهای سازمان حفاظت محیط زیست را به خاطر میآورم که سال 96، هرمز را جزیرهای رو به ناکجا نام داده بود. زنگ خطر برای خاک در هرمز به صدا درآمده، اما چارهای برای آن اندیشیده نشده است.
حالا در کنار صادرات خاک، گردشگران هم که جهان آنان را به عنوان توسعهگران سبز میشناسند بلای جان این سرزمین شدهاند؛ بلایی که بومیها آن را نمیبینند. با این همه به نظر میرسد هرمز برای توسعه زمینههایی دارد که همچنان از نظر دورمانده است. زمینههایی از هنر دست و ذهن زنان و مردان؛ دستهایی که شاید هر کدام میتواند پشت کجیجه یا در کارگاهها، ثروت ببافند بدون نیاز به خاک زیبای جزیره.
صادرات خاک؛ توسعه ناپایدار
برداشت بیرویه از خاک جزیره هرمز در سالهای گذشته حیات جزیره را به خطر انداخته است. با وجود این، مجوز برداشت خاک سرخ از معادن هرمز تا سال ۱۴۰۵ و به مدت ۲۵ سال صادر شده است. مجید وفادار، مدیر کل محیط زیست هرمزگان در این باره میگوید: «در طرح جامع جزیره هرمز برداشت خاک سرخ ممنوع شده است. نظر استاندار هرمزگان هم بر توقف برداشت خاک سرخ جزیره هرمز است، اما از قبل برای این استان تا سال ۱۴۰۵مجوز برداشت خاک داده شده است.»