• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 18 دی 1397
کد مطلب : 43963
+
-

بازگشت عمو ایرج

بازگشت عمو ایرج


سعید مروتی

سال‌های 73 تا 76 به عنوان دوران گذار از سینمای نظارتی- حمایتی دهه60 به سینمای اصلاحات، روزگار محدودیت‌ها و گشایش‌هاست. محدودیت در ورود حوزه‌هایی که از انتهای دهه 60 سینماگران اجازه یافته بودند درباره‌شان فیلم بسازند (و نتیجه‌اش فیلم‌های مهم سال‌های 68 تا 71 بود) و گشایش در برخی امور (آزادسازی ویدئو) و رفع محدودیت‌ از فعالیت سینماگرانی بازمانده از دوران طاغوت که مدیران دهه 60 دوستشان نداشتند.

صدور مجوز کارگردانی برای ایرج قادری در سال 73، از مهم‌ترین گشایش‌های این دوران بود. قادری که بعد از فیلم موفق و پرفروش «تاراج» (1364) یک دهه خانه‌نشینی را تجربه کرده بود، به یاری مقتدرترین تهیه‌کننده آن زمان (هدایت فیلم) و همراهی دوستان و رفقا (سعید مطلبی، فریدون جیرانی، رسول صدرعاملی، فرج حیدری و...) به‌دنبال بازگشتی باشکوه بود. نتیجه ساعت‌ها فیلمبرداری صدرعاملی از دادگاه پرونده جنجالی قتل پدرام تجریشی شده بود فیلمنامه‌ای به نام «اما من شما را دوست می‌داشتم». وقتی قادری مجوز کارگردانی گرفت، صدرعاملی فیلمنامه‌اش را به او داد. فیلمنامه بارها بازنویسی شد و درنهایت به پیشنهاد فریدون جیرانی فیلم «می‌خواهم زنده بمانم» ساخته رابرت  وایز به عنوان الگو انتخاب شد و گویا نسخه نهایی را جیرانی به نگارش درآورد و دیالوگ‌ها را هم سعید مطلبی نوشت. ایرج قادری با تمام توان روی صندلی کارگردانی نشست و بعد از اولین نمایش «می‌خواهم زنده بمانم» در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر، منتقد مجله فیلم با نوشتن یک جمله حجت را تمام کرد: «این خوش‌ساخت‌ترین فیلمفارسی تاریخ سینمای ایران است».

در بهمن و اسفند 73 احتمالا تنها فصل مشترک روزنامه «کیهان» و روزنامه «سلام» انتقاد از فیلم ایرج قادری بود. زمزمه بازگشت فیلمفارسی که در آن سال‌ها زیاد شنیده می‌شد، حالا انعکاس گسترده‌تری در برخی رسانه‌ها و محافل پیدا کرده بود. از 24 آبان 74 که می‌خواهم زنده بمانم اکران عمومی شد، صداهای مخالف درباره فیلم شدت گرفت. هرچند تماشاگری که یک‌دهه منتظر فیلمی از قادری مانده بود کاری به انتقادها و جنجال‌ها نداشت و از تماشای فیلم غفلت نکرد.

اینکه واکنش مخاطبان در صحنه‌های پرتعلیق می‌خواهم زنده بمانم منتقدان را یاد واکنش‌های اولین تماشاگران فیلم‌های برادران لومیر می‌انداخت اهمیتی نداشت، مهم این بود که یک‌دهه مبارزه با فیلمفارسی و مصادیقش حالا داشت آن روی سکه را به نمایش می‌گذاشت؛ تاثیر معکوس و تبدیل فیلمفارسی به نوستالژی ملت.




بامداد خمار و تغییر در فضای ادبی ایران 

میلاد حسینی

انتخاب «بامداد خمار» برای سال 74 و نوشتن از آن در این صفحه احتمالا انتخاب عجیبی به‌نظر می‌رسد. چه آنکه رمان‌های بسیار بهتری در همان سال‌ها بوده که هنوز هم روایت‌شان تازه باشد و بامداد خمار صرفا رمان مصرفی‌ای بود با نگاهی جسورانه که در زمانه‌ای مناسب متولد شد. اما رمانس فتانه حاج‌سیدجوادی جدا از بدنه روایتش اتفاق‌هایی را رقم زد که بسیار مهم بود؛نویسنده‌ای ناشناخته که ناگهان رمانی نوشت که بسیار بحث‌برانگیز شد ، باعث شد گلشیری و دریابندری و مدیا کاشیگر وارد بحث درباره ادبیات عامه‌پسند شوند. بامداد خمار بعد بیست‌وچندسال حدود600‌ چاپ را از سرگذرانده که شمارگانش گاه به ۲۰هزار می‌رسید و گفته می‌شود نیم‌میلیون نسخه فروخته در این سال‌ها.

اما «بامداد خمار» درباره چیست؟ قصه دل‌باختن محبوبه به پسری شاگرد نجار؛ دختری تحصیل‌کرده علی‌رغم فشارهای خانواده تن به ازدواج می‌دهد در سال‌های آغازین حکومت رضاخان و از بعد ازدواج آدم‌های داستان که همگی تیپ‌هایی ساده هستند و هیچ شخصیت‌پردازی نشده‌اند یکی‌یکی مراحل غم و عبرت را از سر می‌گذرانند. محبوبه قصه، بارداری و سقط و طردشدن را تجربه می‌کند و آتش عشقش به رحیم هم خاموش می‌شود و با پایانی اخلاقی و آموزنده سیاه‌بخت می‌شود. اما اقبال و تأثیر این قصه به خط روایی ژانری‌اش معطوف نمی‌شود. بامداد خمار یک کلیشه را تغییر داد و فقیر همیشه مظلوم و ثروتمندی که همیشه مصداق ظلم و فساد بود را شکست و جای این دو را عوض کرد و بخشی از تاختن به این رمان از سوی چپ‌های ادبیات ایران بود که جای فئودال و پرولتاریا را در سرنوشت داستان تغییر یافته می‌دیدند. و این گام اول نویسنده جسورش بود.

بامداد خمار به‌نوعی زن را به ادبیات ایران برگرداند. زنی که با شک و تردید حضورش در قصه سنجیده می‌شد یا باید مادری فداکار می‌بود و یا همسری مهربان. اما اینجا تبدیل شد به زنی که مقابل خانواده می‌ایستد و انتخاب می‌کند. هرچند پایان به ضرر او بود، اما همین حضور اهمیت داشت. رمان فتانه حاج‌سیدجوادی پر است از اشکالات تکنیکی و روایی، اما جسورانه است به‌عنوان رمانی عامه‌پسند عاشقانه. رمانی که صرفا برای مصرف بود و طبیعتا در ادبیات داستانی ارزشی ندارد، اما برای ساخت روایتی جسورانه اهمیت دارد. هرچند جسارت با سواد ادبی متفاوت است، اما ادبیات عامه‌پسند هم جنسی از ادبیات است که دلیلی برای تحقیرش نیست و روایتی‌است صرفا برای مصرف. بامداد خمار اصلا رمان خوبی نیست، اما فضای زنانه‌اش در رونق ادبیات داستانی دخیل بود و متغیری جدید ساخت برای سنجش جذابیت روایی و نوشتن زن؛ متغیر محبوبه.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید