• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
دو شنبه 17 دی 1397
کد مطلب : 43824
+
-

کفاف یاران مستخلص

قصه‌های کهن
کفاف یاران مستخلص


تنی چند از روندگان [ رهروان] در صحبت من بودند. ظاهر ایشان بصلاح [ نیکی ]  آراسته و یکی را از بزرگان در حق این طایفه حسن‌ظنی بلیغ و ادراری [حقوق و مقرری]  معین کرده تا [ آن که] یکی از اینان حرکتی کرد نه مناسب حال درویشان. ظن آن شخص فاسد شد و بازار اینان کاسد. خواستم تا به طریقی کفاف یاران مستخلص کنم. آهنگ خدمتش کردم، دربانم رها نکرد و جفا کرد و معذورش داشتم که لطیفان گفته‌اند:درِ میر و وزیر و سلطان را/ بی‌وسیلت مگرد پیرامن/ سگ و دربان چو یافتند غریب/ این گریبانش گیرد آن دامن

چندان‌که مقربان حضرت آن بزرگ برحال وقوف من وقوف یافتند، با کرام درآوردند و برتر مقامی معین کردند اما بتواضع فروتر نشستم و گفتم:

بگذار که بنده کمینم/ تا در صف بندگان نشینم/گفت: الله الله! چه جای این سخن است؟ گر بر سر و چشم ما نشینی/ بارت بکشم که نازنینی/ فی‌الجمله بنشستم و از هر دری سخن پیوستم تا حدیث زَلت [ لغزش] یاران در میان آمد و گفتم:

چه جرم دید خداوند سابق‌الانعام؟/که بنده در نظر خویش خوار می‌دارد/خدای راست مسلم بزرگواری و حکم/که جرم بیند و نان برقرار می‌دارد

حاکم این سخن را عظیم بپسندید و اسباب معاش یاران فرمود تا بر قاعده ماضی مهیا دارند و مؤنت [ نفقه]  ایام تعطیل وفا کنند [بپردازند] . شکر نعمت بگفتم و زمین خدمت بوسیدم و عذر جسارت بخواستم و در وقت برون‌آمدن گفتم:

چو کعبه قبله حاجت شد، از دیارِ بعید/روند خلق به دیدارش از بسی فرسنگ
تو را تحمل امثال ما بباید کرد/ که هیچ‌کس نزند بر درخت بی‌بر سنگ

 

گلستان سعدی

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :