قاتلان تحت تعقیب پس از فرار از تهران در گرمسار به هم رسیدند
2قاتل در یک مخفیگاه
چند روز پیش، زمانی که کارآگاهان جنایی پایتخت برای دستگیری قاتلی فراری راهی شهرستان گرمسار شدند، در مخفیگاه او مرد دیگری را هم دستگیر کردند؛ مردی که در بررسیها معلوم شد او نیز یک قاتل فراری است و به این ترتیب کارآگاهان که برای دستگیری یک قاتل عازم گرمسار شده بودند، با دستگیری 2قاتل فراری به تهران بازگشتند. بررسیها نشان میدهد که یکی از قاتلان سعید نام دارد و آبانماه سال گذشته حوالی بزرگراه آزادگان دست به جنایت زده و دیگری نامش جمال است و اسفندماه پارسال در یافتآباد پسرعمویش را به قتل رسانده است. انگیزه سعید و جمال تفاوتی ندارد و هر 2بهدلیل اختلاف مالی دست به جنایت زدهاند.
سعید پس از آنکه مقتول را مقابل چشمان پسر سهساله وی و به ضرب گلوله به قتل رساند، تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه کارآگاهان ردپای وی را در شهرستان گرمسار بهدست آوردند. آنها روز جمعه با نیابت قضایی برای دستگیری سعید راهی این شهر شدند و وقتی قدم به مخفیگاه او گذاشتند، وی را بههمراه جمال (قاتل دیگر) دستگیر کردند. متهمان صبح دیروز برای تحقیق به دادسرای امورجنایی تهران انتقال یافتند و جزئیات جنایتی را که رقم زده بودند شرح دادند. گفتوگو با آنها را در ادامه میخوانید.
من قاتل نیستم
سعید میگوید اختلافش با مقتول بهخاطر 75میلیون تومان پول بوده و گرچه همه شواهد علیه اوست، اما وی قاتل نیست. او از دوستیاش با قاتل دیگر میگوید واینکه چطور هر دوی آنها در یک خانه مخفی شده بودند.
سؤالی که الان مطرح است اینکه رابطه تو با قاتل دیگر چیست و چطور هر دوی شما که در پروندههای جداگانه فراری بودید در یک خانه دستگیر شدید؟
من جمال(قاتل دوم) را میشناختم. از همشهریانم بود و فامیل دورم محسوب میشد. در عالم رفاقت برایم کاری کرده بود که مدیونش بودم و باید تلافی میکردم. این شد که وقتی فهمیدم مرتکب قتل شده، با اینکه خودم هم فراری بودم، او را به مخفیگاهم راه دادم.
جمال برایت چه کاری انجام داده بود؟
آبانماه پارسال، پس از اینکه به جرم قتل تحت تعقیب قرار گرفتم، از ترسم فرار کردم. گرچه من گناهکار نبودم اما خب ترسیدم. بهدلیل سابقهدار بودنم. شبانه وسایلم را جمع کردم و به همراه همسر و فرزندانم فراری شدم. به شهرستان گرمسار فرار کردم و در آنجا خانهای اجاره کردم و مخفی شدم. فکر میکردم آنجا امن است و به هیچ عنوان گیر نمیافتم. اما خب چون فرار من عجلهای بود پول زیادی همراه نداشتم که زندگیام را بچرخانم. چند روز بعد یاد چند گوشی آیفون افتادم که داخل خانهام در تهران بود. من در کار خرید و فروش خودرو و موبایل بودم. پیش از فرار چندین گوشی موبایل خریده بودم تا در فرصتی مناسب آنها را بفروشم. حدود 200گوشی آیفون در خانه داشتم که با فروش آنها پول خوبی دستم را میگرفت. اما میترسیدم برای فروش آنها به بستگانم زنگ بزنم و پلیس ردم را بگیرد. یک دفعه یاد جمال افتادم. با او پیش از این هم کار میکردم و خیلی به او اعتماد داشتم. به او زنگ زدم و ماجرا را برایش توضیح دادم. البته از ماجرای قتل خبر داشت. چون از بستگانم بود. گفت هرکاری باشد برایم انجام میدهد. من هم کلید خانهام را برایش فرستادم و او 200گوشی را از آنجا برداشت و همه را فروخت. پولش را هم به حسابم واریز کرد. این شد که مدیون او شدم.
پس برای همین وقتی فهمیدی او هم مرتکب قتل شده، قبول کردی که به مخفیگاهت بیاید؟
بله. تقریبا 4ماه بعد یعنی اسفند همان سال وقتی دست به جنایت زد و جان پسرعمویش را گرفت هراسان به من زنگ زد تا کمکش کنم. مدیونش بودم و میخواستم لطفی را که در حق من انجام داده بود جبران کنم. از او خواستم به گرمسار بیاید و در جایی که من مخفی شدم بماند و با من زندگی کند.
از جزئیات جنایتی که متهم به ارتکاب آن هستی بگو؟
چندماه قبل از قتل، داییام 100میلیون تومان پول به مقتول قرض داد. من از بستگان همسر مقتول هستم و وقتی دیدم مقتول بدهیاش را پرداخت نمیکند و داییام بهشدت عصبانی است و ممکن است کار به جاهای باریک بکشد حاضر شدم 100میلیون جور کنم و به داییام بدهم تا مقتول به من بدهکار شود. البته مقتول به من رو انداخت و نتوانستم رویش را زمین بزنم. پس از مدتی 25میلیون بدهیاش را پرداخت اما همچنان 75میلیون به من بدهکار بود و مدام امروز و فردا میکرد. روز حادثه مقتول به من زنگ زد و گفت 9میلیون تومان جور کرده است و با من قرار گذاشت تا بدهیاش را بپردازد. من هم وقتی سر قرار رفتم ناگهان شروع کرد به سنگپرانی. او به همراه پسردایی و یکی از دوستانش آمده بود و پسر خردسالش هم داخل ماشین بود. بعد با مقتول گلاویز شدم. او اسلحه داشت که به زمین افتاد من هم چاقو داشتم. در یک لحظه پسردایی یا دوست مقتول اسلحه را از روی زمین برداشت. نمیدانم دقیقا کدام یک از آنها بودند چون سرم پایین بود. فرد مسلح اسلحه را به سمت من گرفته بود که من آن را با دستم کنار زدم و ناگهان همان لحظه گلولهای شلیک شد و به مقتول اصابت کرد. بعد از آن دوباره اسلحه را به سمتم نشانه گرفت اما عمل نکرد و من هم فرار کردم.
چطور با و جود اینکه 3نفر آنجا بودند موفق به فرار شدی؟
فاصلهام با ماشینم زیاد نبود. پشت فرمان نشستم و در رفتم.
پسردایی مقتول که شاهد ماجرا بوده عنوان کرده که اسلحه متعلق بهخودت بوده و تو شلیک کردی.
نه. من قاتل نیستم.
پس چرا فرار کردی؟
گفتم که ترسیدم. چون سابقهدار بودم. پیش از این به اتهام قاچاق مواد دستگیر شده و زندانی شدم. بعد از آزادی توبه کرده بودم و دیگر سمت خلاف نمیرفتم.
مقتول گفت تا نخستین سالگرد فوتم صبر کن
جمال، دومین قاتلی است که در خانه قاتل اول دستگیر شده است. او دیروز در شعبه پنجم دادسرای جنایی تهران تحت بازجویی و تحقیق قرار گرفت.
انگیزهات از قتل چه بود؟
لپ کلام این است که پسرعمویم همیشه به من حسادت میکرد و بر سر این موضوع با هم اختلاف داشتیم. هردو از شهرستان به تهران آمده بودیم و من در زندگی پیشرفت کرده بودم اما پسرعمویم نه. او در کار خرید و فروش مواد افتاد و چند روز قبل از حادثه مقداری مواد به برادرم داد. با اینکه برادرم باید به او پولش را میداد اما مقتول پیش من آمد و با فحاشی خواست تا من بدهی برادرم را بدهم. من هم اعتنایی نکردم و پولی ندادم. تا اینکه روز حادثه همدیگر را در قهوهخانه دیدیم و با هم درگیر شدیم اما نمیخواستم جانش را بگیرم. دعوا را او شروع کرد که من چاقو را به سمتش پرتاب کردم. بعد از درگیری هم فرار کردم.
بعد چه کردی؟
تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که به سعید زنگ بزنم. میدانستم او هم مرتکب قتل شده و فرار کرده و در جایی قایم شده است. وقتی موضوع را به سعید گفتم مرا آرام کرد و از من خواست نگران نباشم. او از من خواست تا به گرمسار بروم. مدتی پیش او بودم و بعد خودم خانهای اجاره کردم اما وقتی برای سر زدن به او رفته بودم دستگیر شدم.
چرا خودت را معرفی نکردی؟
در این مدت هربار با سعید درباره قتلها صحبت میکردیم، شبش کابوس میدیدم و وحشت زده میپریدم. یک شب خواب مقتول را دیدم. پسرعمویم گفت صبر کن تا سالگرد فوتم. او از من خواست تا پس از سالگرد فوتش به خانه پدر و مادرش بروم و رضایت بگیرم. وقتی با دخالت ریشسفیدان رضایت گرفتم آن وقت به اداره پلیس بروم و خودم را معرفی کنم. من هم منتظر بودم سالگرد فوت او برسد اما درست همان شبی که مهمان خانه سعید بودم مأموران وارد آنجا شدند و دستگیرم کردند.