علی کریمی یکی از استثناییترین چهرههای تاریخ فوتبال ایران است؛ یکی که اگر قلم را بیهوا روی کاغذ رها کنی، همینطور دلش میخواهد بچرخد و ارزشمندترین واژگان را خرج توصیفش کند. همه انسانها ممکنالخطا هستند و طبعا علی کریمی هم از این قاعده مستثنی نیست. با این همه او در کنار تمام نقایص و کاستیهایش، ترکیب دلنشینی از آزادگی، مهربانی، صراحت و فروتنی دارد که روی صورت جادوگر، رنگ جاودانگی میپاشد؛ طوری که شاید تندترین دشمنانش هم ته دل دوستش بدارند و برایش حرمت قائل باشند. شماره 8 فوتبال ایران از نظر فنی استعداد بزرگی بود؛ آنقدر که شاید حتی توپ طلای آسیا و بازی در بایرنمونیخ هم حق مطلب را در موردش ادا نکرد. شاید به همینخاطر است که او حالا آنچه را درون میدان بهدست نیاورد، کنار زمین جستوجو میکند؛ در دنیای متفاوت مربیگری، دنیایی بیرحم که برایش کریمی و غیرکریمی یک سر سوزن فرق ندارد. اگر قواعدش را بلد نباشی، چنان زمینت میزند که همه آن شعبدههای دوران بازیگریات هم از یاد برود. اتفاقا یکی از اورجینالترین مثالها در این مورد، دوست صمیمی و نزدیک خود علیآقا یعنی حمید استیلی است؛ کسی که در دوران بازی، فوتبالیست نجیب، مؤثر و زحمتکشی بود، اما وقتی زورش به وزنه ثقیل مربیگری نرسید، جام تلخ «حیاکن، رهاکن» را لاجرعه سر کشید. حالا شاید همین خطر در کمین کریمی هم باشد. نکته اینجاست که جماعت هوادار تا یکجایی باختهای 3- هیچ و 5- هیچ علیآقا را تماشا میکند و بهخاطر گل رویش دم بر نمیآورد. از یک جایی به بعد، دیگر کاریزمای ابدی جادوگر هم ریخت کریه اسکوربرد را تطهیر نخواهد کرد.
روزگاری کریمی میگفت در 27سالگی از فوتبال بازنشسته میشود و تا آخر عمر دیگر گرد آن نمیچرخد، اما تا 35سالگی بازی کرد و هنوز مدرکش را نگرفته سرمربی شد. بالاخره آدمیزاد است و حق دارد حتی اساسیترین نظراتش را در مرور زمان تغییر بدهد. با این همه، نگرانیم که زور علیآقا به شغل جدیدش نرسد. چیز عجیبی است این مربیگری؛ آنقدر که هزار بار میبری، اما با نخستین باخت برمیگردی سر خانه اول. آنقدر که تقریبا همه جامهای 20سال گذشته استقلال را امیر قلعهنویی آورده، اما همین استقلالیها هنگام هر ملاقات در آزادی علیهاش سوت میکشند. کار وقتی سختتر میشود که میبینی بخشی از بزرگمنشیهای علی کریمی با اقتضائات مربیگری جور در نمیآید. روز بازی سپیدرود با پرسپولیس، گلر تیم رشتی خوابید تا چند ثانیه وقت بکشد. جادوگر برآشفت و از لب خط فریاد زد: «نمیخوام، پاشو، مردونه بازی کن». همان چند ثانیهای که از صدقه سر جوانمردی جادوگر جان گرفت، آخرش قاتل تیم کریمی شد و شوت آدام همتی یک امتیاز طلایی سپیدرود را در تهران جا گذاشت. همین حالا در نقلوانتقالات زمستانی، میگویند کریمی یکی از بازیکنانش را نخواسته، اما پنهانی به او گفته: «دلم نمیآید اسمت را بهعنوان مازاد اعلام کنم. خودت برو تا اعتبارت حفظ شود». با این همه دلرحمی اما تا کجای این حرفه لعنتی میشود پیش رفت؟ به هر حال کریمی هم مثل هر آدم دیگری مختار است سرنوشتش را خودش انتخاب کند، اما هوادارانش هم به همان اندازه حق دارند از بازی اسطوره با آتش بیمناک باشند. آیا میدانید بدون درنظرگرفتن 6امتیاز کسر شده از استقلال خوزستان، علی کریمی و سپیدرود قعرنشین حقیقی لیگ برتر هستند؟ نگرانیم رفیق!
نگرانیم رفیق!
تکنگاری برای علی کریمی؛ یکی که با آتش بازی میکند
در همینه زمینه :