15سال بعد؛ درسهایی که از بم نگرفتیم
همه میدانند؛«اما»
نیما شجاعیزرقانی/ کارشناس شهرسازی
ضجهها با گردوغبار عجین شده بود. 12ثانیه مرگبار بر شهری گذشته بود که دوسوم جمعیتش زیر آوار مانده بودند و آن یکسوم باقیمانده برای نجات زیر آوار ماندگان حتی «بیل» هم نداشتند. 15سال از روزهایی که نه تجهیزاتی برای مدیریت لحظات پس از زلزله وجود داشت و نه کسی برای آن آموزشی دیده بود، گذشته است. ضجهها زیر آوار و گردوغبار خاموش شد اما همه میدانند که اگر آن چند ثانیه یکبار دیگر یک جای دیگر از این کشور رخ بدهد، شرایطی متفاوت از «بم» در پیش نخواهد بود. 15سال گذر زمان نه کمکی به تامین تجهیزات مقابله با زلزله کرده است و نه تغییری در اولویتهای مدیران بحران کشور داده است.
همه میدانند که برای مقابله با زلزله نه آمادهایم و نه تجهیزات داریم. اگر در پایتخت زلزله رخ بدهد شرایط بهگونهای غیرقابل تصور خواهد شد. همه میدانند اما سکوت کردهاند و ترجیح میدهند فراموششان شود و سکوت و دعا کنند که در تهران زلزله نیاید. در تهران شرایط همیشه متفاوت بوده است. علاوه بر مدیریت بحران کشور، رئیس مدیریت بحران شهر تهران هم در قبال مصاحبههای رئیس سازمان مدیریت بحران کشور همواره سکوت پیشه کرده است که این مسئله حکایت از عدمهماهنگی یا اختلاف نظر موجود میان این دو مسئول که یکی متولی بحران شهر تهران و دیگری متولی بحران کشور است، دارد.
همه میدانند که برای مقابله با زلزله تجهیزات لازم را نداریم اما بارها شاهد بودهایم که مدیر بحران کشور در مورد حوادث فراگیری از قبیل زلزله تهران به استفاده از بالگرد استناد کرده است. نباید از یاد ببریم که درصورت وقوع زلزله در تهران حداقل 2 میلیون نفر درگیر این حادثه خواهند شد اما استناد رئیس سازمان مدیریت بحران به استفاده از بالگرد در چنین حادثهای بسیار عجیب و تا اندازهای هم غیرتخصصی است. سؤال اساسی این است که اگر حادثهای همچون زلزله بم در تهران رخ بدهد چگونه قرار است مجروحان حادثهدیده به محل استقرار بالگردها منتقل شوند؟ شاید ملموسترین سؤال در این مورد انتقال مجروحان حادثهدیده از منطقه الهیه تهران باشد که از قضا دفتر کار رئیس سازمان مدیریت بحران نیز در آن واقع شده است. سؤال اصلیتر این است که اگر قرار به انتقال مجروحان باشد اصلا چه سازوکاری جهت بازگشایی معابر و حرکت خودروهای امدادی درنظر گرفته شده است؟
اصلیترین پیششرط پیشگیری از آسیبهای زلزله استانداردسازی ساختمانها و سازههاست اما نکته اساسی در این میان غیراستاندارد بودن ساختمانهای بسیاری از نهادهای کشور ما ازجمله خود سازمان مدیریت بحران است. از یاد نبریم که اگر زلزلهای در تهران رخ بدهد و چنانچه این زلزله در ساعاتکاری اتفاق بیفتد قرار است با چه روشی مدیران بحران کشور برای مقابله با آن از ساختمانهای بلندمرتبهای که در آن حضور دارند، خارج شوند و به محل اصلی فرماندهی برسند؟ ساختمانهای مدیران نه قابلیت فرود بالگرد را داراست و نه مدیران میتوانند از سطح زمین به داخل هلیکوپترها بروند.
همه میدانند که سازمان مدیریت بحران کشور بهعنوان متولی اصلی بحران از تجهیزات و امکانات کافی مدیریتی برخوردار نیست و گواه دیگر این موضوع نیز در اختیار نداشتن حتی یک سایت مانیتورینگ جهت بررسی حوادث و مدیریت بحران در سطح کشور بوده و سؤال اصلی این است که چرا متولی اصلی بحران کشور در ساختمانی ویلایی در محله الهیه تهران مستقر است که تنها امکان موجود در آن بررسی حادثه از طریق تلویزیون است!
بهترین امکانات درمانی در پایتخت است اما اگر زلزلهای شبیه به زلزله بم در تهران رخ بدهد سؤال اصلی اینجاست که قرار است مجروحان این حادثه به کدام شهرستان منتقل شوند؟ آن هم شهرستانهای کشور که اصولا دارای ضعفهای بسیاری در حوزه امکانات درمانی هستند.
همه میدانند که برای مدیریت روزهای پس از زلزله آماده نیستیم. به غیر از استانهای خوزستان، گیلان، مازندران و البته در مواردی کرمان اینگونه بهنظر میرسد که سایر مدیران بحران استانها در صورت بروز حوادث ملی، تجربه کافی و آمادگی لازم برای مدیریت بحران را ندارند و حتی در این میان ما در این سالها شاهد توجه جدی به مقوله بحران در کشور نبودهایم؛ ازجمله آنکه در این سالها شاهد هیچ جلسهای با حضور رئیسجمهور یا معاونانش در مورد ایجاد آمادگی برای زلزله تهران و پیشگیری از آسیبهای احتمالی آن نبودهایم.
مجموعه این «همه میدانندها» با یک کلمه تکمیلی همراه است و آن هم یک «اما»ی بزرگ است. همه از مشکلات و احتمالات موجود در مورد زلزله تهران و آسیبهای آن باخبر هستند اما ترجیح میدهند که به آن نه فکر کنند و نه آن را یک اولویت ببینند.