1362نی نوا
سحر سخایی، نویسنده و آهنگساز
وقتی قرار شد بهمرور موسیقایی این 40 ساله بپردازم، از پیش تکلیفم با برخی سالها روشن بود. آن روح زمانه و آن صدای دور آن، گاهی چنان واضح و شنیدنیاست که تا سالها پس از انتشار اثر همچنان میشود احضارش کرد و با شنیدنش بهیاد تمام کیفیات آن سال مشخص افتاد. چقدر بگویم ممنونم آقای حسین علیزاده که نینوا را ساختید و چگونه میتوانم به سال ۱۳۶۲ برسم بیآنکه بنشینم و دوباره به آن گوش بسپرم.
نینوا قطعهای برای نی و ارکستر است. اطلاعاتی کلی در باب این اثر همین وجه ارکسترال آن است و گفتوگویی که این ارکستر با تکنواز نی - جمشید عندلیبی- برقرار میکند. نینوا نهتنها در ساحت نام که در ساحت فرم و محتوایش هم اثریاست بهشدت ملهم از ایران و تاریخش.
میگویم ایران و هر اشاره دیگر نینوا را مستتر در دل این نام بزرگ میگیرم. اشارههایی خودآگاه و آنهایی که بیقصد راه باز کردهاند به روان آهنگساز. ساز نی، انگار ساز آن سالهاست. ساز آن سالهایی که انگار تمام وطن فوت کردنهایی مدام در سوراخ نی بود و تازه ارکستری هم نبود که یکباره بیاید و جان بدمد؛ شادی بود اما زور غم زیاد بود.
نی را علیزاده نشانه ایران گرفت. نشانهای که میشد با آن پل زد بین زنان به خاک افتاده فردای عاشورا در تابلوی فرشچیان به آن پسری که توی عکس سیاه سفیدی در گل خوابیده و تفنگ بهدست دارد به ما نگاه میکند.
برخلاف کاتولیسیسم که قرنهاست دست در گردن هنر و ادبیات در اروپا داشته است، به دلایل فراوان این رابطه بین اسلام و هنر دستکم برخی هنرها و دستکم در دوران معاصر برقرار نبوده است.
شک قدیسان و ایمان پسران خدا سر از تابلوهای کاراواجو درآورد و سالها بعد نابغهای مثل گراهام گرین، در کتاب پایان رابطه چنان پیوندی بین کاتولیسیسم و عشق ساخت که باورکردنش سخت بود. این اتفاق در هنر معاصر ما سخت رخ میدهد. ترس از یکی دانسته شدن با «چیزهایی» خارج از انتزاع هنر و ترس از « از آن کسی» شدن در دورانی که اینگونه شدنی افتخار نیست، مانعی ذهنی بوده و هست. علیزاده در نینوا این کار را کرد. یک فتح غریب و یک اتصال قریب بین دین و نغمه و ساز؛ بین جنگ تا زندانیانی که نبودند تا پیروزی انقلابشان را جشن بگیرند؛بین عاشورا تا صفهای طولانی زنانی که منتظر بودند پسرانشان زنده یا مرده برگردند. این کار دشوار است. اینکه فرزند زمانهای باشی که پر از خطر است و بمانی و بدرخشی و مثل بنفشه شعر وارطان شاملو مژده شکستن زمستان بدهی و بروی. از دور وقتی برمیگردی و با لبخند به ۱۳۶۲ مینگری نینوا چه خوش و زیباست ولی خدا میداند که اگر موسیقی هم رگ داشت چه میزان خون از تن نینوا بیرون میزد. باید این را از خالقش پرسید. تنها او خبر دارد.
کمک نابینایان به جبهه های جنگ
عبدالرضا نعمتزاده، روزنامه نگار
وضعیت اقتصادی ایران در سالهای نخست جنگ خوب نبود. پالایشگاهها آسیب دیده بودند. صادرات نفت کاهش یافته بود، تورم هم بیداد میکرد اما جنگ روی دوش مردم میچرخید و کمکهای مردمی به جنگ در هیچ شراطی قطع نشد. اینجا نمایشگاهی در اصفهان است که کمکهای یک مرکز نابینایان به جنگ را به نمایش گذاشته. روی آن تابلوی خوشنویسی شده شعری از صائب است:
دل چو بیناست چه غم دیده اگر نابیناست/ خانهی آینه را روشنی از روزن نیست
واقعاً دیگر چه اهمیتی دارد که آن کیف دستی قرمز رنگ به درد رزمندگان میخورد یا نه؟