مجازاتش را همه بکشیم
مهرداد رهسپار، روزنامهنگار
محمود استادمحمد در سال۱۳۵۵ نمایشنامه «اقیانوس امپراتور شهر افسوس» را با اقتباس از سوره کهف نوشت. در پاییز۱۳۵۷ انتشارات قلم این نمایشنامه را بدون نام نویسندهاش، بهعنوان کاری از «گروه تحقیق آیت فیلم» منتشر کرد. استادمحمد در سال۱۳۵۸ تمرین این نمایش را با گروهی تازهکار آغاز کرد، اما کار در نیمه راه متوقف ماند. او درباره این نمایشنامه گفته است: «در شرایطی که نوشتن کارهای مذهبی جرم محسوب میشد، نمایش دقیانوس را نوشتم. در ابتدا نام اثر را دقیانوس امپراتور سرزمین افسوس نهادم اما مدیر یکی از دفاتر فیلم با خواندن نام اثر بسیار تعجب کرد، چرا که چنین اسمی بیتردید برخورد ساواک را در پی داشت. بعد از انقلاب همین اثر توسط دیگر افراد اجرا شد و در واقع دقیانوس مبنایی شد برای ساخت نمایشهای مذهبی در بعد از انقلاب اسلامی». سال ۱۳۶۱، احمد سپاسدار و حسن زارعی این نمایشنامه را در تالار وحدت به صحنه آوردند، در حالی که نام نویسنده آن همچنان پنهان بود. استادمحمد سالها پس از اجرای این نمایشنامه گفت که دلیل انتشار نمایشنامه، بدون نام او پیشنهاد یکی از اعضای مؤسس آیت فیلم پیش از انقلاب بود، هنگامی که او پرسید «چرا؟» چنین پاسخ گرفت: «بگذارید مجازاتش را همگی بکشیم».
افشانه و ریاضی
علی بختیاری| کیوریتور
علی اکبر صادقی از سال 1356 دست به کشیدن نقاشیهایی زد که بعدتر عنوان «افشانه و ریاضی» را بر آنها گذاشت. رویکرد صادقی در این بدنه کاری ترکیبی بود از نقاشیهای ایرانی بهویژه زند و قاجار و برداشتی از فضای سوررئالیستی سالوادور دالی و رنه ماگریت. این برخورد فراواقعگرایانه با نقاشی به صادقی قدرت بازتاب زمانه خود را با روایتی منحصر بهفرد از آشوب و جنگ و ترس و نزاع بقا داد. «فصل سفید» یکی از سلفپرترههای صادقی است که تمامی ویژگیهای نقاشی دوران افشانه و ریاضی را در خود نمایان دارد. این نقاشی از بهمنماه 1396تا فروردین 1397در موزه هنرهای معاصر در معرض نمایش بود.
شکارچی گوزن
سعید مروتی| منتقد و روزنامه نگار
«خط قرمز» اولین فیلم سیاسی جدی سینمای پس از انقلاب، فیلمی قابل انتظار از سازنده «گوزنها» و «سفر سنگ»است. با این تفاوت که صراحت قبل از انقلاب جای خودش را به ابهام و پیچیدگی داده بود.
قبل از پیروزی انقلاب، تکلیف کارگردانی چون کیمیایی مشخص بود و او در قامت فیلمساز- چریک علیه سیستم فیلم میساخت. حالا همه کنجکاو بودند ببینند کیمیایی پس از انقلاب چه مسیری را دنبال میکند. او که در اوج اختناق رژیم پهلوی یک چریک شهری را به عنوان کاراکتر اصلی فیلمش انتخاب میکرد در اولین فیلمی که در بهار آزادی ساخت یک مامور ساواک را محور ماجرا قرار داد.
اقتباسی از فیلمنامه «شب سمور» بهرام بیضایی که در بازنویسی از اثری زن محور که سبک بیضایی است، به فیلمی مردانه به سیاق کیمیایی تبدیل شد.
در فیلمنامه بیضایی این زن است که شخصیت اصلی است و مامور امنیتی در حاشیه او تعریف میشود. در فیلم کیمیایی اما این مامور امنیتی است که در کانون ماجرا قرار میگیرد. سعید امانی (با بازی سعیدراد در بهترین نقشآفرینی کارنامهاش) متفاوتترین ساواکی تاریخ سینمای ایران همریشه و بچهمحل قهرمانان کیمیایی است.
کیمیایی در فصل افتتاحیه تکلیف تماشاگر را با امانی روشن میکند. او و رفقایش گوزنها را شکار میکنند. تصویر لاشه گوزن بسته شده بر باربند بلیزر امانی و حرکت اتومبیل در خیابانهای ملتهب تهران سال57 در ترکیبی متوازن با تصاویر مستندی که کیمیایی در روزهای انقلاب فیلمبرداری کرده بود، مقدمهای مناسب برای ورود به عالم خط قرمز است. خط قرمز، فیلمی است با سکانسهای طولانی و تکگوییهای کیمیاییوار که محمل مناسبی هم برایش وجود دارد.
تقریبا در سراسر فیلم امانی عملا در حال بازجویی است؛ بازجویی از برادر انقلابی لاله یا خود لاله و در همه حال امانی جملات قصار کیمیاییوار را آمیخته با تحلیل سیاسی یک مأمور وفادار به سیستم بر زبان میآورد؛ «زندانی سیاسی یعنی سیاهی لشکر. سیاهی لشکر یعنی بینام. موجود در صحنه ولی بیاسم. گوشاتو باز کن. گیرم انقلاب شد خیال میکنی شما همهکاره میشید؟» (خطاب به برادر لاله) .
یا خودش را توضیح میدهد: «ذهن منو تو این سالها عشق تو گرفته بود. مثه ابر گاهی باریده، گاهی آفتاب کرده... من میتونم بگم خوب یادمه از در خونهمون تا خونه شما چند قدم بود. میتونم بگم آفتاب 8 صبح و یک و نیم بعدازظهر تو چه فصلهایی کجای در چوبی بزرگ آبی خونهتون میافتاد. این ساعت برای مدرسه از خونه میومدی بیرون...». (خطاب به لاله).
کیمیایی در خط قرمز توضیح میدهد که سعید امانی چگونه و چرا از طبقهاش فاصله گرفته، تبدیل به مأمور امنیتی شده و مقابل مردم ایستاده؛ مأموری که در نهایت در شب عروسیاش با شلیک گلوله لاله از پا درمیآید. جمله پایانی سعید امانی که اشاره به خاستگاه طبقاتی لاله دارد در یادها میماند: «شما جایی رو بستی که اصلا زخم نیست».
عکس: عزیز ساعتی