برندگان و بازندگان خروج آمریکا از سوریه
ایلیا ج مغنایر | کارشناس تروریسم و خاورمیانه
رئیسجمهور آمریکا بعد از اعلام تصمیم ناگهانی مبنی بر خروج نیروهای نظامی این کشور از سوریه در معرض انتقادات گستردهای از سوی متفکران و تحلیلگران مؤسسات پژوهشی و راهبردی این کشور قرار گرفته است.
این افراد باور دارند خروج آمریکا از سوریه منجر به شکلگیری خلأیی میشود که توسط نیروهای شبهنظامی نزدیک به ایران یا ترکیه، داعش و القاعده پر خواهد شد. البته هیچیک از چهرههای یادشده به این نکته اشاره نکرده که تصمیم ترامپ میتواند منجر به بازپسگیری مناطق اشغال شده سوریه توسط دولت مرکزی این کشور شود. از سوی دیگر حتی سؤالی در این زمینه طرح نمیشود که چگونه داعش دقیقا در این مناطقی که محل حضور نیروهای آمریکا بوده از بین نرفته و تهدید این گروه تروریستی همچنان باقی است درحالیکه بر پیروزی ایران و روسیه در نتیجه این تصمیم تأکید میشود.
اما با تامل در شرایط کنونی سوریه ابعاد مختلفی از تصمیم اخیر ترامپ نمایان میشود؛ حضور نیروهای آمریکا در گذرگاه التنف و حسکه به باری اقتصادی و نظامی بر دوش دولت این کشور تبدیل شده است، آن هم درحالیکه ارتش سوریه به همراه متحدانش به سادگی میتواند بر بقایای داعش در آن مناطق چیره شود. کما اینکه ارتش سوریه و نیروهای حامی آن چندین بار تلاش کردند با عبور از شرق فرات با داعش روبهرو شوند اما هربار از سوی پایگاههای آمریکا مورد بمباران قرار گرفتند. در همین چارچوب نیروهای ارتش سوریه و متحدانش در مناطق نزدیک به گذرگاه التنف و هنگام تلاش برای خروج داعش از مرز سوریه باز هم از سوی جنگندههای آمریکایی مورد هدف قرار گرفتند.
به باور من حاکمیت آمریکا هرگز در مبارزه علیه داعش و القاعده جدی نبوده است. داعش در دوران اوباما توسعه پیدا کرد و وارد سوریه شد درحالیکه دولت آمریکا بهدلیل نگرانی از «آلودگیهای محیطزیستی» حاضر نشد کشتیهای حامل نفت مناطق تحت سیطره داعش را مورد حمله قرار دهد؛ کشتیهایی که ماهانه یک میلیارد دلار درآمد برای داعش تامین میکردند.
کمی بعد از روی کار آمدن ترامپ، جمهوریخواهان موفق شدند او را برای باقی ماندن نیروهای آمریکا در سوریه قانع کنند. این نیروها حمایت لجستیکی مهمی را در اختیار نیروی هوایی اسرائیل قرار دادند. برای مثال جنگندههای اسرائیلی از فرودگاههای صحرایی آمریکا در حسکه برای حمله به ارتش سوریه در اطراف تدمر، پایگاه ایران در T4حمص و مقر فرماندهی حشد شعبی در مرز میان عراق و سوریه استفاده کردند. با این حال باز هم بعد از نخستوزیری عادل عبدالمهدی، حشد شعبی برای مقابله با داعش به مناطق مرزی سوریه و نزدیک به پایگاه التنف نزدیک شده و به نوعی نیروهای آمریکا را در محاصره قرار داده است. همچنین آمریکا در این منطقه اداره کمپ پناهندگان رکبان را برعهده دارد؛ هزینهای سنگین برای حمایت از هزاران پناهجو بدون هیچ فایدهای برای واشنگتن.
از سوی دیگر آمریکا، روسیه و سوریه را تهدید کرد درصورتی که عملیات بزرگ مورد نظر خود در ادلب (پایگاه کنونی دهها هزار نیروی جهادی ازجمله سازمان القاعده) را آغاز کنند، از کارت حمله شیمیایی علیه آنها استفاده کرده و سوریه را وارد بحران تازهای خواهد کرد؛ تهدیدی که حالا و درصورت اجرایی شدن فرمان رئیسجمهور آمریکا دیگر عملی نیست. بر این اساس میتوان گفت سرنوشت ادلب به میزان توانایی ترکیه برای مدیریت گروههای جهادی مستقر در این شهر و جلوگیری از هرگونه نقض آتشبس توافق آستانه برای ادلب بستگی دارد.
در واکنشها نسبت به تصمیم ترامپ، تأکید زیادی بر نام ایران شده است؛ بهطور مشخص از پیشروی این کشور به سوی حسکه بعد از خروج آمریکا سخن میگویند (کریدور ایران- عراق-سوریه) که این سخنان ناشی از عدمشناخت دقیق وضعیت میدانی در سوریه است؛ ایران طی سالهای گذشته سلاح، موشک، غذا و دارو را به بخشهای مختلف سوریه منتقل کرده است بدون آنکه حتی یک روز وارد حسکه شود. به باور من خروج آمریکا از حسکه بیش از هر کس به نفع دولت سوریه است چراکه نزدیک به یکچهارم خاک خود را بازپس خواهد گرفت؛ آن هم یکچهارمی که شامل اصلیترین منابع نفت و گاز سوریه است.
اما در باب نتایج، از دید من تصمیم ترامپ ابتدا جهان را از فاجعه درگیری مستقیم میان آمریکا و روسیه نجات داد؛ 2 ابرقدرتی که در مساحتی بسیار محدود در نزدیکی یکدیگر مشغول تحرکات نظامی حساسی هستند. از سوی دیگر، آمریکا فرصت در اختیار داشتن یک پایگاه نظامی کارآمد و پیشرفته در شام را عملا از دست میدهد.
از سوی دیگر، این تصمیم را چندان به سود ترکیه نمیدانم، چراکه اگر زمینه برای پیشرویهای ارتش سوریه فراهم شود ترکیه قادر نیست سیطره مستقیم خود بر عفرین یا حتی ادلب را برای درازمدت حفظ کند و سرانجام ناچار به ترک این مناطق خواهد شد. اسرائیل هم امکانات لجستیک خود در سوریه، بهویژه فرودگاههای صحرایی آمریکا را از دست میدهد. البته در باب اسرائیل باید به این نکته توجه داشت که سایر پایگاههای آمریکا در خاورمیانه، ازجمله عراق همچنان برای این رژیم مهیا میماند. بازنده اصلی تمام این معادلات نیز بدون شک کردها هستند؛ جریانی که بدون شک باید سیاستها و ائتلافهای خود را در سایه خروج آمریکا مورد بازنگری جدی قرار داده و به راهی برای تعامل با دولت سوریه و روسیه دست پیدا کند.
پیش از این آمریکا در پرونده عفرین هم رفتار مشابهی را در قبال رویارویی میان ترکیه و کردها داشته و عملا راه را برای پیشروی ارتش ترکیه و متحدان این کشور باز کرده بود، رفتاری که به نوعی در کردستان عراق هم تکرار شد. رفتار نیروهای کردی نشان میدهد همچنان به دنبال پشتیبانی برای حفظ موقعیت خود در شمال سوریه هستند، بر این اساس میتوان گفت هنوز به درک صحیحی از فلسفه حضور قدرتهای خارجی در منطقه نرسیدهاند، حضوری که بدون شک ارتباطی با منافع کردها ندارد چراکه این قدرتها موسسات خیریه نیستند.
تمام اینها در حالی است که تصمیم ترامپ از سوی پنتاگون اجرا شود. به گفته سخنگوی کاخ سفید، اجرای این فرمان بیش از 3ماه به طول میانجامد؛ زمانی کافی برای تمام بازیگران منطقهای و بینالمللی بحران سوریه تا در معادلات و برنامههای پیش روی خود بازنگری کنند.
در پایان، اگر روسیه و سوریه خود را قادر به حل پروندههای حسکه و ادلب بدانند، بعید نمیدانم ایران نیز خروج نیروهای وابسته به خود از سوریه را آغاز کند، بدون آنکه خللی در روابط عمیق این کشور با دمشق ایجاد شود.