داستان؛ پنجرهای به دنیای آدمها
مجید قیصری | نویسنده
باور من این است که آدم بدون خواندن رمان، خودش را نمیشناسد؛ مشکلی که مشکل بزرگتری را سبب میشود و آن نشناختن دیگران است. داستانی که راوی آن مرد یا زن است، این امکان را برای خوانندهای از جنس مخالف فراهم میکند تا به کنه وجودی او پی ببرد. داستانی که شخصیت آن یک جانی، تاجر طماع یا یک پدر مستبد است، ما را با وجوه شخصیتی چنین کسانی آشنا میکند. شخصیتهای انسانی اما عواطف ما را برمیانگیزند و تشویقمان میکنند تا مانند آنها شویم.وقتی در داستان یک موقعیت دشوار مطرح میشود، ما نیز خود را در چنین وضعی میبینیم و برای برونرفت از آن در مرحله انتخاب قرار میگیریم.
نتیجه اینها شناخت دیگران و شناخت خودمان است که موجب میشود در تمام رفتارها دیگران را هم در نظر بگیریم و احساس آنها را از کاری که انجام میدهیم، پیشبینی کنیم. هیچ چیزی تا این حد ما را با زوایای روحی، روانی و وجودی آدمها درگیر و آشنا نمیکند. سینما و نمایش با فاصله زیادی چنین تأثیری دارند. اگر در جوامعی در زمینه روابط مثبت انسانی پیشرفتهایی حاصل شده است، قطعا خوانندگان رمان در آنها فراوانند.از این روی، کسانی که رمان نمیخوانند، به جز زندگی خود از زندگی دیگری شناخت پیدا نمیکنند. نخواندن رمان و داستان، محرومکردن خود از نعمت بزرگ شناخت آدمها و به تبع آن شناخت دنیای آدمهاست.