روایت احمد ستاری و محمد عطریانفر از راهاندازی و اوج گیری روزنامه همشهری
همشهری، پاسخ به مطالبه مردم بود
وقتی که صحبت از روزنامه همشهری و بنیانگذاران آن میشود، نامهای زیادی مطرح میشود اما از بین همه اینها، نامی وجود دارد که در میان روزنامهنگاران و همکاران قدیمی و جدید روزنامه آشناست: احمد ستاری، نخستین سردبیر روزنامه همشهری.
روزنامه همشهری که بهعنوان نشریهای نوگرا در فرم و محتوا تازگیهای زیادی در مطبوعات ایران داشت، ثمره مدتها کار سخت احمد ستاری و همکارانش بود. ستاری پیش از آمدن به همشهری، مدتها یکی از مدیران فرهنگی کشور بود و سابقه عضویت در شورای سردبیری روزنامه اطلاعات را در دهه 60 داشت. ستاری که اکنون 60 ساله است، با گذشت 26سال هنوز درباره روزهای نخست همشهری با شوق سخن میگوید. او اهل مصاحبه نیست و بعد از سالها این نخستینبار است که در یک بعدازظهر مهمان روزنامهای شد که 26سال قبل پایهگذاری کرد.
محمد عطریانفر بعد از مدت کوتاهی از شروع بهکار روزنامه همشهری، جانشین احمد ستاری در سردبیری این روزنامه شد. معمای این جابهجایی عجیب و زودهنگام در کنار پاسخ به این سؤالها که چرا همشهری تاسیس شد، چگونه اوج گرفت و اکنون برای بازگشت به دوران اوج چه باید کند، محور گفتوگوی سهساعتهای است که با احمد ستاری و محمدعطریانفر انجام شده است.
ایده راهاندازی روزنامه همشهری از کجا شکل گرفت و این روزنامه با چه هدفی، برای چه مخاطبی و چطور راهاندازی شد؟
ستاری: یک روز در بهشتزهرا آقای جمالیبحری - مدیر وقت روابط عمومی شهرداری تهران- را دیدم. در آنجا بود که به بنده گفت شهرداری قصد دارد روزنامهای منتشر کند، شما قبول میکنید که برای این کار با ما همکاری کنید؟ وقتی در ادامه صحبتهایش گفت که آقای مهدی کرباسچی هم در این کار حضور دارند من بهدلیل ارادتی که به آقای کرباسچی داشتم به او گفتم پس 80درصد کار حل شده است(میخندد).
در آن زمان انگیزه بالایی برای انجام کار داشتیم. روزنامههای اطلاعات و کیهان از سالهای دور منتشر میشدند و ما بعد از انقلاب هیچ نشریه جدیدی که برای نسل انقلاب باشد راهاندازی نکرده بودیم و این مسئله خیلی بهچشم میآمد. من شخصا انگیزه داشتم که این امر اتفاق بیفتد و روزنامه جدیدی منتشر شود.
اما نکتهای در اینجا وجود داشت؛ نخستین چیزی که از راهاندازی روزنامهای برای شهرداری، در ذهن تداعی میشد این بود که شهرداری میخواهد برای اطلاعرسانی خدمات خود یک روزنامه منتشر کند. وقتی با آقای غلامحسین کرباسچی - شهردار وقت تهران- ملاقات کردم، در همان جلسه اول به ایشان گفتم که بنده بلد نیستم بولتن تهیه کنم اما توانایی این را دارم که با کمک دوستان روزنامهای را منتشر کنم که در صدر باشد. اگر با این نگرش توافق دارید پای کار هستم اما در غیراین صورت نمیتوانم همکاری کنم و قادر نیستم که تنها به انعکاس خدمات شهرداری بپردازم.
آقای غلامحسین کرباسچی خیلی بلندتر از اینکه درباره خدمات شهرداری اطلاعرسانی کند فکر میکرد. وقتی از او پرسیدم که چرا میخواهید روزنامه منتشر کنید به من گفت: «من قبلا طلبه بودم. از همان زمان طلبگی مدام به این فکر میکردم که کدام موقعیت میتواند برای تبلیغ اندیشههای دینی و اسلامی تأثیرگذارتر باشد. طلبگی یا موقعیتهای دیگر؟ بعدها به این نتیجه رسیدم که شاید اگر یک شهر پاکیزه و معطر داشته باشیم بیشتر بتوانیم در ذهنها تأثیرگذار باشیم. وقتی فردی از شهر ما عبور میکند و میفهمد که این شهر زیبا، پاکیزه و معطر بهخاطر خدماتی است که یک فرد مسلمان ارائه داده بهتر میشود اندیشه و تفکرات دینی و اسلامی را تبلیغ کرد؛ بنابراین با همین اندیشه میخواهم کار مطبوعاتی را شروع کنم».
از این نظرات خیلی خوشم آمد. بعدها بر سر قیمت روزنامه هم با آقای کرباسچی اختلاف داشتم. او عقیده داشت که روزنامه را باید 5تومان عرضه کنیم درحالیکه من معتقد بودم که روزنامه نباید ارزان باشد و باید 10تومان قیمتگذاری شود. کرباسچی معتقد بود که قیمت بالا جواب نمیدهد. همچنین استدلال میکرد که شهرداری تهران همانطور که وظیفه دارد درخت بکارد تا مردم زیر چتر آن نفس بکشند و هوای سالم استشمام کنند، وظیفه دارد که فرهنگ را هم گسترش دهد تا مردم زیر چتر این فرهنگ نفس بهتری بکشند.
خب، در اینجا بود که من دیدم ذهنیت خوبی برای راهاندازی یک روزنامه وجود دارد و میشود کار را شروع کرد. بنابراین خدمت آقای مهدی کرباسچی رسیدم تا با هم درباره ساختار و سازمان تشکیلاتی همشهری صحبت کنیم.
درباره ساختار و سازمان تشکیلاتی خیلی تحقیق کرده بودم. بهنظر من اگر نقش مدیر اجرایی یا فردی که ساختار اجتماعی یک سازمان را تبیین میکند بیشتر از نقش سردبیر روزنامه نباشد، کمتر هم نیست. بنابراین با شناختی که از آقا مهدی (کرباسچی) داشتم (فردی کوشا، مصمم و تلاشمند)، تصمیم گرفتیم که با هم تقسیم کار کنیم. آقا مهدی در حوزه اجرایی مشغول شد و بنده در تحریریه. هر دو از 6صبح تا 12شب یکسره تلاش میکردیم تا هر چه زودتر این روزنامه پا بگیرد. فکر میکنم تقریبا 2ماه طول کشید تا همشهری متولد شد و این در حالی بود که اغلب افراد فکر میکردند که حداقل یک سال طول میکشد تا همشهری منتشر شود.
در اینجا باید یادی هم کنم از آقای طارمی - مدیر افست- که اگر دوستی بین او و آقا مهدی وجود نداشت و با ما همکاری نمیکرد روزنامه به این شکل منتشر نمیشد.
آقای عطریانفر شما جزو مخالفان راهاندازی روزنامه همشهری بودید. علت را برایمان توضیح میدهید؟
عطریانفر: من یک تجربه همکاری یکیدوساله در روزنامه کیهان و خدمت جناب آقای خاتمی داشتم؛ بنابراین از فراز و فرودهای سیاسی روزنامه تا حدودی مطلع بودم.
در حد فاصل سالهای 64 تا 72 بنا به اقتضای روزگار، عهدهدار مسئولیتی در وزارت کشور شدم. در آن زمان اختیارات و مسئولیت قائممقامی شوراهای شهر بر عهده وزیر کشور بود و او مأمور میشد که شهردار را منصوب کند. بنده به اعتبار اینکه دستیار وزیر کشور بودم برای تعیین شهردار تهران به وزیر مشاوره میدادم. نظر من انتخاب آقای کرباسچی برای پست شهرداری تهران بود و ایشان را که آن زمان استاندار اصفهان بود پیشنهاد دادم. پیشنهاد من ابتدا خیلی مورد قبول واقع نشد؛ چراکه اصفهان استان مهمی بود که نیاز به مدیری کارآمد داشت و آقای کرباسچی بهعنوان استاندار خوب عمل کرده بود. اما از آنجا که من از قبل با آقای کرباسچی دوست بودم و میدانستم که بعد از 7سال تلاش مستمر در اصفهان ادامه کار برای ایشان مقدور نیست و نیاز به تغییر در وضعیتشان وجود دارد، در اینباره با وزیر صحبت کردم و بالاخره پذیرفته شد که از ایشان برای قبول پست شهرداری تهران دعوت شود.
خلاصه مطلب اینکه من نوعی دلبستگی و علاقه شخصی به آقای کرباسچی داشتم و معتقد بودم که باید از او در برابر عوارض احتمالی حمایت و صیانت شود. بعد از گذشت یکیدوسال از شهرداربودن کرباسچی، یکروز در شورای معاونین وزارت کشور، او اعلام کرد که قصد دارد برای تهران یک روزنامه منتشر کند که سخنگوی شهرداری تهران باشد. در آن جمع برخی نظری نداشتند، برخی هم موافقت خود را اعلام کردند. تنها کسی که مخالف طرح بود و موضع متفاوتی داشت من بودم؛ چرا که از زیر و بم سیاسی روزنامهها مطلع بودم و میدانستم که اگر این موارد را رعایت نکنیم دچار آسیب میشویم.
یادم هست در زمانی که آقای خاتمی نماینده امام (ره) در روزنامه کیهان بود و من مسئولیت برخی از سرویسها ازجمله سرویس سیاسی را بهعهده داشتم، یکبار خبری مبنی بر تغییرات گسترده در کابینه آقای موسوی را منتشر کردیم. این خبر بازتاب گستردهای پیدا کرد طوری که آقای خاتمی با عتاب به دفتر تحریریه آمد و پرسید چهکسی این خبر را کار کرده؟ جواب دادم: من! ایشان خیلی جا خورد و گفت که آقای موسوی تماس گرفته و گفته شما دولت مرا بههم ریختید. قرار بر این شد که من خودم نزد آقای موسوی بروم و توضیح بدهم و... .
با همه استدلالهایی که بنده درباره مخالفتم با راهاندازی روزنامه همشهری داشتم باز هم منتشرنشدن مورد موافقت قرار نگرفت و روزنامه همشهری منتشر شد.
بنده هیچ اطلاعی نداشتم که قرار است چه کسانی در راهاندازی روزنامه با آقای کرباسچی همکاری کنند اما وقتی مطلع شدم که آقای مهدی کرباسچی و آقای ستاری حضور دارند استقبال کردم و آرام شدم.
آقای ستاری! وقتی کار کلید خورد چطور بدنه و ساختار همشهری را چیدید، بر چه مبنایی سیاستهای آن را تعیین کردید و در این زمینه از چه کسانی مشاوره گرفتید؟
ستاری: در آن دوره نوعی وازدگی از سیاست در جامعه وجود داشت و تحلیل کلی من این بود که مردم از سیاست و سیاسیبازی خسته شدهاند. بنده خودم اعتقاد دارم که روزنامه باید به همه جنبههای زندگی بپردازد و دربرگیرنده همه زمینهها باشد اما وجه اجتماعی روزنامه، وجه مؤثرتری است.
تحلیلم این بود که روزنامهنگاری اجتماعی سختتر است؛ بنابراین تلاش میکردم افراد صاحبنظر را دور هم جمع کنم و حرفهای آنها را بشنوم.
من از بچههایی که در حوزه روزنامهنگاری با ظرفیت فکری بالا، اندیشهها، تعاملات و پیشینه فرهنگی خوب کار کرده بودند و اغلب از دوستان مشترک من و آقا مهدی بودند دعوت کردم تا با ما همکاری کنند. در این زمینه بهطور مفصل با آنها رایزنی کردیم و برایشان گفتیم که ویژگیها و مختصات روزنامهای که قرار است منتشر کنیم چه باید باشد. ما روی وجه اجتماعی تأکید داشتیم و میخواستیم روزنامهای منتشر کنیم که وجه اجتماعی آن پررنگتر از بقیه وجهها باشد.
اما درباره اینکه چطور همشهری، همشهری شد، باید بگویم که همشهری حاصل گفتوگوهایی بود که انجام میشد. در واقع همشهری حاصل سرمقالهای که یک نفر بنویسد نبود، حاصل همه اندیشهورزیهایی بود که همشهری را طراحی کرد. من معتقد بودم که اگر بخواهیم وجه تخصصی مباحث را رعایت کنیم به نیروی انسانی وسیعتری نیاز داریم، بنابراین در همشهری یکمقدار سرویسها را گستردهتر و وسیعتر طراحی و مشخص کردیم و از نیروهای تخصصی و کارآمد بهره گرفتیم. روزنامهنگار ما به هر دلیل، تخصص عمیقی در همه زمینهها ندارد، بنابراین در کنار هر سرویسی یک یا 2مشاور قرار دادیم تا روزنامهنگار از تجربیات و تخصص آنها بهره ببرد.
در آن زمان روزنامهها بهشدت درازنویس بودند اما من از درازنویسی پرهیز کردم که البته اوایل خیلیها فکر میکردند این کوتاهنویسی بهدلیل حملات شدیدی است که به روزنامه میشود.
بهنظرم روزنامه جریان پرجوشی بود که قرار شده بود ایدهیابی کند، تجزیه و تحلیل کند و به پیش برود. فکر میکنم آن زمان توانستم بخش بزرگی از جامعه مطبوعات حرفهای را در اینجا جمع کنم. بعضی میگفتند همشهری پول کلان میدهد و نیرو جذب میکند. این حرف هم درست است و هم غلط؛ درست از این زاویه است که حوزه فرهنگ ما ضعیف است و بهدنبال سوبسید میرود. درواقع کار را طوری طراحی نکرده که فرد در این حرفه بماند. ما باید کاری کنیم که افراد هیچ کاری جز روزنامهنگاری نداشته باشند.
طراحی درست نظام حقوق و دستمزد نقش زیادی درجذب نیروهای خوب دارد؛ نیروهایی که نسبت به کاری که انجام میدهند تعلق خاطر داشته باشند و تمام وقتشان را صرف خوب انجام دادن کارشان کنند.
در آن زمان به یکی گفته بودند بیا با همشهری همکاری کن. آن بنده خدا هم گفته بود نه این ستاری خیلی آدم سختگیری است و آنجا باید از صبح تا شب کار کنم. هیچچیز هم از یادش نمیرود(میخندد).
بهطور کلی روزنامه همشهری تلفیقی از گروههای مرجع فکری، روزنامهنگاران با تجربه و جوانان باانگیزهای بود که دور هم جمع شدند. هنوز هم اگر قرار باشد روزنامهای منتشر کنم تشکیلاتی عمل میکنم.
درباره آقای عطریانفر هم باید بگویم که او از دوستان قدیمی من در روزنامه اطلاعات بود و ازجمله کسانی بود که برای گفتوگو درباره اینکه همشهری با چه مختصاتی اداره شود خدمت او رسیدیم.
آقای مهدی کرباسچی هم در راهاندازی روزنامه نقش بسیار زیادی دارد و بهنظر من اگر ایشان نبود روزنامه متولد نمیشد و تا سالیان طولانی فهم مدیریت اقتصادی مؤسسه مطبوعاتی را نداشتیم.
میدانیم که لوگوی همشهری را آقای خسروجردی طراحی کردهاند، اما انتخاب این لوگو برچه مبنایی بود؟
ستاری: من برای لوگو همیشه دغدغه داشتم. حروف فارسی بهرغم زیبا بودنشان پایه یکدست و ثابتی ندارند. از سوی دیگر چون ما تصمیم داشتیم همهچیز را نو کنیم نمیخواستیم از حروف نستعلیق در لوگو استفاده کنیم. همچنین خطوط دکوراتیو که خوانا نبودند مورد پسندمان نبود، بنابراین از 3طراح خواستیم که برایمان طرح آماده کنند.
با خسروجردی تلفنی حرف زدم. وقتی درباره طرح برایش توضیح دادم او گفت خیلی غریب است و چیزی که میخواهید سخت است. خودش در خاطراتش میگوید:یک شب مثل ارشمیدس از جا بلند شدم و گفتم یافتم. حدود ساعت 3-2 صبح بود که اتود طرح را زدم و با مدادرنگی بچهام رنگ کردم.
جالب است که وقتی این طرح را آورد دیدیم که خیلی به ایده نزدیک است اما به او گفتیم که روی طرح بیشتر کار کن.
در کنار این نوآوریهایی که صورت گرفت کاری هم انجام شد تا روزنامهنگاری سنتی و کلاسیک هم دیده شود؟ روزنامه همشهری در کوتاهنویسی نوآور بود اما تأثیرگذارترین مطالبش ، مطالب بلند بود.
ستاری: درازگویی با مفیدنویسی فرق دارد. ما میخواستیم کاری کنیم که مردم در کنار خوردن صبحانه، روزنامه همشهری را هم بخوانند. بنابراین سعی ما بر این بود که عصاره مطلب را در لید خبر عنوان کنیم تا مردم از ماجرا مطلع شوند. البته گاهی اوقات این امر امکانپذیر نیست؛ چراکه شأن بعضی از مطالب در این است که استدلال شوند و مقدمه و موخره داشته باشند. اشکال ما این است که هر چیزی را تبدیل به کلیشه میکنیم؛ یا درازنویسی را میخواهیم یا کوتاهنویسی را، درحالیکه هر چیزی در جای خودش باید باشد و در جای خودش مفید است.
اصولا کوتاهنویسی کار سختی است اما چون ما آن را مفید میدانستیم بهدنبال کوتاهنویسی بودیم. شخصا به خبر اصالت بیشتری میدهم. بهنظر من اساس یک روزنامه خبر است، بعد از آن تحلیل و گزارش. یادم هست ما در شماره 5یا 6 روزنامه یک خبر حوادثی را تیتر یک روزنامه کردیم؛ «براثر سانحه رانندگی در ولنجک 16دانشآموز دختر جانشان را از دست دادند». وقتی ما این خبر را تیتر یک روزنامه کردیم خیلیها شوکه شدند؛ چراکه هیچوقت خبر حوادث، خبر یک روزنامه نمیشد اما تصمیم ما بر این بود که این خبر تیتر یک شود.
آقای عطریانفر چرا با حضور شما در روزنامه بازهم این ساختارها ادامه پیدا کرد؟ باوجود آنکه سردبیر عوض شده بود چرا این نگاه و این ساختارها عوض نشد؟
عطریانفر: ماجرا این است که اتفاقی نیفتاده بود. زمانی که بنده وارد همشهری شدم براساس گفتوگوهایی که انجام شده بود قرار بود در یک مدت کوتاه 2 - 3 ماهه تکلیف همشهری روشن شود. اما اینکه چرا ما آمدیم ناشی از سوءتعبیری بود که در حوزه سیاست و دستگاههای نظارتی رخ داده بود و تلقی نادرستی بود.
طبیعی است که کسی که برای یک دورهای موقت میآید نباید دست به تغییرات گسترده بزند. قرار بود من برای دورهای موقت حضور پیدا کنم. این یک محور بود. نکته دوم این بود که بنده جایگزین کسانی شده بودم که بعداز پنجاهودومین شماره برحسب اضطرار مجبور به ترک روزنامه همشهری شدند.
من در مجموعهای وارد شدم که غیر از خسرو قدیری هیچکس را نمیشناختم. ایشان را بهواسطه کار در روزنامه کیهان و اینکه هردو مدتی در آنجا با هم همکار بودیم، میشناختم. ولی بهواسطه پایه مشترکی که با دوستان اولیه روزنامه همشهری وجود داشت طبیعی بود که تغییری ایجاد نشود.
واقعیت این است که ما روی ریلی سوار شدیم که زحمات آن را آقایان کرباسچی (مهدی) و ستاری کشیده بودند. بستری فراهم شده بود و باندی را طراحی کرده بودند که ما روی آن باند حرکت کردیم تا در حد بضاعت کمک کنیم. اگرچه عمر خدمت سهماهه ما حدود 128ماه شد اما هیچ دلیلی وجود نداشت که نیروهایی که در مجموعه دعوت به همکاری شده بودند را تغییر دهیم.
آقای ستاری در دوره شما اتفاقاتی افتاد که با هنجارهای آن زمان رادیکال بود. آیا این اتفاقات جزو سیاستهای اصولی آنموقع بود یا برخلاف تصمیمات و اراده شما اتفاق میافتاد؟
ستاری: در ادامه مطالب قبلی این نکته را هم بگویم که من معتقدم که روزنامه بدون سرمقاله نمیتواند با مردم ارتباط بگیرد؛ چه در همشهری و چه در روزنامههای دیگر. سردبیر کار تشکیلاتی گستردهای دارد. در گذشته تعبیری بود که سرمقاله را سردبیر بنویسد. سردبیر اگر میرسید سرمقاله را مینوشت و اگر هم نمیرسید روزنامه بدون سرمقاله میماند. در واقع منطق سرمقالهنویسی، وقتِ سردبیر بود. ما از اول این را مسئله را منفک کردیم. ما در روزنامه همشهری شورای سرمقالهنویسی داشتیم؛ گروهی بودند که پشت اتاق سردبیری درباره سرمقاله فکر میکردند، بحث داشتند و بعد به نتیجه میرسیدند که چهکسی سرمقاله را بنویسد. در آن زمان آقایان محمود شمس، جلال نعمتی، علی رضایی، آقای گرانپایه و... برای ما سرمقاله مینوشتند. عقیده هم داشتیم که سرمقاله را باید خیلی جدی گرفت و نباید اسمی برای آن زد؛ چراکه سرمقاله موضع روزنامه است.
آن چیزی که در روزنامه همشهری آن دوره بسیار سروصدا کرد 12سرمقاله بود که در آستانه انقلاب از 12بهمن تا 22بهمن منتشر شد و درباره ریشههای شکلگیری انقلاب بحث میکرد. طبیعتا این سرمقالهها با نوع نگرش برخی زاویه داشت اما داستانی که منجر به برخی تنشها شد ادامه سطحی از شیطنتهایی بود که کیهان علنی میکرد و... .
من بهرغم اینکه دیدگاههای سیاسی خاص خودم را دارم، در کار روزنامه بهشدت مخالف تحمیل گرایشهای سیاسی هستم چون معتقدم روزنامهای که سخنگوی حزب سیاسی میشود شکست میخورد یا فراگیری پیدا نمیکند. معتقدم که هیچ روزنامهای نمیتواند به سیاست نپردازد اما نباید تحمیل کنند گرایش سیاسی باشد.
تولد همشهری از چه زمان برای سایر مطبوعات نگرانکننده شد؟
ستاری: کاری که در زمان حضور ما انجام شد این بود که در شناسنامه، تیراژ روزنامه را مینوشتیم و صادقانه تیراژ روزنامه را منتشر میکردیم. خیلی زود به تیراژ 100هزار نسخه رسیدیم و درست در این زمان بود که همشهری با حضور پررنگ خود یک نگرانی جدی بین مطبوعات ایجاد کرد. البته این نگرانی پر بیراه نبود، چون همشهری روزنامه جوانی بود که داشت بهسرعت دیگر رقبا را جا میگذاشت و مطبوعات را از لحاظ اقتصادی دچار چالش جدی میکرد. اگر سیری در تاریخ کنید خواهید دید که نیازمندیهای کیهان که در صدر قرار داشت چگونه تحتتأثیر این جو قرار گرفت و همه روزنامههایی از ایندست تمام تلاششان را میکردند تا بگویند ما هنوز هستیم. چون هیچکدام از آگهیها و نیازمندیهایشان ظرفیت و واقعیت نداشت و درست نبود.
چه شد که همشهری، همشهری شد و در میان مردم و نخبگان جامعه جا باز کرد؟
ستاری: در طول مدتی که کار میکردم زمان پِرتی نداشتم و مدام جلسه، فکر و کار و کار بود تا همشهری یک اتفاق خیلی بزرگ شود. معتقد بودم روزنامهداری مثل بادبادکبازی است که خیلی باید دوید تا باد زیرش بیفتد. زمانی که اوج گرفت باید اینقدر نخ داشته باشیم که بگذاریم تا هر جا که میخواهد برود. من به قاطعیت میگویم که همشهری اگر در آن زمان سختافزارهای قویتری در اختیارش بود به تیراژ یکمیلیون میرسید. همشهری محصول یک همت جمعی بود و اندیشه نوگرایی موجب شده بود تا همه عاشقانه کار کنند و همه برای ما از نگهبان تا آبدارچی اهمیت واقعی داشتند. این تلاشها خداراشکر جواب داد و به نتیجه مطلوب نزدیک شدیم.
گفتوگومحوری چه وزنی در روزنامه داشت؟
ستاری: یادم هست زمانی که همراه آقای غلامحسین کرباسچی، شهردار وقت تهران در جلسات معاونان شهرداری حضور مییافتیم به تفاهمی رسیدیم با این توضیح که مسئله گفتوگو در کشور بسیار اهمیت دارد اما چون گفتوگو در سطوح بالای مسائل اساسی صورت نمیگیرد، تمرین گفتوگوکردن را از پایین شروع کنیم. ایده من هم این بود این کار در سالن اجتماعات شهرداری انجام شود؛ گاهی برگزیده که مختص نخبگان و دانشجویان باشد با حضور یک استاد متخصص و مردم که مسائل شهری دارند، و گاهی آزاد و ما نیز صفحاتی را برای درج آن طراحی میکنیم تا مردم دائما در مورد مسائل اساسی خود گفتوگو کنند و من فکر میکردم اگر از این سطح شروع به تمرین کنیم و رشد کنیم به مرور گفتوگوهای سیاسی، فرهنگی و فکری و فلسفی متنوع کاملا ممکن میشود بدون اینکه کسی فکر کند. ما همچنین بهشدت بر ادبیات توأم بر احترام و نوشتنهای تمیز بدون طعنه تأکید میکردیم و گفتوگومحوری را ارزش میدانستیم که بر مبنای آن همه باشند و حرف بزنند.
آیا همه ذهنیتهایی که برای روزنامه داشتید تحقق یافت؟
ستاری: خیلی ذهنیتها داشتیم که تحقق پیدا نکرد. با قاطعیت میگفتم که اگر همشهری صفحه کردی و ترکی منتشر کند دامنه همافزایی ملی ایجاد خواهد کرد. تحلیلم در آن زمان این بود که یکی از مولفههای اساسی امنیت ملی تعلق خاطر شهروندان به حاکمیت است و ما باید بیشترین سطح مشارکت را ایجاد کنیم.
نگاههای تنگنظرانه هم در روند اهداف روزنامه مانع ایجاد میکرد؟
ستاری: خب ما را مواقعی عقب نگه میداشت. یادم هست همشهری در اوایل شکلگیریاش یک ویژهنامه در مورد حضرت مسیح(ع) منتشر کرد که در جامعه مسیحیت بازتاب داشت و این اقلیت از اینکه دیده شده بودند بسیار از ما تشکر کردند و یادم هست نامه تقدیر بلندبالایی هم از سوی آرداک مانوکیان، اسقف اعظم ارمنیهای تهران به همشهری داده شد که بسیار ارزشمند بود. اما متأسفانه نگاههای تنگنظرانه و متعصبانه حاکم بر آن زمان ما را مورد حملات شدیدی قرار دادند که شما چرا این کار را برای پیغمبر اسلام(ص) نکردید درحالیکه عمر همشهری تازهتاسیس اجازه نداده بود به تولد حضرت محمد(ص) برسیم. البته ما در این ویژهنامه حضرت مسیح(ع) را از منظر قرآن بررسی کرده بودیم و با 2تن از کشیشان مصاحبه و عکسهایی از کلیساها چاپ کردیم. اگر نگاهی به مقالات بیندازید، روایات، آیات و همه باورهای اسلامی به شکلی روشن در همشهری بود اما جنس نگاههایی مبنی بر اعتراض باعث تغییرات بزرگی شد.
که یکی از آنها رفتن شما بود. درست است؟
ستاری: بله.
اما شما یکی از تأثیرگذارترین چهرههایی بودید که حضورتان برای همشهری وزنه سنگینی محسوب میشد. رفتن از همشهری برایتان سخت نبود؟
ستاری: خب چرا؛ اما ترجیح دادم هم به دلایل سیاسی و هم البته بهزعم من بهدلیل حرفهای از مجموعه بروم تا همشهری بماند.
بهانهشان برای رفتنتان چه بود؟
ستاری: ما را وارد برخی بازیهای سیاسی کردند که البته هنوز هم همچنان در جامعه ما چنین بداخلاقیهایی ادامه دارد. در آن زمان شرایط را بهگونهای رقم زدند که موجب نوعی رقابت کثیف حرفهای و طراحی یک بولتن شد علیه کسانی که در این مؤسسه آمد و شد میکردند؛ ازجمله من. با اینکه جزو هیچ تیم و حزبی نبودم و رفتوآمدی هم در میانشان نمیکردم اما افرادی با اهداف ازپیشتعیین شده وجود داشتند که در جلسات مهم تصمیمگیری مسئولان بالادستی، سعی کردند مرا در قالب چالش مطرح در استعفای آقای خاتمی از وزارت ارشاد بگنجانند درحالیکه هیچ ربطی وجود نداشت. آنها گفتند یا من بروم یا کل مجموعه همشهری تعطیل شود و من که برای سرپاشدن این مجموعه زحمات زیادی را متحمل شده بودم، رفتن را انتخاب کردم.
در واقع رفتن من باز هم نشأت گرفته از همان تنگنظریهایی بود که هنوز در جامعه وجود دارد؛ و الا الزام به رفتن شخص من با توجه به اینکه بهعنوان یک شهروند هیچ سابقه سوئی نداشتم، برای بقای همشهری استدلال درستی بهدنبال خود نداشت.
اگر قرار باشد امروز روزنامهای منتشر کنید، حاضرید زیر بار فشارهای ناشی از سیاستزدگی بروید؟
ستاری: خیر. اگر امروز هم بخواهم روزنامه دربیاورم بهرغم همه دسترسیهایم، بهخاطر جنس نگاهی که به روزنامه دارم این کار را انجام نمیدهم. چون معتقدم اگر روزنامه با جایی یا کسی ببندد، بخش بزرگی از جامعه و مخاطبانش را از دست میدهد. من هرگز روزنامه سیاسی به آن معنا نخواهم داشت حتی اگر دیدگاههای متصلب سیاسی هم داشته باشم. معتقدم روزنامه و روزنامهنگار اگر خیلی هنر داشته باشد پل ارتباطی جامعه است با نخبگان و متخصصان در حوزههای مختلف و روزنامهای که در آن غیبت تفکرها وجود دارد، اثربخش نیست و در زمان مدیریت من نیز مطلقا چنین نگاهی در همشهری وجود نداشت.
آقای عطریانفر تحلیل شما نسبت به رفتن آقای ستاری چگونه بود؟
عطریانفر: اولا که باید قبول کنیم که رسانهها بهویژه در چنددهه قبل از مولفههای مهم در حوزه مباحث سیاسی و ثبات در مسائل نظام و مباحث کلان کشور محسوب میشوند. وقتی که رسانه چنین جایگاه مهمی دارد رهبران سیاسی کشور باید برایش اعتبار قائل باشند. یک رابطه دوجانبه باید رخ دهد تا اگر حقالتکلیفی وجود دارد براساس اعتمادی که شکل میگیرد انتظارات مطرح شود. ما یک نقطه گسسته در حوزه مباحث فرهنگی داریم که از سال 1368 به بعد رخ داده که جماعتی خود را متولیان مطلق امر فرهنگ تلقی کردند و برایش حسابی مجزا قائل شدند. در چنین نگاهی برخی از معادلات و مباحثات پیشین بههم خورد. یکی از نقاطی که دچار مسئله شد و مشکلاتی برایش ایجاد شد همشهری بود. عزیزانی بودند که حول محور مدیریت فرهنگی آقای خاتمی در وزارت ارشاد منشا اثر در کشور بودند؛ ازجمله شخص آقای سردبیر (اشاره به آقای ستاری). ایشان مبدع و مبدا یک رابطه تنگاتنگ و وسیع بین دولت به نمایندگی از حاکمیت و عرصه فعالیتهای رسانهای در کشور بودند. مسئولیت راهبری و هدایت و نظارت و حمایت رسانهها در کشور در سکوی دولت برعهده ایشان بود و تجربههای ارزشمندی داشتند که در یک عرصه خصوصی بهکار گرفته شده و درست هم بود. حاکمیت باید همین وزن و اعتبار را بهرسمیت میشناخت. معتقدم زمانی که آقای خاتمی در محاق رفت نباید روی ایشان علامت سؤال میرفت و ناخواسته و بدون هیچ گناهی کنار گذاشته میشدند. نباید تنش ایجادشده در مورد آقای خاتمی را تا لایههای پایینتر هم تسری میدادند. درواقع زمانی که ستاری شرط ماندن را در تغییر سیاستهای همشهری دید، ترجیح داد برود تا روزنامه حفظ شود.
شما چطور وارد مجموعه شدید؟
عطریانفر: در چنین شرایط معلقی، آقای کرباسچی در یک عصر پنجشنبهای با بنده تماس گرفتند و قرار ملاقاتی گذاشتند و ما در حاشیه یکی از پروژههای شهری گفتوگو کردیم. من با دانستن دلایل سخت شدن ادامه فعالیت آقای ستاری از آقای کرباسچی خواستم با توجه به شناختی که از ناحیه مقام معظم رهبری نسبت به شخص بنده وجود دارد اگر بناست که من وارد مجموعه شوم، حتی بهصورت موقت، حداقل ایشان نباید مخالف حضورم باشند. آقای کرباسچی گفت که حرف شما درست است. این پیام من منتقل شد و آقایان با حضورم موافقت کردند. من نیز بعد از بررسیهایی که انجام دادم پذیرفتم که وارد مجموعه شوم.
راز بقای همشهری چیست؟
عطریانفر: اگر همشهری را در بحث بقا و پایداری، بهعنوان یک نظام همبسته تعریف کنیم باید آن را مشابه یک نظام سیاسی در کشور ببینیم. در بحث پایداری، حفظ بقا، استمرار و قوام نظامهای سیاسی روی 4مولفه تأکید میشود که رکن اول آن مشروعیت است؛ رکن دوم کارآمدی و رکن سوم انسجام هیأت حاکمه است؛ رکن چهارم هم قدرت اعمال اقتدار. اگر این 4رکن را مینیاتوری کنیم و در ابعاد روزنامه همشهری بیاوریم مشاهده میکنیم که علت بقا، توسعه و دوام همشهری توجه به همین ارکان بوده و بهرغم همه فشارها هنوز باقیاست. مسیری که توسط آقای ستاری شکل گرفت و در مورد کارآمدی بسیار اثربخش بود و جامعه مطالعه میکرد. زمانی که مدیریت را برعهده داشتم نه از باب تواضع بلکه از باب واقعبینی عرض میکردم سهم احمد ستاری، غلامحسین کرباسچی، مهدی کرباسچی و خبرنگاران و همه کسانی که برای رشد مجموعه زحمات فراوانی میکشیدند و ته جدول نیز من، از توفیق همشهری 30درصد بیشتر نیست و 70درصد این ظرفیت متعلق به جامعهای بود که ما را پذیرفت. البته این جامعه چیزی را پذیرفت که میطلبید. ما توانمان در این بود که به آن چیزی که جامعه بعد از جنگ مطالبه میکرد یک پاسخ و اجابت مثبت بدهیم و این پایه دوام همشهری بود.
معتقدید رسانه همشهری یک نقطه آغاز تحول بزرگ رسانهای در ایران بود. چرا؟
عطریانفر: بله همینطور است. این امتیاز و این سابقه متعلق به همشهری است؛ چرا که در فرایند پوستاندازی سیاسی در سطح جامعه در حوزه تغییر در نوع نگاه به حاکمیت بسیار مؤثر بود. روزنامه همشهری در دوم خرداد بسیار خوب درخشید و نقش بزرگ میداندار را عهدهدار شد.
مهمترین نقدی که به شما میشد، چه بود؟
عطریانفر: در سفری به آمریکا دوستان ایرانی ما موضوعی را بهعنوان یک نقد مطرح کردند و گفتند چرا رسانه همشهری که متعلق به جمیع شهروندان تهرانی است، در استخدام موقت یک اندیشه سیاسی قرار گرفت تا به پیروزیاش کمک شود. آنها مهر تأیید مرا بر این نقد میخواستند و من نیز قبول کردم اما گفتم اگر من در جایگاه مدیریتی مجموعه را مجبور به ورود به چنین داستانی میکردم، حق با شما بود. اما برایشان استدلال آوردم که اگر من هم نمیخواستم این اتفاق میافتاد و من عملا نمیتوانستم در زمینه مدیریتی در این مورد اعمال قدرت کنم. این رسانه با گفتمان غالب جامعه هماهنگ بود و از آنجا که جامعه یک تغییر را میپسندید پس ما هم باید همراهی میکردیم. این وزنی است که متعلق به همشهری است.
آیا همشهری طی دوران توانست در مقابل ضربات و حملات مقاوم باقی بماند؟
ستاری: در دوره آقای عطریانفر به تدبیر ایشان روحی در همشهری دمیده شد تحت عنوان «همشهری جهان» که بهنظرم به قوت همشهری در یک نقطه اضافه کرد. در دورهای هم هر سال 2صفحه جدید اضافه میشد. اما در ادامه و در دوره 12سالهای عملا هیچ اتفاقی نیفتاد. در همشهری رویکرد مطبوعاتی تغییر کرد و انگیزههای دیگری از سوی مدیران بر آن غالب و از اهداف اصلی خود دور شد. بارها توسط دوستانم که در همشهری رفتوآمد داشتند میگفتم همشهری فکر نکند که چون یکبار چوخ بختیار (مقاوم و رتبه اول) شده همچنان چوخ بختیار میماند. کیهان نیز یک روز چوخ بختیار مطبوعات ما بود.
نقاط مغفول مانده کجاست؟
ستاری: در همشهری بهعنوان یک رسانه مکتوب خیلی کارها میتوان انجام داد اما بخش آنلاین نیز باید کاملا پا به پا بجنگد. خب تا حد زیادی در ایران روزنامه آنلاین ترجمه شده به «پیدیاف گذاشتن روزنامه مکتوب» که خیلی اصولی نیست؛ در حالی که در حوزه آنلاین نیاز بهکار بسیار عظیمی وجود دارد. البته مشکل کل فضای مکتوب تولید محتواست. یکی از کارهایی که من در آغاز، شروع به انجام آن کردم اما نمیدانم چرا تداوم پیدا نکرد، ایجاد مهارت آموزشی بود. در آن زمان دکتر قریب را در معاونت آموزشی گذاشتیم. چون معتقد بودم بدون دانستن، امکان ندارد چیزی را به دیگران منتقل کنید. ندانستن، یک امر مستمر است و باید اطلاعات را بهروز کرد و همشهری باید این مسئله را در خود حل کند و مقوله آموزش را برگرداند. روزی به آقای مهدی کرباسچی گفتم که شما بهعنوان بزرگترین رسانه کشور، یک مؤسسه آموزشی تاسیس کنید تا سطوحی که بتوانید نیرو تربیت کنید و بفرستید در فضاهای بیرونی.
ایراد کجاست که از مطلوب دور میشویم؟
ستاری: تا قدر رسانه در نگاه گرداننده خودِ رسانه درست دیده نشود برایش تلاش نمیکند. من مطمئنم دهه آخر همشهری قصههای دیگری در آن اتفاق افتاد.
تورم نیرو یکی از چالشهای حال حاضر همشهری است.
ستاری: بستگی دارد به تورم نیروی انسانی چگونه نگریسته شود. مسئلهای که هم میتواند خوب باشد هم بد. من بارها به دوستان در پاسخ به حضور این حجم از نیروها میگفتم اگر من مدیر باشم با آنها قرارداد نمیبندم اما به آنها میگویم ما به شما و یک لشکر دیگر نیرو احتیاج داریم.
چطور؟
ستاری: باید از این نیروها در مسیر درست استفاده کرد. اگر گزارشگری تحقیقی و پژوهشی در مجموعه راه انداخته شود و بابت تهیه آن توسط همین نیروها دستمزد خوبی داده شود آنها بهراحتی و با اطمینان حاضر به فعالیت خواهند شد. تهیه چنین گزارشی ممکن است 200صفحه مطلب و گفتوگو و پژوهش بخواهد به شرطی که مؤسسه نیز حاضر باشد بابت آن بهعنوان مثال 2میلیون تومان دستمزد بدهد. ما اینقدر مسئله و موضوع در کشور داریم که میتواند رسانهای شود بهویژه آنکه با رسانههایی در کشور مواجهیم که صورتمسئلههای غلط میسازند و اصلا گفتمان درست ملی وجود ندارد.
کمی بیشتر در مورد تولید محتوا توضیح میدهید؟
ستاری: در تولید محتوا 2نوع فهم وجود دارد. ما واقعا تولید فرهنگی را خیلی ساده گرفتهایم. چون اگر این قسمت درست شود چرخه اقتصادی را نیز بهدنبال خود میآورد. من معتقدم اگر همین امروز نیز روی تولید محتوا تأکید کنیم و روزنامه سیاه و سفید منتشر کنیم مخاطب را بهرغم همه فضاهای مجازیای که وجود دارد، جذب میکنیم. چون فضای مجازی مسئولیتناپذیر است و سطحی است. اقیانوسی است به اندازه یک بند انگشت دست.
بهدنبال چه ایدههای تازهای باید رفت؟
ستاری: در وهله اول مدیریت مجموعه باید یک تصمیم استراتژیک بگیرد و هم در حوزه فرهنگی درست و متفاوت بجنگد و هم در بخش اقتصادی و اداری. فرض کنید وقتی خبر در چالش فضای مجازی فرصت را از یک روزنامه مکتوب ربوده همچنان آن اخبار را تکرار کردن چه معنایی دارد؟ بهنظرم مردم در عصر اضطرار و در حالت تعلیق بهسرمیبرند. بهخاطر اینکه ما تحلیلهای نیرومند و آدمهای مرجع که به شکل مستمر و ثابت مسائل را تحلیل کنند نداریم. مثالی برایتان میزنم؛ من اگر بودم بهعنوان مثال از سعید لیلاز میخواستم که ماهی یک گزارش از اقتصاد ایران به شکل مستمر ارائه بدهد بهجای اینکه بهطور پراکنده در سایر روزنامهها گفتوگو داشته باشد. همچنین از کارشناسان معتبر، گزارش هفتگی از مسکن میخواستیم و موارد مشابه آن. رویآوردن به چنین رویکردهای تازهای مخاطبان را پای روزنامه میکشاند؛ پیداکردن چهرههایی با قدرت، دانش خوب، خوشسخن، خوش نوشتار و زحمتکش که اختصاصی برای ما بنویسند. اگر 5یا 6کارشناس قَدَر پیدا کنیم که در حوزه تخصصی خودشان گزارش دهند این روزنامه پرمخاطب و نقل میشود. نکته دوم توجه به گزارشهای پژوهشی است؛ یک گروه فکر بنشیند و مشخص کند که بهعنوان مثال امسال قصد دارد چند گفتمان درشت و ریز راه بیندازد. چنین گزارشهایی که با تلاش حاصل شود گران است و مثلا 20میلیون تومان برای مؤسسه خرج برمیدارد. اینجاست که میتوان از ظرفیت آن نیروهای مازاد استفاده کرد و گفت اگر چنین گزارشی تهیه کردید من بهعنوان مثال 20میلیون تومان میدهم. به جد معتقدم امروز تحریریههایی میخواهیم که گسترهاش در جامعه و کار سازماندهی و ستادی آن در مؤسسات است و این جنگی است تا گفتمان و سخن و نوشته برتر پیدا شود. در چنین شرایطی است که دیگر روزنامه تیول کسی نیست؛ تیول مطلبی است که مخاطب جذب کند و تیراژ بیاورد. روزنامهای موفق است که تیراژ داشته باشد.
چالش چقدر میتواند مهم باشد؟
ستاری: مردم از چالش خوششان میآید و معتقدم اگر روزنامه بخواهد جهانی شود باید با شخصیتهای جهانی حرف بزند. آنوقت از آن نقل میشود و خودبهخود جهانی میشود. باید شخصیتهای جهانی را به چالش بکشانیم. البته که ایننوع روزنامهنگاری در این وسعت برای مجموعه خرج دارد که باید بهدنبال ارتباطات بینالمللی خاص باشد و از خبرنگاران زبده استفاده کند. اما جای چنین پرداختهایی در همشهری خالی است. برای اینکه روزنامهنگاری در نگاه بخش بزرگی از گردانندگان مطبوعات ما امری روزمره شده. نکته بعدی چالشهای فردی با مقامات مسئول است. ما کمتر روزنامهنگاری داریم که به قدر یک وزیر وسعت وزارتخانه و مسائل و چالشهایش را بداند و با وی گفتوگوی چالشی کند که باید این کمبود در همشهری مورد توجه بیشتری قرار گیرد. گرچه باید دید روزنامهنگار چقدر قدرت طراحی چنین چالشهایی را دارد؟ گاهی حتی نیاز نیست با خود روزنامهنگار این کار را انجام بدهید. میتوان چهرهای پیدا کرد که کارشناس زبدهای در حوزه مورد نظر باشد و در مقابل مسئول مورد نظر برای گفتوگو بنشیند. میزگرد نیز بسیار مؤثر است. تا میتوانید دعوا راه بیندازید البته به مفهوم درستش. چیزی که معرفتافزایی میکند.
با کارکردن خبر در روزنامه موافقید؟
ستاری: اگر من زمانی بخواهم روزنامه همشهری را اداره کنم به حوزه خبر مفهوم دیگری میدهم. یا به مفهوم سطحی خبر که وقوع یک رویداد است توجه میکنم یا زاویه دید را میچرخانم و به خبر با دید کشف وقایع پنهانی مینگرم که با اعلامش مردم را مطلع کنم. بنابراین خصلت تولید خبر کاملا میتواند در روزنامه حفظ شود اما با معنای چرخش زاویه دید که با خود دانش بههمراه خواهد آورد.
اگر به سمت تهیه گزارشهای پژوهشی برویم حجم تولیدات بسیار بالا میرود.
ستاری: اگر مدیریت داشتم میگفتم روزنامه کمتر از 48صفحه معنا ندارد. برای اینکه به مسائل نمیشود نوک زد. باید به این موضوع توجه داشت که اقتصاد به اندازه سیاست بزرگ است. فرهنگ درست به اندازه این دو فربه است و بسیار جای کار دارد و زمانی که این حوزهها را در اندازههای جهانی ببینیم بحث بسیار گسترده میشود. چرا باید جای 4نویسنده برتر دنیا که مخاطب دارند در روزنامه همشهری خالی باشد و ستوننویس روزنامه همشهری نباشند؟ قطعا برد روزنامه و سرپاایستادنش در گرو توجه به چنین موضوعاتی است. من عمیقا بهرغم همه اتفاقاتی که در فضای روزنامه غیرمکتوب رخ داده معتقدم روزنامه مکتوب حداقل در کشور ما همچنان جای کار دارد.
نقش سردبیران در این میان چه اهمیتی دارد؟
ستاری: یکی از ویژگیهای سردبیر باید لابیگری باشد؛ دائما با مقامات کشور حرف بزند و دغدغههای آنها را بشنود و منتقل کند و متقابلا به آنها اعتماد بدهد که روزنامه نیز جور دیگری همان نقشی را بازی میکند که تو. مهم است که متولیان ازجمله شهردار متوجه این نوع نگرش باشند. در واقع مجموعه شهرداری و همشهری عدل هم هستند. همشهری درست به اندازه خود شهرداری بزرگ است و شهردار باید چنین نگاهی داشته باشد و از این ظرفیت بهدرستی استفاده کند. ما در دورهای مصر بودیم تا همشهری استانها در سطح بسیار گستردهتری راه بیفتد که البته به مطلوب مورد نظر دست نیافتیم. همشهری و هر روزنامه دیگری مانند کارخانهای است که تمام اجزای آن باید فراهم شود تا به تعبیر آقای عطریانفر بتواند خوب تیکآف کند. باید همه گردانندگان روزنامه تمام تلاششان را انجام دهند و شبانهروز کار کنند.
آقای عطریانفر شما در این زمینه چه نظری دارید؟
عطریانفر: اگر همشهری بهدنبال تحول و ارتقاست باید همه اجزا مشارکت کنند. لزوما ارتقا را نباید در پدیده دیروزی جست و جو کرد. اینجا میتواند تبدیل به بنگاهی مطبوعاتی شود که تکیهگاه خیلی از بزرگان باشد. خاطرم هست در مقطعی در سالگرد روزنامه شرق، فراخوانی میدادیم برای یک شام. در این مهمانی بسیاری از صاحبان قلم و مطبوعات را در عرصههای مختلف شوقمندانه در جمع خودمان میدیدیم. لذا همشهری در حوزه رسانه و فرهنگ باید تبدیل به یک نهاد مرجع شود. زمانی که چیزی برای عرضه به مردم نداشته باشید به نقطه اضمحلال میرسید. اگر قرار است رنسانسی در روزنامه رخ دهد باید درون مجموعه به یک باور برسد و در آن انسجام داشته باشد و باید بپذیرید که هزینه بدهید. یکشبه نمیتوان دگرگونی ایجاد کرد و باید نیروهای همفکر، همدل و همقدم در کنار هم قرار بگیرند تا بتوانند مؤثر واقع شوند. جذب آگهی، کمکردن هزینههای مازاد و اینکه عذر نیروهای مازاد را خواستن کار بزرگی نیست. همچنین منصفانه و عادلانه نیست. باید سرفصلهای کاری تعریف کنیم و در قبال کار درست حقوق دهیم. امیدواریم که جناب مهدی کرباسچی بهصورت پایدار بمانند و یک رنسانس را در همشهری شاهد باشیم.
* قبل از راهاندازی همشهری نوعی وازدگی از سیاست در جامعه وجود داشت و تحلیل کلی من این بود که مردم از سیاست و سیاسیبازی خسته شدهاند. بنده خودم اعتقاد دارم که روزنامه باید به همه جنبههای زندگی بپردازد و دربرگیرنده همه زمینهها باشد اما وجه اجتماعی روزنامه، وجه مؤثرتری است
* همشهری حاصل گفتوگوهایی بود که انجام میشد. در واقع همشهری حاصل سرمقالهای که یک نفر بنویسد نبود، حاصل همه اندیشهورزیهایی بود که همشهری را طراحی کرد
* باید قبول کنیم که رسانهها بهویژه در چنددهه قبل از مولفههای مهم در حوزه مباحث سیاسی و ثبات در مسائل نظام و مباحث کلان کشور محسوب میشوند. وقتی که رسانه چنین جایگاه مهمی دارد رهبران سیاسی کشور باید برایش اعتبار قائل باشند. یک رابطه دوجانبه باید رخ دهد تا اگر حقالتکلیفی وجود دارد براساس اعتمادی که شکل میگیرد انتظارات مطرح شود
* اگر همشهری بهدنبال تحول و ارتقاست باید همه اجزا مشارکت کنند. لزوما ارتقا را نباید در پدیده دیروزی جست و جو کرد. اینجا میتواند تبدیل به بنگاهی مطبوعاتی شود که تکیهگاه خیلی از بزرگان باشد