شهری که در غبار گم شده است
یافتن نقاشیهایی که شهر و زندگی شهری را تصویر کنند در نقاشی معاصر ایران دشوار است. زمانی که نقاشی وارد ایران شد، نقاشان ایرانی سالهای زیادی را به اثبات و تثبیت خود گذراندند و بعد درگیر تجربههای فیگوراتیو و انتزاعی خود شدند و مجال نیافتند تا به تصویرکردن شهر و زندگی شهری بپردازند. برخلاف نقاشیهای امپرسیونیستی اروپایی که مثلا میتوان تصویر پاریس در سالهای آغازین قرن بیستم را به روشنی در آن یافت، چهره شهر، خاصه شهر تهران، در میان نقاشی معاصر ایران فراموش شده است و نقاشان ایرانی کمتر فرصت یافتند به تصویرکردن منظرههای شهری بپردازند.
اما تصویرکردن شهر را باید گرایشی جدی در نقاشی سالهای اخیر دانست که شمار روایتگرانش روزبهروز بیشتر میشود؛ چه آنها که از جنبه نوستالژیک به شهر میپردازند، چه آنها که روایت گذشته شهر را نشان میدهند.
تصویرکردن شهر زمانی اهمیت بیشتری مییابد که بدانیم شمار آثاری که شهری مثل تهران در آن روایت میشود اندک و یافتن عکسها و فیلمهایی که بتواند خود شهر را روایت کند دشوار است.
در این میان نقاشانی به روایت وضعیت اکنون شهر پرداختهاند؛ شهر خاکستریای که آلودگی از یک سو و انبوه عمارتها و ساختمانهای نیمهکاره از سوی دیگر تصویر آن را مخدوش کردهاند؛ نقاشیهایی که تصویر ناپایدار تهران را روایت میکند. تصویرهایی که نقاشان جوان در سالهای اخیر ساختهاند با همه جزئیاتی که شاید گاه اغراقآمیز بهنظر برسد، آغازگر تصویر تهران آینده است؛ تصویر شهری که در غبار گم
شده.