بگذارید نویسندهها گاهی بشوتند!
کامران محمدی|رمان نویس و روزنامه نگار:
ماریو بارگاس یوسا مدت کمی بعد از دریافت جایزه نوبل در سال 2010ناگهان از ورزشگاه سانتیاگو برنابئو، ورزشگاه باشگاه معظم رئال مادرید سر درآورد. یوسا نویسندهای مثل «الفریده یلینگ» اتریشی یا «جان ماکسول کوتسی» هلندی-آفریقایی یا حتی «گوستاو لوکلزیو»ی فرانسوی نبود که تا پیش از نوبل، تنها یکدهم جهان نامش را شنیده باشند؛ او بدون نوبل هم نویسنده و سیاستمداری جهانی بود و شاید تنها یکدهم از جهان باقی مانده بود تا قلمروِ قلمش را به تمام جهان گسترش دهد؛ یکدهمی که احتمالا در ورزشگاههای فوتبال جا مانده بودند.
یوسای پرویی پیش از بازی 2تیم اسپانیاییزبان رئال مادرید و والنسیا در سانتیاگو برنابئو تجلیل شد. او وسط زمین در کنار کاسیاس و خوآکین، کاپیتانهای وقت رئال و والنسیا ایستاد، با آنها خوش و بش کرد، عکس گرفت،... و بعد از سوت داور، در برابر بیش از 81هزار تماشاچی، توپ را شوت کرد تا بازی رسما آغاز شود تا همان یکدهم باقی مانده از جهانی که این نویسنده بزرگ اسپانیاییزبان را نمیشناختند هم به این ترتیب به قلمرو فرمانروایی ادبیات اضافه شوند.
سانتیاگو برنابئو بیش از 81هزار نفر ظرفیت دارد که تقریبا همیشه تکمیل است، اما این بازی و طبیعتا حضور یوسا در ابتدای آن، در نُهدهم دیگر دنیا نیز از تلویزیون دیده میشود. عکسهایش را عکاسهای رسانههای مختلف ورزشی مخابره میکنند و گزارشهای مختلفی از سیر تا پیازش نوشته میشود. خلاصه، همه طرفداران فوتبال که ممکن است علاقهای به کتاب و ادبیات نداشته باشند، یوسا را میبینند؛ فقط با استفاده از ظرفیت عجیب و حیرتانگیز ورزش فوتبال و چهرههای محبوب آنکه همیشه موجودند و حتی به یک ریال هزینه نیاز ندارد.
اما چیزی که اهمیت این اقدام جالب را بیشتر میکند، مخاطب هدف آن است: اولا در بین علاقهمندان به فوتبال، همهجور آدمی هست؛ از نویسنده و کتابخوان تا بازاری و سیاستمدار. بنابراین معرفی یک نویسنده در این فضای پرشور و متنوع، بهمعنای واقعی کلمه، بردن یک نویسنده به میان توده مردم است. ثانیا جمع کردن این تعداد آدم در یک جا، تقریبا به هیچ شکل دیگری ممکن نیست.
ورزشگاهها بهویژه ورزشگاههای فوتبال در بازیهای مهم و بزرگ، شاید تنها مکانهایی باشند که این جمعیت بزرگ رنگارنگ را در آنها میتوان یافت. مثل شهرآورد استقلال- پرسپولیس خودمان با 100هزار نفر تماشاچی، یعنی 100برابر تیراژ چاپ اول کتاب آخر من! ثالثا بخش غالب تماشاچیهای ورزشی، جوانانند؛یعنی همانهایی که شناختشان از ادبیات و نویسندگان، بسیار حیاتی است و رابعا، فضای ورزشگاهها تا حد بسیار زیادی از فضای کتاب و مطالعه دور است و این، برخلاف آنچه معمولا تصور میشود، نقطه قوت ماجراست، نه نقطه ضعف. برای معرفی نویسنده به جامعه، نباید به دانشگاه و کتابخانه رفت، راه نفوذ به قلب جوانان، ورزشگاهها هستند؛ پس بگذارید گاهی نویسندهها هم بشوتند!