دستفروشان پیادهرو روزگار را چگونه میگذارنند؟
ما را به رسمیت بشناسید
گفتوگو با دستفروشها در پیادهروهای شلوغ شهر
خدیجه نوروزی
هوای خیس پاییز بساطهای همیشه پهن در پیادههارو را کمی جمع و جورتر کرده و کاسبی دستفروشان را از رونق همیشگی انداخته؛ البته خیلیها حتی زیر باران نیز دست از کار نکشیدهاند و با کشیدن سقفی از نایلون امیدوارند اجناسشان را به فروش برسانند. هوا سرد است و هر یک از آنها چند دست لباس از روی هم پوشیدهاند و کنار بساطشان پیتهای حلبی گذاشتهاند. هر از گاهی که سرما غالب میشود چندچوب و تکهای کارتن در داخلش میاندازند و شعلهای روشن میکنند تا کمی دستها و بدنشان گرم شود. با اینکه پیادهروها را اشغال کردهاند اما طوری مرتب بساطشان را کنار هم چیدهاند که گویی برای عبور عابران و خریدارانشان حد و مرزی قائل شدهاند. در جمعشان که وارد میشویم دنیای عجیبی دارند. درست مثل یک خانواده هستند و هر فروشنده از حال و روز همسایههای چپ و راستی خود تاحدود زیادی خبر دارد. گویی روزگار خیلی هم نتوانسته از پای درشان بیاورد، چرا که شرایط موجود اقتصادی را خیلی سخت نگرفته و به کمترینها قانع هستند؛ شاید اینکه میبینند چقدر شبیه هم هستند و دردهای مشترکی دارند، آرامشان میکند.
چون میگذرد غمی نیست
نزدیک یکی از دستفروشان میشویم. عمو ابراهیم صدایش میکنند و سالهاست که همینجا (پیادهروی بازاردوم نازیآباد) لباس زنانه میفروشد. نگاهی به مدلهای خیسخورده از باران میاندازم. میگوید: «بیشتر از 15سال است که کاسبم و همینجا کار میکنم خدا را شکر همینکه شب دست خالی نزد زن و فرزندانم نمیروم راضیام. البته اجارهنشینی و گرانی قیمتهای اخیر روی کار ما هم تأثیر گذاشته و زندگی به سختی میگذرد، اما چون در کارم شناخته شدهام و جنس خوب دست مردم میدهم، مشتریان ثابت، زیاد دارم. درآمدم متغیر است و ممکن است روزی تا 400هزارتومان هم جنس بفروشم و در مقابلش ممکن است روزی 50هزارتومان هم فروش نکنم. دست زیادشده و کاسبی مانند گذشته پررونق نیست».
و ادامه میدهد: « تعداد دستفروشان روزبهروز در حال افزایش است. به غیر از مسائل اقتصادی و بیکاری، برخوردهای حذفی بر این قضیه دامن میزند. آنها به جاهایی منتقل میشوند که سرکوب کمتری دارد؛ بنابراین زمانی که قویتر میشوند یا تعداد بساطشان را بیشتر میکنند، به دوستانشان هم خبر میدهند که من توانستم با مقاومتم اینجا بمانم، تو هم بیا که تعدادمان بیشتر شود و نتوانند با ما برخورد کنند».
طبق یک پایش میدانی در اهواز، تهران و رشت ٦٥ درصد دستفروشان متاهل و دارای 2فرزند هستند، این در حالی است که بهطور میانگین یک میلیون تومان در ماه درآمد دارند.
دستفروشی در هر شرایطی
در جایجای شهر که قدم میزنیم پیادهروهای زیادی هستند که محلی برای پهن کردن بساط دستفروشان شدهاند. فاصله بین فلکه اول و دوم صادقیه تا ابتدای خیابان ستارخان را که طی میکنیم، ازدیاد مراکز خرید و پاساژهای مختلف در فواصل اندک این فکر را به هر ذهنی متبادر میکند که طبعا نباید در پیادهروهای این منطقه شاهد فعالیت دستفروشان باشیم. اما در پیادهروی باریکی که شما را از خیابانی همیشه پرترافیک جدا میکند، غوغای دستفروشان دایر است؛ آنقدر هست که در ساعاتی از شبانهروز تردد در این پیادهرو کمعرض غیرممکن میشود. فرامرز اصغری، دستفروش 23ساله این منطقه، میگوید:« هرجا که رفتوآمد خریداران زیاد باشد کاسبجماعت را وسوسه میکند تا بساطش را آنجا پهن کند؛ ضمن اینکه اجناسی که ما عرضه میکنیم ارزانتر از داخل پاساژهاست و فروش خوبی هم داریم. گاهی مغازهداران مراکز خرید از حضور ما شاکی میشوند اما اعتراضشان کاری از پیش نمیبرد. آنها معتقدند چون ما مالیات نمیدهیم به کارشان ضرر میزنیم. اگر دولت از ما مالیات بخواهد ما حاضریم مالیات بدهیم، درصورتی که امکانات لازم را هم داشته باشیم و هر روز با ما برخوردهای سلیقهای نشود و شغلمان به رسمیت شناخته شود. بالاخره ما نیز باید زندگی کنیم. من دانشجوی رشته مدیریت صنایع هستم و ناچارم برای شهریه دانشگاهم کار کنم و از آنجا که هیچ کارفرمایی زمان آزاد در اختیارم نمیگذارد، هر زمان که فرصتی پیدا کنم اینجا بساط میکنم». او که مجسمههای تزئینی میفروشد درآمد روزانهاش را در بهترین حالت بین 300 تا 400هزارتومان و در بدترین حالت بین 100 تا 150هزارتومان عنوان میکند.
این دستفروش در مورد کسانی که در این شغل مدعی درآمدهای میلیونی هستند میگوید: «مطمئن باشید اگر دستفروشها چنین درآمدهای بالایی داشتند، مامورها با آنها نمیجنگیدند، بلکه به آنها احترام میگذاشتند؛ همانطور که به مغازهدارها احترام میگذارند و رعایت حال آنها را میکنند».
پیاده رو تجریش
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد در بساطشان پیدا میشود و به گفته تعدادی از مشتریان، کارراهانداز هستند. فروشندههایی از طیفهای مختلف (زنان مطلقه، مردان شاغل، بیسرپرست، درمانده و حتی دختران مجرد) برای تامین زندگی خود به این شغل پناه میبرند. از ایستگاه میدان تجریش که پیاده میشویم قدم در پیادهرویی میگذاریم که به سمت امامزاده صالح میرود. گویی دستفروشان هم دستشان آمده که چه کالاهایی در چه مناطقی بیشتر فروش دارند. بانویی ترشی خانگی میفروشد و دیگری سبزیهای تر و تازه کوهی آورده. آنقدر خوراکیهای عجیب و غریب میبینی که دلت میخواهد لحظهای کنار بساطشان بایستی و از هر کدام ناخنکی بزنی.
بانوی 40سالهای که چادرش را دور کمرش بسته و روسریاش را پشت سرش محکم گره زده و بساط ترشیاش را پهن کرده، همصحبتمان میشود. میگوید: «بانوان زیادی در این مسیر تردد دارند که هم برای زیارت میآیند و هم برای خرید. اما اینجا منطقه ممنوعه برای حضور ما اعلام شده و میخواهند ما را در جایی دور، بهاصطلاح خودشان ساماندهی کنند. اما به چه درد میخورد؟ ما دوست داریم با عابران پیاده در ارتباط باشیم نه در جایی که اصلا مسیر عبور مشتریان نیست. البته آنها فقط حرف میزنند و حتی در تعبیه و ساماندهی مکانهایی که خودشان میگویند هم اقدامی انجام ندادهاند. مادرم بیمار است و دخترم هم صرع دارد. شوهرم هم چندین سال پیش در یک حادثه رانندگی به رحمت خدا رفت. کسی را هم ندارم که حمایتم کند. از شما میپرسم از کجا باید خرجم را تامین کنم؟ اینجا بهطور متوسط روزی 70تا 120هزارتومان فروش دارم که اگر بگذارند کاسبی کنم میتوانم زندگیام را تامین کنم».
او به سختیهای کارش اینطور اشاره میکند: «ایستادن از صبح تا شب در هوای سرد واقعا کار دشواری است؛ مخصوصا برای بانوان. از طرفی مجبوریم مدام مراقب باشیم که دزدان و معتادانان در شلوغی عبور و مرور، اجناسمان را کش نروند. البته خدا مغازهدارانی که روبهروی دکانشان بساط میکنم را خیر دهد. آنها گاهی اوقات دستم را میگیرند و حمایتم میکنند تا خیلی شرایط برایم سخت نگذرد».
دستفروشان، تماشاگران همیشگی مردم هستند. حال و روز مردم و اوضاع اجتماعی را رصد میکنند. روزهایی که مردم زیاد خرید میکنند میفهمند که اتفاق خوبی در جامعه افتاده و وقتی مشتریانشان اخمو هستند، کمتر خرید میکنند و زمانی که بهدنبال تخفیفاند، میفهمند که به آخرماه نزدیک شدهاند و حقوقشان در حال تمام شدن است. جامعه واقعی همینجاست، در همین پیادهروهای شهر... .
*دستفروشان، حال و روز مردم و اوضاع اجتماعی را رصد میکنند. روزهایی که مردم زیاد خرید میکنند میفهمند که اتفاق خوبی در جامعه افتاده و وقتی مشتریانشان اخمو هستند، کمتر خرید میکنند و زمانی که بهدنبال تخفیفاند، میفهمند که به آخرماه نزدیک شدهاند و حقوقشان در حال تمام شدن است.