• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
سه شنبه 6 آذر 1397
کد مطلب : 38912
+
-

جنایت‌های درباری

یادداشت
جنایت‌های درباری


محمد بلوری/ نویسنده و روزنامه‌نگار
قتل جمال خاشقجی تلنگری بود به وجدان جهانیان تا بدانند که دربار پادشاهان حتی در عصر حاضر، محل و مرکز چه جنایت‌هایی است. برای من که سال‌ها در زمینه انعکاس حوادث در مطبوعات فعال بوده‌ام، این اخبار یادآور حوادث و وقایعی است که ریشه در دربار داشت و در میان جرایم و حوادث ننگین‌ترین نوع به شمار می‌آید، زیرا نه جانیان و آمران محاکمه می‌شوند و نه داد قربانی ستانده می‌شود و معمولا متهمان دست‌چندم و ای‌بسا افراد بیگناه محاکمه و محکوم می‌شوند.

یکی از حوادث مشابه که در زمان طاغوت در کشور ما رخ داد، قتل زنی به نام فلور بود. فلور زنی نه‌چندان خوشنام بود که در  خیابان آبان کار می‌کرد. خانه‌اش هم در خیابان بهار بود. شایعات و اخباری  درباره رابطه او با حمیدرضا پهلوی،‌ کوچک‌ترین برادر شاه دهان به دهان می‌چرخید. حمیدرضا مانند برادرانش اهل فسق و فجور بود؛ منتهی به صورت کاملا علنی. از همین رو از دربار ظاهرا طرد‌شده بود؛ گرچه از طریق ارتباطاتش هروئین و کوکائین قاچاق می‌کرد و خودش هم مصرف‌کننده بود. چنان‌که گفتم با زنی به نام فلور رابطه داشت که منجر به باردار‌شدن آن زن شده بود.

در یکی از روزهایی که مشغول کار در روزنامه بودم، خبر قتل فلور را تلفنی به من اطلاع دادند. با مرحوم حسین پرتوی، عکاس کارکشته راهی محل جنایت شدیم. از آنجا که تصور نمی‌شد سرنخی در خانه مقتول پیدا شود، ما را به داخل آپارتمان مهر و موم شده راه دادند. همان جا هم گفتند که آلت قتل قندشکن بوده که از آن عکس گرفتیم، اما در این میان دفترچه‌ای نظر ما را جلب کرد. دفترچه دور از انتظار کسانی که از طرف شهربانی آن موقع آمده بودند، حاوی مطالب و خاطراتی به خط مقتول بود. ماجرای بارداری حاصل از رابطه نامشروع و اجبار و تهدید زن به سقط جنین هم در آن آمده بود. پیدا بود که قاتل، برادر شاه یا همسر او هما‌ خامنه است. چنانچه در دفتر اسم همسر حمیدرضا و تهدیدهایش آمده بود. از اینجا به بعد کار برای ما سخت شد. همان شب ما به محل کار مقتوله رفتیم. مأموران با کارکنان آنجا صحبت کرده بودند و معلوم بود که گفته‌اند حق ندارید چیزی بگویید. از آنجا که بیرون آمدیم، من را تعقیب کردند. چند کوچه را دویدم، اما گیرم انداختند. مضروبم کردند و مرا داخل نهر آب انداختند. تا سپیده صبح ناله کردم تا رفتگرها به دادم رسیدند و نجاتم دادند. اما ماجرای قتل به کجا رسید؟ خدمتکار مقتوله را تهدید و تطمیع و بالاخره مجبور کردند قتل را گردن بگیرد. سپس دادگاه صوری تشکیل و رأی صادر شد. بعد جوانک را آزاد کردند که به زادگاهش در غرب کشور برود که در بین راه اتفاقی ناپدید شد!

 

این خبر را به اشتراک بگذارید