
سینمای ایران چه تصویری از خشونت علیه زنان ارائه داده است؟
فریاد زیر آب

سعید مروتی
«قیصر» (مسعود کیمیایی1348) با حضور پرشتاب آمبولانسی در خیابانهای خلوت تهران آغاز میشود. آمبولانس به مقصد میرسد و دختر جوانی که با خوردن قرص خودکشی کرده به بیمارستان منتقل میشود. هرچند تلاش پزشکان به جایی نمیرسد و دختر جوان از دنیا میرود. کمی بعد متوجه میشویم دختر، قربانی تعدی جنسی برادر همکلاسیاش منصور آقمنگل (جلال پیشوائیان) شده است. جملهای که خاندایی (جمشید مشایخی) پس از خواندن نامه بهجامانده از فاطی به زبان میآورد در یادها میماند: «چه خوب شد از این دنیا رفت وگرنه جواب فرمون و قیصر رو چهجوری میخواست بده؟!» حرف خاندایی در چارچوب جهان اثر و شیوه زیست سنتی اهالی جنوبشهر تهران، کاملا عرفی و منطقی بود. این پرسش که چرا باید فاطی جوابگوی وضعیتی باشد که به او تحمیل شده بود، مربوط به سالهای بعد است. زمان اکران قیصر کسی چنین پرسشی را مطرح نمیکرد. قیصر هم نه فیلمی درباره خشونت علیه زنان که اثری درباره جوشش و انتقام مردان است. اقبال گسترده سینماروها به فیلم قیصر باعث شد موضوع تجاوز و گرفتن انتقام بهعنوان فرمولی برای موفقیت در گیشه در فیلمهای زیادی تکرار شود.
آثاری که در اغلب آنها خشونت علیه زنان صرفا در حد محرکی برای نمایش غیرت مردان مورد بهره قرار میگرفتند. موضوع هم منحصر به فیلمفارسی نبود و حتی در فیلم موج نویی «صادق کرده» (ناصر تقوایی1352) هم با همین نگاه- گیرم با ظرافت و پرداخت دقیقتر- ساخته میشد.
با این تفاوت که اگر در قیصر قهرمان میتوانست انتقامش را از برادران آقمنگل بگیرد، صادق کرده (سعید راد) پس از کشتن چند راننده کامیون درحالی توسط ماموران ازپا درمیآمد که هیچ کدام از قربانیانش راننده متجاوزی که او به دنبالش بود، نبودند. متفاوتترین فیلم با موضوع تعدی به زنان در دهه50، «هشتمین روز هفته» (حسین رجائیان1352) بود. در فیلمی مهجور که اغلب منتقدان در زمان اکران بر آن تاختند و تماشاگران هم استقبال چندانی از آن نکردند، هم داستان تعدی به شکل متفاوتی روایت شد و هم کاراکترها خاستگاه طبقاتی متمایزی با کاراکترهای معمول فیلمهای فارسی داشتند.
در هشتمین روز هفته، به لیلی (فرزانه تاییدی) دانشجوی دانشکده پزشکی در تاریکی شب و در کوچهای خلوت تجاوز میشود. اینبار اما خبری از انتقام نیست و جوان متجاوز (محسن سهرابی) بعد از ابراز ندامت، در نهایت لیلی را راضی به ازدواج با خود میکند. اگر در سینمای قبل از انقلاب مردان غیور انتقام تعدی و خشونت علیه زنان را میگرفتند، در انبوه ملودرامهای خانوادگی دهه60 موضوع تعدی به زنان به حاشیه رانده میشود و جلوههایی از خشونت به نمایش درمیآید که با دوران تازه انطباق داشته باشد. حالا خشونت علیه زنان اغلب به بدرفتاری شوهران نسبت به همسرانشان تقلیل یافته بود. برای تماشای جلوههای عینی چنین خشونتی باید تا اواخر دهه60 صبر میکردیم. خشونتی که نمونهاش را در سینمای پاستوریزه دهه60 ندیده بودیم، در فیلمی روشنفکرانه که فیلمساز در آن بالاترین میزان همدلی و همراهی را از شخصیت مردش به عمل میآورد، مشاهده کردیم؛ در «هامون» (داریوش مهرجویی1368) رابطه حمید هامون (خسرو شکیبایی) و همسرش مهشید (بیتا فرهی) پر از تنش و درگیری بود. جز چند سکانس گذرا که گذشته عاشقانه حمید و مهشید در آن به نمایش درمیآمد، در اغلب دقایق فیلم، این دو با هم در حال مشاجره بودند و حمید هامون از پرتابکردن لنگه کفش بهسوی مهشید، خیلی زود به سیلی زدن رسید. حمید هامونی که مهشید در جلسه روانکاوی به دکتر سماواتی (جلال مقدم) دربارهاش میگفت؛ «با اون دید منفی پر از سوءظنش یهدقیقه منو راحت نمیذاشت. کجا بودی؟ چیکار میکردی؟ به کی تلفن میکردی؟». در سکانس بعدی مکالمه تلخ حمید هامون و مهشید سر مهمانیای که هامون دوست نداشته زنش به آنجا برود با یک سیلی ناگهانی بهپایان میرسد. سیلیای که تماشاگر را هم به اندازه مهشید بهتزده میکرد. یک سال بعد و در فیلم «عروس» (بهروز افخمی1369) وقتی حمید خوشمرام (ابوالفضل پورعرب) بعد از صحنه تصادف در حال گریز بود و مهین (نیکی کریمی) به رفتارش اعتراض میکرد، باز هم همین سیلی تکرار شد. با این اتفاق که اینبار تنش حاکم بر صحنه آنقدر بالا بود که خشونت حمید علیه عروس جوانش خیلی غافلگیرکننده به نظر نرسد.
اعتراض به رفتار خشن علیه زنها از نیمه دوم 70 در فیلمها نمودی جدی یافت و این خشونت قرار نبود الزاما فیزیکی باشد. در فیلم «دو زن» (تهمینه میلانی1377) احمد (آتیلا پسیانی) ویژگیهای یک مرد سنتی را داشت و اصلا هم اهل کتکزدن همسرش فرشته (نیکی کریمی) نبود ولی در عمل او را تبدیل به یک زندانی کرده بود. رابطه زن و شوهر فیلم دو زن بیشتر شبیه ارتباط میان زندانی و زندانبان بود. این فیلمی بود که نمیشد آن را قبل از تحولات دوم خرداد ساخت و میلانی با استفاده از فضای باز ایجادشده در دوران اصلاحات توانست آن را کارگردانی کند. میلانی در فیلمهای بعدیاش هم تم خشونت علیه زنان را دنبال کرد ولی بهندرت توانست قدرت و تاثیرگذاری فیلم دوزن را تکرار کند.
در «قرمز» (فریدون جیرانی1377)، هستی مشرقی (هدیه تهرانی) توسط شوهر (محمدرضا فروتن) و خواهرشوهر (کمند امیرسلیمانی) شکنجه میشود. ناصر ملک در نقش مرد عاشقپیشه ولی روانپریش، مخالف کارکردن همسرش است و به او شک دارد. نکته جالب توجه کنشمندی هستی مشرقی است که در نقطه مقابل انفعال معمول زنان سینمای ایران قرار میگیرد. هستی مشرقی ظلم و خشونت علیه خودش را تاب نمیآورد، در مقابل مرد ستمگر میایستد و در انتهای فیلم او را به قتل میرساند. چنین کنشمندی و جسارتی محصول شرایط جدید اجتماعی ایران پس از دوم خرداد هم بود؛ دورانی که زنها نقش مهمتری در تحولات اجتماعی برعهده گرفتند و حالا میشد در سینمای ایران هم بهجای سکوت در برابر خشونت علیه زنان، دربارهشان فیلم ساخت.
الهه، زن جوان فیلم «این زن حرف نمیزند» (احمد امینی1382) به عنوان متهم به قتل بهروز (حمیدرضا پگاه) در زندان بهسر میبرد و حاضر نیست از خودش دفاع کند. حرف نزدن این زن، گره کور ماجرایی پیچیده را پیچیدهتر میکند و در سراسر فیلم، شاهد تلاش ثریا اردلان (کتایون ریاحی) وکیل الهه برای نجات او هستیم. در این زن حرف نمیزند، مردان بیمسئولیت، خشن و فاقد التزام به رعایت اصول اخلاقی هستند. بهروز و دوستش سروش (حامد بهداد) اینگونه هستند و تنها این مانی (شهاب حسینی) است که رفتاری متفاوت با رفقایش دارد. در انتهای فیلم با آمدن الهه سر صحنه جنایت، گره ماجرا بازمیشود؛ اینکه بهروز الهه را به ساختمان نیمهکاره کشانده و بعد دوستش سروش به او تجاوز کرده و درنهایت هم الهه چون بهروز را مقصر اصلی میدانسته او را به قتل رسانده. امینی کنار الهه که منفعل و ساکت است و به نظر میرسد نتوانسته از شوک تجاوز و قتل بیرون بیاید، کاراکتر زن وکیل را قرار داده که کاملا کنشمند و جسور است. با انتخاب یک زن به عنوان وکیل الهه، گویی فیلمساز میخواهد بگوید که برای دفاع از زنان آسیبدیده باید همجنسان آنها وارد میدان شوند.
در «لانتوری» (رضا درمیشیان1394)، پاشا (نوید محمدزاده) عضو یک گروه خلافکار، پس از ناتوانی در برقراری ارتباط با مریم فرنامی (مریم پالیزبان) که فعال اجتماعی است، به صورت او اسید میپاشد. موضوع اسیدپاشی به چهره دختران بیشتر در صحنه حوادث روزنامهها انعکاس یافته تا پرده سینما و لانتوری از معدود فیلمهای سینمای ایران است که به این ماجرا پرداخته است.
در «فروشنده» (اصغر فرهادی 1394)، رعنا (ترانه علیدوستی) در خانهاش مورد آزار قرار میگیرد و همسرش عماد (شهاب حسینی) در نیمه دوم فیلم به دنبال مرد متجاوز است. عماد در جستوجوهایش متوجه میشود مستاجر قبلی خانه زنی بدنام بوده و احتمالا مرد متجاوز یکی از مشتریان این زن است. فرهادی تاثیر آزار جنسی را بر رعنا با فروپاشی و به هم ریختن زن به نمایش میگذارد و در کنارش مسئله انتقام مرد را مطرح میکند؛ انتقامی که در حد یک سیلی بر صورت مرد متجاوز (فرید سجادیحسینی) است. آنچه در انتها میبینیم شرایط نامطلوب زندگی زوجی است که بعید است بتوانند به دوران قبل از ماجرایی که برسر رعنا آمد، بازگردنند. خشونت علیه زنان به عنوان واقعیتی آزاردهنده همچنان در جامعه وجود دارد و به شهادت صفحات حوادث روزنامهها، تعداد این حوادث ناگوار هم زیاد است. رویکرد کلی سینمای ایران نسبت به این اتفاق اغلب یا محافظهکارانه است و یا فیلمساز با پرداخت نامناسب سر از بیراهه درمیآورد. مثل فیلم «جاده قدیم» (منیژه حکمت1396) که موضوعی تکاندهنده را تبدیل به فیلمی الکن میکند؛ چیزی مثل فریاد کشیدن زیر آب که نتیجهاش هرچه باشد قطعا نجات نیست.
در محاصره مردان بدطینت
در فیلم «سگکشی» (بهرام بیضایی1379)، گلرخ (مژده شمسایی) در محاصره مردان بدطینت قرار گرفته و بازی خورده شوهر فریبکارش (مجید مظفری) شده است و سعی دارد بدهیهای همسرش را پرداخت کند. جامعهای که بیضایی در سگکشی به تصویر میکشد جامعهای خشن و به شدت مردسالار است؛ جامعهای که در آن میشود به یک زن تجاوز کرد. پیش از تجاوز، بارها شاهد پیشنهادهای بیشرمانه مردان به گلرخ میشویم و بعد از تجاوز، شخصیت زن بیضایی تندتر و تلختر از همیشه شده است. در انتقامی که گلرخ در انتهای فیلم از شوهر خیانتکارش میگیرد نوعی حس تخلیه روانی هم وجود دارد. انتقام از جامعهای که در آن زنها مورد ستم قرار میگیرند و پناهی برایشان وجود ندارد با به مسلخبردن مرد ستمکار صورت میگیرد.