سعید مروتی
اگر اهل تماشای فیلمهای کلاسیک هستید و مثلا ریتم به نسبت سینمای امروز کند کلاسیکها، برایتان ملالآور نیست، تماشای فیلمهای فرانک کاپرا میتواند باعث شود حالتان خوب شود. خوشبینی فرانک کاپرا به زندگی، در دوران خوش و موفق کاریاش به مجموعهای از فیلمهای دلچسب، شیرین و امیدبخش منجر شد. از دل خوشبینی شاید افراطی کاپرا به جهان، و تواناییاش در تعریف جذاب و سرراست داستان، حال خوبی نصیب تماشاگر میشود که در این روزگار تلخ و پرمصیبت باید قدرش را دانست.
فرانک کاپرا بزرگمرد هالیوود در ترسیم و تجسم رؤیای آمریکایی بود. کارگردانی که خوشبینی به آنچه پیرامونش رخ میداد را بهعنوان یک اصل در بهترین آثارش لحاظ کرد و بیشتر از هر فیلمساز دیگری در دهههای 30 و 40 توانست تماشاگران را سرخوش و امیدوار از سالن سینما به بیرون بفرستد. قهرمان آرمانی کاپرا شهروند خوشطینتی است که سادگی و معصومیتش گرچه ابتدا برایش دردسر میآفریند ولی در انتها این قهرمان است که بر آدمهای نابکار و فاسد پیروز میشود .
کاپرا فرمول نجات در آخرین لحظه را در طول 2دهه بهتر از هر کارگردان دیگری بهکار میگرفت. در حالی که به نظر میرسید قهرمان در حال فروافتادن در دره عمیقی است که آدمبدها برایش تدارک دیدهاند، ناگهان فیلمساز در سکانس فینال همهچیز را بهشکلی شورانگیز به سود مرد آرمانیاش تغییر میداد؛کاری که فیلمسازان بسیاری آن را انجام دادهاند و همچنان هم میدهند ولی تفاوت کاپرا با دیگران، قدرت متقاعدکنندگیاش برای تماشاگر بود؛ تماشاگری که در دل بزرگترین بحرانهای اقتصادی آمریکا به سینما میآمد و کاپرا او را سرخوش و امیدوار میساخت.
کاپرا نخستین شکلات شیرینش را با فیلمی به تماشاگران هدیه داد که به اولین کمدی رمانتیک بسیار موفق تاریخ سینما نیز ملقب شده است: «در یک شب اتفاق افتاد»؛ فیلم برگزیده اسکار فاتح جوایز بسیار و محبوب منتقدان و تماشاگران که نشان داد چگونه میتوان کمدی رمانتیک را از گونهای کماهمیت به ژانری محبوب و مسلط تبدیل کرد. ماجرای الن (کلودت کلبد) دختر میلیونری که در فرار از ازدواجی ناخواسته با پیتر والن (کلارک گیبل) روزنامهنگار سمج آشنا میشود. نگاه سرخوش کاپرا به زندگی را میتوان در همین کمدی رمانتیک جذاب و همچنین تماشایی مشاهده کرد؛ اینکه زندگی ادامه دارد و با وجود تمام مشکلات (بحران اقتصادی فراگیر) هنوز امکان نجات هست. در آقای دیدز به شهر میرود (1936) گری کوپر به عنوان شمایل رؤیای آمریکایی، با امید و اعتقاد بسیار مقابل مشکلات میایستد. اینکه راهحلهای کاپرا کمی سادهانگارانه و بیش از حد خوشبینانه به نظر میرسند اهمیتی ندارد، مهم این است که او میتواند تأثیر دلخواهش را بر تماشاگر بگذارد. اقتدار مردانه گری کوپر در فیلم «آقای اسمیت به شهر میرود» (1939) جای خود را به معصومیت جیمز استوارت میدهد.
به این ترتیب کاپرا موفق میشود در تکرار جانمایه فیلم موفق قبلیاش، با تغییر بازیگر اصلی به دستاوردهای چشمگیرتر و توفیقی گستردهتر دست یابد. پیش از شروع جنگ جهانی دوم ایدههای خوشبینانه کاپرا و قهرمانهای سادهدل و خوشقلبش بازخورد مناسبی از جامعه میگرفت. در آمریکای پس از جنگ، مشکلات پیچیدهتر از آن شد که بشود با راهحلهای ساده کاپرا از پسشان برآمد. کاپرا در دل جنگ کمدی درخشان «آرسنیک و تور کهنه» (1944) را ساخت و در یکی از واپسین فیلمهای موفقش توانست براساس نمایشنامهای موفق، فیلمی به مراتب موفقتر بسازد.
چهار شنبه 30 آبان 1397
کد مطلب :
38304
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/mVJ9
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved