تغییرات منظر شهری چگونه باعث گسست فرهنگی- اجتماعی میشود؟
این آشفتگی است نه مدرنیته
گفتوگو با محمدعلی نجفی، فیلمساز- معمار درباره نمای شهری، فرهنگ و مدرنیته
محمدتقی حاجی موسی
جداگانه نوشت. یک گزارش جذاب از مردی که در دانشگاه ملی قدیم یا شهید بهشتی امروز کارشناسیارشد معماری و شهرسازی گرفته اما خیلیها او را بهخاطر ساخت سریال ماندگار «سربداران» میشناسند. فیلمساز- معمار 73ساله اصفهانی در نزدیک به 50سال گذشته، غیراز فعالیت در رشته معماری در بیش از 20اثر سینمایی و تلویزیونی حضور داشته؛ از کارگردانی «گزارش یک قتل»، «پرستار شب»، «زمین آسمانی»، «عشق طاهر» و «زاگرس» تا طراحی صحنه فیلمهای سینمایی «قرمز» و «شیدا» در دهههای 60، 70، 80 گرفته تا بازی در سریالهای «در چشم باد» و «معمای شاه» و البته این آخریها تهیهکنندگی فیلم سینمایی «گرگبازی» که این روزها درحال اکران است. اشراف او به همین دو مقوله یعنی سینما و معماری باعث شد تا ما سراغش برویم و ببینیم چه چیزی باعث شده تا شکل و شمایل ساختمانهای ما اینگونه باشد؛ ساختمانهایی که نمایشان در حال فریادزدن اوضاع فرهنگی ماست.
این آشفتگی در نمای شهری ما از کجا میآید؟ چه اشکالی در ما وجود دارد که باعث این اتفاق شده؟
یک حقیقتی وجودی دارد و آن اینکه معماری ماکت تاریخ است. وقتی بنیان فرهنگی و اقتصادی یک تاریخ شناور باشد، یعنی تعریفی برای فرهنگ و اقتصاد در آینده وجود نداشته باشد، شما شکل نمادینش را در معماری بافت شهری و بافت سینما خواهید دید. این ناهماهنگی و آشفتگی نماد آن اتفاق است. انگار همهچیز قرار است موقت و برای لحظه باشد. برای سود لحظهای. در این اوضاع همهچیز نمایانگر آن است که ما برنامهای برای آینده نداریم و اصلا آینده اهمیتی ندارد و به قول معروف ما فقط الان را درمییابیم. نتیجه چنین نگاهی میشود جامعه طبقاتی که طبقه متوسط آن بهتدریج از بین میرود و تنها 2طبقه میماند؛ طبقه فرودست و بالادست. طبقه فرودست کار میکند که زنده بماند. در واقع زندگی نمیکند و وقت ندارد به چنین مسائلی بیندیشد. طبقه بالادست هم چنین مواردی اصلا برایش اهمیت ندارد چون بخشی از زندگیاش را در خارج از این مرز و بوم میبیند. این کشور برایش فضای کاسبی است که پول دربیاورد و جای دیگر زندگی کند. چیزی که ما الان در شهر میبینیم نشانه این اتفاق است.
ولی ما قبلا چنین معماریای نداشتهایم و بهنظر میرسد با توجه به حرفهای شما نگاهمان به آینده بوده.
ما وقتی معماری معاصر را میبینیم ساختمانهایی داریم مثل تئاتر شهر، موزه ملی یا دانشگاه ملی که هر کدام یک بافتی دارد، یک هویتی دارد؛ یعنی نشان میدهد مثلا این مکان دانشگاهی است که دانشکدههایی دارد. یعنی این سرزمین تعریف خودش را دارد. ولی ما دانشگاه تهران را هم نمیتوانیم بهعنوان منطقه دانشگاهی تصور کنیم. انگار همهچیز عبوری است. حالا طوری شده که همه جا در محلات کوچک هم دانشگاه ساختهاند. این مسئله بافت مناطق را از بین برده. چنین نگاهی فرق دارد با وقتی که ما دانشگاه میرفتیم و وارد سرزمین و اتمسفر دیگری میشدیم. ما در این فضا با سؤال و جواب سؤال روبهرو میشدیم. همین سؤالها باعث شد ما بیندیشیم و به آینده فکر کنیم. حالا اما وقتی راننده آژانس فوقلیسانس داریم نشان میدهد اولا ما بیثباتی اقتصادی داریم و ثانیا دیگر فرقی نمیکند دانشگاه بروید یا نه. قبلا اما فرق داشت. دانشگاه تعریف داشت. خیلی ها برای تحصیل خارج از کشور و برگشتن به ایران و ساختن کشور برنامه داشتند. حالا اما همه تعاریف پستمدرنی شده. همهچیز انگار به گونهای است که میشود از آن گذشت و به آن خندید. سؤال من از شما این است که الان زیباترین ساختمان شهر کدام است؟ احتمالا بانکها، پاساژهای بزرگ و نمایشگاههای اتومبیل. جای دیگر چی؟ جایی است که مکث کنیم و نگاهش کنیم؟ هر چند در این بافت جنگلی شهر، اینها هم گم شده است. چنین رخدادی ریشه در فرهنگ و اقتصاد دارد. فرهنگ و اقتصاد رابطه دیالکتیکی با هم دارند که سنتزش جامعه را میسازد. یعنی مشکلات اقتصادی و فرهنگی ما در کنار هم این آشفتگی را ایجاد کردهاند.
این آشفتگی که میگویید ربطی به مدرن شدن جامعه ندارد؟
اصلا ربطی به مدرن شدن ندارد. مدرن شدن یک پدیدهای تاریخی است. شما از یک مرحله وارد رنسانس میشوید. بعد وارد انقلاب صنعتی. این تغییرات تعاریفی با خود میآورند. فرهنگی و رشدی میآورند. ولی ما باید بدانیم که ما مدرن نیستیم. کجای ما مدرن است؟ ما برای سود بیشتر شکل ساختمانهایمان را عوض کردهایم. به من میگویند طراحی نما میخواهیم. به من بهعنوان یک مهندس برمیخورد. مگر نما جدای از ساختمان است؟ این اصلا اسمش مدرنیته نیست. مدرنیته باید در تمام فرهنگ اتفاق بیفتد. ریتم زندگی باید تغییر کند. مدرن یعنی نوعی زندگی دیگر. مدرنیسم یک تفکر است و انتقال از یک مرحله به مرحله دیگر. ما هنوز سنتی هستیم. این را هم بگویم که در ظاهر مدرنبودن ساده است. باطنش اما پیچیده است. همین اشتباه مثلا خیابان فرشته را تبدیل به شکل کنونی کرده است. برج را در خیابان 8متری میسازند. خب این جمعیت چطور میخواهد تخلیه و پر شود؟ ساختش کاری ندارد ولی آخرش تبدیل میشود به اوضاع آشفته فعلی. وقتی شما نمیتوانید در چنین شهری سر ساعت به قرارتان برسید یعنی مدرن نیستید. ولی در آلمان راس ساعت اتوبوس میآید و شما سوار میشوید و به قرارتان میرسید. آن جامعه مدرن است نه ما.