چرا مردم در دهه60 از سریالهای تلویزیون استقبال میکردند؟
مگر چارهای هم بود؟
سعید مروتی
سریالهای دهه60 خیابانها را خلوت میکردند، خاطره جمعی میآفریدند، همسایه و فامیل به خانه هم میرفتند و کنار هم سریال میدیدند. دلیلش هرچه بود کیفیت قابل توجه و جذابیت فراوان این سریالها نبود. تعداد مجموعههای دهه60 که از محک زمان سربلند بیرون آمدهاند کمتر از انگشتان یکدست است. بیشتر این سریالها در سالهای بعد بازپخش شدند و هیچ موجی هم نیافریدند. بازپخش این سریالها تنها به کار ایجاد حیرت و حسرت در نسلهای بعدی آمد که مانده بودند پدران و مادرانشان چه چیزی در این مجموعههای تخت و بیکیفیت و پاستوریزه دیده بودند که با شیفتگی تماشایشان میکردند. برای کسانی که دهه60 را خوب بهخاطر میآورند میزان توجه عمومی به سریالهای تلویزیون اصلا پدیده غریبی نیست. موضوع هم فقط سریال نیست. مردم در دهه60 سینما هم زیاد میرفتند و همه فیلمهای پرمخاطب آن دهه هم «عقابها» ، «تاراج»، «اجارهنشینها» نبودند؛سالهایی که در استادیوم شهید شیرودی و در رقابتهای فوتبال باشگاههای تهران بازی بین بانک ملی و شاهین هم 3-2 هزار تماشاگر داشت؛روزگاری که مردم به شکلی که حالا شاید حسرت و حسادت نویسندگان امروز را برانگیزد رمان میخواندند. از ذبیحالله منصوری و بهخصوص سهگانه «سینوهه»، «خواجه تاجدار» و «خداوند الموت» تا اسماعیل فصیح با «ثریا در اغما» و «زمستان 62» و «داستان جاوید» و رضا براهنی با «رازهای سرزمین من».
دهه60، دهه اول انقلاب با انواع و اقسام بحران - مثل درگیری با گروهکها، روزگار جنگ تحمیلی و حضور در جبهه و بمباران و موشکباران شهرها- دههای متفاوت با دوران قبل و بعدش بود. دهه دغدغههای مهم و اساسی که سرگرمی کمترین جایگاه را در میانشان داشت و البته که همه اینها طبیعی هم بود. اینکه تلویزیون بودجه زیادی نداشت و نمیتوانست سریالهای جذاب بسازد طبیعی بود چون ما با نفت بشکهای 7دلار درگیر جنگی نابرابر با عراق بودیم. همین تلویزیون با تنها 2شبکه که در بیشتر ساعاتش هم برنامهای برای پخشکردن نداشت، هر چیزی که بهعنوان فیلم یا سریال روی آنتن میفرستاد با استقبال مواجه میشد. حالا اگر در یک عصر ملالآور جمعه، فیلم هندی «قانون» پخش میشد تلفنهای سازمان صدا و سیما چنان به تسخیر مردم درمیآمد که هفته بعدش این فیلم هندی دوباره روی آنتن میرفت. این دورانی است که خیلیها از پخش تنها یک قسمت سریال «میشل استروگف» هم خاطرهها دارند. حالا اینکه «آینه عبرت» با آفریدن اسطوره آتقی (جواد گلپایگانی) چگونه میلیونها ایرانی را پای تلویزیون نشاند و علی (محمود دینی) چطور جای خالی جوان اول را پر کرد و دل مخاطبان مونث را لرزاند، موضوعی است که میشود دربارهاش حکایتها نوشت.اینکه چهقدر مردم بعد از پخش سریال «سربداران» مکالمات روزمرهشان را با «ای مردم باشتین» شروع کردند و هنرشان را در شاعری به رخ کشیدند هم داستان مفصلی است.
در دورانی که حتی بچههای دبستانی هم پای برنامه مسابقه علمی مینشستند که سوالاتش از درسهای سالهای پایانی دبیرستان استخراج میشد، طبیعی بود که نه فقط سریال که هر آیتم نمایشی با هر کیفیتی مورد توجه قرار گیرد. اینکه در بازار غیررسمی سرگرمی چه میگذشت و طبقه متوسط شهری با چه خوندلی روی نوار بتاماکس و بعدها ویاچاس، فیلم میدید، داستان دیگری است. داستان رسمی دهه60، اکران «گلهای داودی»، «آن سوی مه»، «نار و نی»، «دلنمک»، «بهار در پاییز» و روی آنتن رفتن «آینه»، «طبل توخالی»، «بوعلی سینا»،« سربداران»، «هزاردستان»، «عقیق» و... بود. سرگرمی محدود و مختصری که مردم قانع و صبورو کمتوقع دهه60 همین را هم غنیمت میدانستند. مثل غنیمتدانستن تکهفیلمهای کلاسیکی که منوچهر نوذری در مسابقه هفته نشان میداد و همین هفتهای یک سکانس هم برای ما ضیافتی بود. آن سالها نیازی به نظرسنجیهایی با سازوکاری عجیب و غریب نبود که خروجیاش بالای 80درصد مخاطب خوشحال باشد. در آن روزگار عسرت، تلویزیون با تمام نداری و کمبودهایش با همان 2شبکه چون گلی دربیابان واقعا بسیار پرمخاطب بود. وقتی چیزی به نام قدرت انتخاب وجود نداشت، مردم مگر چارهای هم جز استقبال از سریالهای تلویزیونی داشتند؟ از کل سریالهای دهه60 شامل21 مجموعه تلویزیونی، جز هزاردستان و «کوچک جنگلی» و با اغماض سربداران چه آثاری را میشود خوشساخت و جذاب نامید و امروز چنددقیقه از سریالهای محبوب دهه60 را میشود تحمل کرد؟
دهه60 با همه حسرت و خوشیهایش، با همه سختیها و دشواریهایش (واقعا چه کسی میتوانست پیشبینی کند همه اینها روزگاری تبدیل به نوستالژی خواهد شد!)، با همین سریالهای پیشپاافتاده و ارزان گذشت؛ با «زندگی شیرین میشود» و«زندگی تلخ میشود»، با درد خماری آتقی و آرتیستبازی علی و غم کشتهشدن ویجی به دست پدر پاسبانش؛ دهه60 اینگونه گذشت.