گزارش همشهری از زندگی با صدای وزوز زیر دکل برق
هیولاهایی که زندگی را میبلعند
معصومه حیدری پارسا:
جای پایشان حسابی محکم است؛ به قدمت چهلواندیسال ایستادگی.
هر جا که چشم میگردانی هستند؛ در خیابان، کوچه، پیادهرو و حتی حیاط خانهها. با سیمهایی که دورتادور محله کشیدهاند، انگار همهجا در محاصرهشان است.
منتظرند بارانی یا طوفانی بشود، جوانکی شیطنتی بکند یا کسی از اهالی بالای پشتبام برود؛ آنجاست که مرام همسایگی را کنار میگذارند و داغی بر دل مینشانند. از دکلهای برق فشار قوی در قلب پایتخت میگویم که اهالی، آنها را قاتل عزیزانشان میخوانند.
از 320خانوار محله جوانمرد قصاب و ساکنان ملکآباد حرف میزنم؛ مردمانی که حدود نیمقرن است طلوع صبحشان با وزوز کلافهکنندهای همراه است و با همان صدا هم شب را به صبح میرسانند؛ از سلامتی و نگرانی و دردی که دیگر درد نیست و دملی چرکین است که اگرچه هرازگاهی از سوی مسئولان رسانهای میشود اما چارهای برای آن نیندیشیدهاند.
حالا البته دوباره این دمل توسط عضو هیأترئیسه شورای شهر تهران نشتر خورده و سر باز کرده است.
زهرانژادبهرام با اشاره به برقگرفتگیهای مکرر و ایجاد مشکلات عصبی برای ساکنان این محله بهدلیل زندگی زیر دکلهای برق به همشهری میگوید: «وزارت نیرو و شهرداری باید تکلیف ساکنان این محله را روشن کنند».
از مترو که بیرون میآیید و پل هوایی را به قصد جوانمرد قصاب رد میکنید، دکلهای برق فشار قوی را میبینید که در گوشهگوشه محله، جا خوش کردهاند و همان ابتدا با صدای وزوز کرکنندهشان به شما خوشامد میگویند؛ انگار دستهای از زنبورها، کندوی عسل خود را رها کردهاند و دورتادور سرتان میچرخند...
و کمی که به صدا عادت میکنید وزوز آزاردهنده مگسها در ظهر تابستان برایتان تداعی میشود.
اما این صداها نه از زنبورها و مگسها بلکه متعلق به دکلهای برق فشار قوی است که مردم از آنها به اسم «هیولاهای آهنی» یاد میکنند. خیابان اصلی جوانمرد قصاب را که پی بگیرید، همجواری دکلها با خانهها بیش از پیش، مشهود میشود. دکلها همهجا هستند؛ به هر کوچهای که پا میگذاری یا از زیر دکل سر در میآوری و یا از کنار آن عبور میکنی.
برخی از دکلها درست وسط خیابان سربرآوردهاند و تعدادی هم یکیدرمیان در زمین فوتبال کهنسال محله جا خوش کردهاند.
سرت را هم که کمی بالا بگیری، رد سیمهای متعددی را میبینی که با فاصلهای بسیار کم، از بالای خانهها رد شدهاند و انگار که دور زندگی ساکنان این محله پیچ خوردهاند.
یک خانه که سیمها به آن بسیار نزدیکتر است توجهم را جلب میکند. زنگ خانه را که میزنم، برق خفیفی دستم را میگیرد. اجازه میخواهم که بالای پشتبام بروم.
صاحبخانه نهتنها اجازه میدهد بلکه همراهم میشود و میگوید: «شب میآمدید، بهتر بود؛ مهتابی را که به سمت سیمها بگیرید، روشن میشود! تعجبم را که میبیند، فازمتری میآورد و آن را به سمت سیمها میگیرد و فازمتر روشن میشود!
خانه را به سمت محلههایی که تعداد دکلها در آنها بیشتر است ترک میکنم.
نزدیک ظهر است و کمکم محله دارد شلوغ میشود.
زن سالخوردهای در خیابان تختی ـ درست جایی که 3دکل بزرگ جا خوش کردهاند ـ با واکر ایستاده است. میگوید: «فاصله خانهام با نزدیکترین دکل، کمتر از 10متر است.
به مسئولان بگویید زندگی با این دکلها خیلی سخت است.
این دکلها و سیمهایشان قاتل مردم هستند. همیشه دلشوره داریم؛ چه وقتی بچههایمان در خیابان بازی میکنند و چه وقتی خودمان به هر دلیل مجبور میشویم به بالای پشتبامها برویم.
انگار این سیمها انتظارمان را میکشند.
نمیدانید چند نفر تا به حال کشته شدهاند! همین سال پیش پسر نوجوان همسایه روبهروییمان وقتی بالای پشتبام رفت تا چوب پرده را پایین بیاورد، چوب پرده فلزی به سیم خورد و برق، جانش را گرفت».
یکی دیگر هم میگوید: «چرا مریمخانم را نمیگویی؟! زن بیچاره شبعیدی سیم برق روی سرش افتاد و در جا خشک شد و خانوادهاش با چند بچه قدونیمقد عزادار شدند».
در سوی دیگر محله جوانمرد قصاب، ملکآباد قرار دارد؛ محلهای که اهالیاش معتقدند در میان پایههای دکلهای فشار قوی برق زندانی شدهاند.
بیش از 200خانواده در این محدوده زندگی میکنند.
حسین درحالیکه با دوستانش کنار همین دکلها فوتبال بازی میکند میگوید: «2سال پیش یکی از دوستان من را برق گرفت و کشت اما هیچکس برای این دکلها تصمیمی نگرفت».
کاش سربههوا بودیم
«اینجا برق در تار و پود زندگی مردم رخنه دارد»؛ این جمله را یکی از همسایهها که صحبتهای ما را گوش میدهد میگوید و ادامه میدهد: «حتی تنمان هم برق دارد. اصلا روز خوش نداریم.
زمستانها که میشود برف و باران که برکت است برای ما میشود عذاب؛ چون سیمها جرقه میزنند و صدای وزوز به جزجز بلند تبدیل میشود و ـ از درخت تا لباس ـ هر چه هست، آتش میگیرد. تابستانها هم که به دلیل گرمای زیاد، سیمها کش میآیند و فاصلهشان به خانههایمان نزدیک میشود.
دائم میترسیم که روی سرمان بیفتند یا بچههایمان را برق بگیرد. این اتفاق چند ماه پیش برای یکی از همسایهها افتاده است.
ما آرزو داریم وضع مالیمان خوب شود که از اینجا برویم. سال43 که این خانه را خریدیم، بالای سرمان را نگاه نکردیم. کاش بعضی موقعها آدم سربههوا باشد»!
از مقابل یکی از خانهها که شاخه خشکیده تاکی از دیوار آن آویزان است، میگذرم.
مریم ـ از قدیمیهای محله ـ به درخت اشاره میکند و میگوید: «هیچ درخت و گلی اینجا دوام نمیآورد. این دکلها همهچیز را خشک میکنند و میسوزانند؛ مثل عمر ما.
36سال است که با این دکلها زندگی میکنیم».
گوشه چادر مشکیاش را به دندان میکشد و با لهجه غلیظ آذری میگوید: «سالی نیست که مسئولی نیاید و نرود و به ما قول رفعمشکل ندهد.
به هر جا که فکر کنید نامه دادهایم؛ از بهزیستی، شورای شهر و مجلس گرفته تا ریاستجمهوری؛ اما کسی درد ما را دوا نکرد.
او دخترانش را که هر دو بیمار هستند نشانم میدهد و میگوید: «هر دو ناراحتی اعصاب دارند.
دختر بزرگم حتی نتوانست درسش را تمام کند و خانهنشین شده. دکتر میگوید اثر همین برق است».
تا کی میخواهند به دنبال مقصر بگردند
حسینعلی ـ پیرمردی که با عصا راه میرود و گرد پیری همه موهایش را سپید کرده ـ هم میگوید: «اول انقلاب که آمدیم اینجا خانه ساختیم، کسی نگفت اینجا خانه نسازید.
البته آنموقع یکیدو دکل بیشتر نکاشته بودند و خبری از این همه سیم هم نبود اما حالا بیایید ببینید این سیمها با صدایشان چطور با اعصاب و روان ما و بچههایمان بازی میکنند.
هر دکتری که میروم میگویند لرزش بدنم از این دکلهای برق است.
چرا کسی جوابگوی ما نیست؟
تا کی میخواهند به دنبال مقصر بگردند؟ باید چند بچه معلول شود؟ چند زن نازا شود؟
چند بچه ناراحتی اعصاب بگیرد؟ چند خانواده که عزادار شود به فکر مردم میافتند؟
اصلا اشتباه از ما مردم بود؛ دولت چرا به ما سند داده است؟».
کمی آنطرفتر زمین چمن معروف غضنفر قرار گرفته است و بچهها با شور و هیجان، فوتبال بازی میکنند؛ درحالیکه «نمیدانند سیمهای بالای سرشان چقدر میتواند به آنها آسیب بزند»؛ این را کریم وهابی ـ دبیر شورایاری محله جوانمرد قصاب ـ میگوید و ادامه میدهد: «اینجا 320خانوار زیر دکلهای برق فشار قوی زندگی میکنند که هر چه فکر کنید، مشکل و دغدغه دارند؛ از فقری که گریبانگیرشان است تا انواع بیماریها.
تا حالا چندین مورد برقگرفتگی داشتهایم. از این اتفاقها اینجا زیاد میافتد.
انگار مریضی، مشکلات اعصاب، معلولیت و مرگ، جزء لاینفک زندگی مردم شده است. محال است از هر چند خانه، یکی بچه معلول نداشته باشد.
مسئولان میگویند که مردم، این محله را غیرقانونی ساختهاند؛ میگویند وقتی دکلها را زدهاند و سیمها را آوردهاند، هیچ خانهای نبوده؛ هیچکس اینجا زندگی نمیکرده؛ در حالی که ما سند مالکیت 190خانه را داریم؛ بقیه هم قولنامهایاست.
اگر واقعا ساختوساز ممنوع بوده این سندها از کجا آمده است؟
سازمان ثبت اسناد بر چه اساسی این زمینها را به نام مالکان کرده است؟
اصلا فرض میکنیم مردم، اوایل انقلاب تخلف کردهاند و خانه ساختهاند؛ الان که نه راه پس دارند نه راه پیش، باید چه کنند؟».
ذرهبین
نگران هستیم؛ وزارت نیرو باید حریمها را تعیین کند
علی گورانی ـ مدیر برنامه بهداشت پرتوهای وزارت بهداشت ـ درباره زندگی مردم کنار دکلها میگوید: «پرتوهایی که از این دکلها خارج میشود، یونیزان و غیریونیزان است.
در فهرست عوارض تمام پرتوهای غیریونیزان، به یکسری بیماریها بهعنوان احتمالات اشاره شده که یکی از مهمترین آنها سرطان خون است.
این آسیبها بسته به شدت میدان، مدت ماندگاری و فاصله با پرتو، متفاوت است.
اگر فاصله از این دکلها و مدت ماندگاری در محل کم بود، ماجرا خیلی مهم نبود اما چون ماندگاری زیاد است و فاصله، کم، نگرانیهایی ایجاد میکند. به هر حال حتی رفتوآمد در کنار حریم، در همهجای دنیا ممنوع است؛ چه رسد به زندگی دائم.
موضوع مهم این است که وزارت نیرو باید این حریمها را تعیین کند و متولی این ماجراست.
این حریمها، حریم وزارت نیرو هستند و طبیعتا وزارت نیرو باید حراست و حفاظت از آنها را به عهده بگیرد و مراقب باشد که کسی آنجا ساختوساز نکند.
بیماریهای ناشی از زندگی در کنار این دکلهای فشار قوی، چیزی نیست که بشود آن را انکار کرد اما اینکه چرا کسی به طور جدی پیگیر این قضیه نیست، برای ما هم محل ابهام است».