مذاکره ایران و آمریکا از کجا شروع شد؟
ایران- آمریکا از روی صحنه تا پشت پرده
از بهزاد نبوی و برژینسکی تا ظریف و جانکری؛ پرچمداران مذاکرات
لیلا شریف
ایران و آمریکا؛ دوکشوری که از نظر جغرافیایی بیش از 10هزارکیلومتر میان پایتختهایشان فاصله وجود دارد، اغلب از نظر سیاسی نامشان در کنار هم قرار گرفته است؛ روزگاری خوش و روزگاری دیگر ناخوش. مذاکرات روی صحنه و پشت صحنه هم در دل همین مناسبات زیگزاگی گاه و بیگاه صورت گرفته است. از مذاکرات بهزاد نبوی با مردان آمریکایی و تلاشهای پشت پرده احمدینژاد گرفته تا رایزنیهای دوران کارتر و اوباما، همه و همه روندی بوده که ایران و آمریکا در مناسبات سیاسی روزهای بعد از انقلاب تجربه کردهاند.
10 آبان 58؛ مذاکره با برژینسکی، مشاور کارتر
عمر انقلاب ایران به یکسال نرسیده بود که قرار شد هیأتی از ایران برای شرکت در بیست و پنجمین سالگرد انقلاب الجزایر راهی این کشور شود. مهمترین اتفاقی که در 10آبان58 در این نشست رقم خورد نه مربوط به الجزایر بود، نه انقلاب این کشور بلکه این بزرگداشت، حاشیهای پررنگتر از متن را برای ایران و آمریکا ثبت کرد. مهندس بازرگان در قامت نخستوزیر با همراهی مصطفی چمران -وزیر دفاع وقت- و ابراهیم یزدی وزیر خارجه به الجزیره رفته بودند و در حاشیه این سفر با زبیگنیو برژینسکی -مشاور امنیت ملی کاخ سفید- در دوران ریاستجمهوری جیمی کارتر دیدار کردند.
مرحوم ابراهیم یزدی در گفتوگویی با روزنامه شرق در سال96 درباره انتخاب الجزیره بهعنوان محل مذاکره و همچنین هدف مذاکره گفته بود: «جشن سالگرد انقلاب الجزایر بود و به مناسبت جشن به آنجا رفته بودیم. آمریکاییها هم آنجا بودند. الجزایریها وساطت کردند که بنشینیم و با هم مذاکره کنیم. آنچه ما میخواستیم و دنبالش بودیم، تفاهم درباره انقلاب ایران بود. بنابراین برای ما خیلی مهم بود که مواضع انقلاب اسلامی و ایران را به آمریکاییها حالی کنیم».
آمریکاییها درباره این جلسه روایت خودشان را دارند و رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا هم در سال87، آن روزهای مذاکره الجزیره را اینگونه روایت کرده است: «ما وارد جلسه شدیم و لب کلام ما این بود که ما انقلاب شما را میپذیریم.»
اما این مذاکرات بهدلیل نگرانی ایرانیها از حضور شاه در نیویورک به سرانجام نرسید، چه ایرانیها خواهان پسدادن شاه از سوی آمریکاییها بودند و براساس گفته گیتس پس از آنکه چندین بار این خواسته از جانب طرف ایرانی مطرح و از سوی آمریکا رد شد ، مذاکرات با این جمله برژینسکی که «تحویل شاه به شما با غرور ملی ما ناسازگار است»، تمام شد.
تسخیر سفارت آمریکا و شروع دوباره مذاکره
وقتی اعضای تیم مذاکرهکننده با آمریکا 3روز بعد به ایران بازگشتند، فکر نمیکردند که مخالفتها برای مذاکره با آمریکا به اینجا کشیده شود که 3روز بعد از مذاکره بینتیجه، سفارت آمریکا در ایران تسخیر شود.
دانشجویان پیرو خط امام در 13آبان با تسخیر سفارت آمریکا، تعاملات سیاسی 2کشور را وارد خط جدیدی کردند؛ تصمیمگیری برای آزادی گروگانهای آمریکایی.
66دیپلمات آمریکایی، 444روز در قامت گروگانهای تسخیر سفارت، در ایران اقامت داشتند. از فاصله زمانی دستگیری دیپلماتهای آمریکایی تا آزادی آنها، مذاکراتی میان ایران و آمریکا ازسرگرفته شد. با توجه به اینکه مجلس اول در این بازه زمانی کار خود را شروع کرده بود، بنیانگذار انقلاب تصمیمگیری درباره این موضوع را به مجلس سپرد.
این اتفاق بابی از مذاکرات ایران و آمریکا را گشود. مرحوم صادق طباطبایی -سخنگوی دولت موقت- از طریق گنشر -وزیر خارجه آلمان- از یکسو مأمور شد مسیر مذاکره با آمریکا را در پیش گیرد و از سوی دیگر علی شمساردکانی -سفیر وقت ایران در کویت - مذاکره بهواسطه آندرویانگ -سفیر آمریکا در سازمان ملل- را پیگیری کرد.
ارتباط دوستانه طباطبایی و شمس اردکانی با ایندو چهره سیاسی در دوران جوانیشان سرمنشأ این مذاکرات شد. طباطبایی در گفتوگو با خبرآنلاین درباره تفاوت موضوع مذاکرهاش با اردکانی گفته بود: «البته ماجرای مذاکرات من با مذاکرات آقای شمس متفاوت بود. ایشان مذاکراتشان با آمریکا برای برقراری روابط مجدد بود که گفته بود بهزاد نبوی شبانه رأی آقای رجایی را بهرغم نظر موافق آقای بهشتی زد؛ اما من برای حل مسئله گروگانها از کانال آلمان با آمریکا وارد مذاکره شدم».
در نهایت مسیر مذاکرات طباطبایی بهدلیل حادثه طبس به بنبست رسید. ماجرای آندرویانگ هم به جایی نرسید. بر اساس گفتههای شمس اردکانی، با وجود آنکه قرار بوده شهید رجایی در حاشیه نشست سازمان ملل با مقامات آمریکایی متنی را برای بهبود روابط ایران و آمریکا نهایی کند ، در لحظه آخر از تصمیم خودش منصرف میشود.
در کنار این مذاکرات، اهالی خانه ملت هم بعد از بررسیهای طولانی شروط چهارگانهای را برای آزادی گروگانها درنظر گرفتند. بهزاد نبوی -معاون اجرایی نخستوزیر- و وارن کریستوفر -معاون وزارت امور خارجه آمریکا- با واسطهگری الجزایر پای میز مذاکره رفتند. نبوی در گفتوگو با سایت جماران در رابطه با مذاکره الجزیره اینگونه روایت کرده است: «بعدازظهر امضای بیانیههای الجزایره، من که چند شب نخوابیده بودم، در منزل خوابیده بودم. مرحوم بنیحیی، وزیر امور خارجه الجزایر، زنگ زد و گفت کارتر میگوید اگر ما همین الان پولهایی را که میتوانیم، فوری بهحساب ایران منتقل کنیم، نبوی قول میدهد که گروگانها را تا وقتی من در کاخ سفید هستم، آزاد کند؟ در حالت خواب و بیداری(!) پاسخ مثبت دادم و بلافاصله دستبهکار آزادی اتباع آمریکایی شدم و همان روز عصر آنان را به فرودگاه مهرآباد تهران رساندم و خودم هم در آنجا حضور یافتم. درواقع عصر روز امضای بیانیهها، آنها پول را واریز کردند و ما هم اتباع آمریکایی را سوار هواپیما کردیم و فرستادیم رفتند. هنوز کارتر در کاخ سفید بود که آنها از ایران پرواز کردند و به آلمان رسیدند؛ اما تا به آمریکا برسند، ریگان وارد کاخ سفید شده بود».
البته افرادی مانند صباح زنگنه که در آن دوران نماینده مجلس اول بود، نظر متفاوتی دارند. او در گفتوگو با همشهری درنگ درباره نگاه مجلس به این مذاکرات گفت: در مجلس اول و دولتمردان این نگاه که «نباید به کارتر امتیاز داد»، غلبه یافت. به تعبیر ساده معتقد بودند که باید کارتر گوشمالی داده شود اما از طرف دیگر کسی به صرافت نیفتاده بود که اگر کارتر را از امتیاز محروم کردیم، حواسمان باشد که این امتیاز به دامن ریگان نیفتد. کسی توجه نکرد که باید از ریگان بهخاطر آزادی گروگانها امتیازی بگیریم و متأسفانه با یکحالت استغنا با این موضوع برخورد شد.
مکفارلین؛ مذاکره با کلت، کیک و انجیل
سال64 ایران درگیر جنگ با عراق بود و نیاز به اسلحه، به دغدغه اصلی مسئولان تبدیل شد. در این میان 6 آمریکایی در لبنان به گروگان گرفته شده بودند. این اتفاق باعث شد که آمریکاییها از ایرانیها بخواهند برای آزادی گروگانها وساطت کنند و آنها هم در مقابل، کمکهای نظامی و تسلیحاتی به ایران ارسال کنند.
رابرت مکفارلین -مشاور عالی امنیت ملی وقت آمریکا- با کیک، کلت و انجیلی به امضای ریگان، بههمراه گروهی از دیپلماتهای آمریکایی با هویتی جعلی به تهران آمدند اما وقتی مسئولان ایرانی در فرودگاه به هویت اصلی آنها پیبردند، تصمیم گرفته شد تا بهجای اجازه مذاکره با سران قوا، هیأت آمریکایی با مقامات پایینتر گفتوگو کنند. در نهایت این مذاکرات هم ناکام ماند و نتیجهای جز رسوایی برای ریگان بههمراه نداشت.
افغانستان و عراق؛حلقه وصل مذاکرات امنیتی
«شوک واردشده بر آمریکا باعث شده بود که واشنگتن با تمام شرکای محتمل و غیرمحتمل وارد معامله شده و برای جنگ علیه افغانستان آماده شود. من نیز بهعنوان معاون وزیر خارجه در حوزه ایران، عراق و خلیجفارس رفته بودم تا با فرستادگانی از تهران گفتوگو کنم.» این روایت رایان کراکر -دیپلمات آمریکایی و نماینده ویژه آمریکا در افغانستان- از دلیل مذاکره با ایران در سال80 است. در واقع آمریکا برای مقابله با طالبان دست یاری بهسوی ایران دراز کرد و این موضوع امنیتی موجب شد تا ایران هم مذاکرات محرمانه را قبول کند. علیاکبر صالحی در گفتوگو با روزنامه ایران درباره افرادی که در این مذاکرات نقش داشتند گفته بود: «دیپلماتهای دوکشور در مقطعی درباره افغانستان با یکدیگر مذاکره کردهاند که آقای ظریف در این مذاکرات حضور داشتند». در کنار ظریف چهرهای همچون کمال خرازی در قامت وزیر امورخارجه هم در این مذاکرات نقشآفرینی کرد اما سرانجام وقتی مذاکرات امنیتی در مورد افغانستان به نقاط مثبتی ختم شد، این بوش بود که در سخنرانیاش ایران را در کنار عراق و کرهشمالی محور شرارت خواند تا باردیگر دیواری میان دو کشور کشیده شود. اما مسیر بوش و آمریکا باز هم به میز مذاکره با ایران افتاد.حمله به عراق برای سرنگونی صدام موضوعی بود که موجب شد آمریکاییها باز هم به سمت ایران بیایند و این بار مذاکرات عراق، ایران و آمریکا درباره عراق با تأیید مقامات ایرانی بهدور از محرمانهها برگزار شد.
احمدینژاد و سیاست یکبام و دوهوای مذاکره
احمدینژاد که آمد از هر تریبونی تلاش کرد خود را مخالف آمریکا نشان دهد اما در پشت پرده از هیچ تلاشی برای رایزنی مخفیانه فروگذاری نمیکرد.
براساس آنچه در کتاب خاطرات سیدحسین موسویان -دیپلمات اسبق- چاپ شده است، احمدینژاد در دوره دوم ریاستجمهوریاش تلاش میکرد تا از کانالهای خودش پالسهای مثبتی را در دوران بوش روانه کاخ سفید کند؛ «بنابر گفته باربارا سولیوان، روزنامه نگار و متخصص مشهور ایران در آمریکا، کاندولیزا رایس، وزیر وقت امور خارجه آمریکا، در ابتدای سال1385 (کمتر از یک سال پس از روی کارآمدن احمدینژاد) به او گفته بود: ما در مکانهای فراوانی، از سازمان ملل گرفته تا بغداد و کابل، مدام با پیامهای ناخوشایندی مواجه هستیم که میگوید ایرانیها خواستار مذاکره هستند.»
البته این روند در دوران اوباما هم ادامه داشت ؛چرا که براساس خاطرات موسویان در سال89«ایالات متحده مکررا پیامهایی از رحیم مشایی دریافت میکند که تهران برای مذاکره و برقراری رابطه با آمریکا مشتاق است».
در کنار تمام رایزنیهای پشت پرده احمدینژاد، در سال90 با اجازه رهبری، مذاکراتی درباره مسائل هستهای کلید خورد. علیاکبر صالحی که در آن زمان ریاست وزارت امور خارجه را برعهده داشت درباره این موضوع به ماهنامه دیپلمات گفته بود که سلطان قابوس، پادشاه عمان نامهای به رهبری درباره آمادگی آمریکا برای مذاکره با ایران ارسال کرد و رهبری هم با چند پیششرط ازجمله اینکه مذاکره فقط در مورد مسائل هستهای باشد، اجازه مذاکرات محرمانه را صادر کردند. در این میان احمدینژاد هم با بیان این جمله به صالحی که «ممکن است صدمه ببینی چراکه راه خطرناکی است.» در لفافه نارضایتی خود را نشان داد.
دولت اعتدال و ملاقاتهای رودرروی ایران و آمریکا
با شروع دولت روحانی مذاکرات هستهای وارد فاز جدیدی شد. شصت و هشتمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال92 محفلی بود که زمینه را برای مذاکرات حاشیهای مهیا کرد. محمدجواد ظریف و جانکری در حاشیه این نشست با هم دیدار کردند اما این تازه نقطه شروع مذاکره ایران و آمریکا بود، چه در پایان این نشست سازمان ملل زمانی که حسن روحانی در حال بازگشت به ایران بود، باراک اوباما با او تلفنی تماس گرفت و 2رئیسجمهور در رابطه با مسائل هستهای با هم گفتوگو کردند. دیدارهای مستقیم ایران و آمریکا در قالب گروه 1+5 به برجام ختم شد اما سرانجام با تغییر رئیسجمهور آمریکا و روی کارآمدن ترامپ و برهمزدن برجام، باز هم رابطه دو کشور رو به تاریکی رفت. اما اختلافهای میان ایران و ترامپ موجب نشده است تا کلمه کلیدی «گفتوگو و مذاکره» فراموش شود، چه براساس گفته محمود واعظی،رئیس دفتر رئیس جمهور«وقتی آقای روحانی به مقر سازمان ملل رفت این آقای ترامپ بود که 8بار درخواست گفتوگو با آقای روحانی را مطرح کرد ولی آقای روحانی این درخواست را قبول نکرد».