• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
شنبه 16 دی 1396
کد مطلب : 3357
+
-

گفت‌وگو با مهرداد رایانی مخصوص؛ نویسنده و کارگردان نمایش «خشم و هیاهو»

نقد اجتماعی، برای هشیاری خانواده‌ها

نقد اجتماعی، برای هشیاری خانواده‌ها

آزاده سهرابی:

مهرداد رایانی مخصوص پیش از این، نمایش خشم و هیاهو را در سال79 در سالن سایه تئاتر شهر با بازی خودش، علی سلیمانی و مجید صالحی روی صحنه برده بود.

در آن سال‌ها این نمایش مورد توجه و استقبال مخاطبان قرار گرفت. بعدها او این نمایش را در انگلستان نیز با بازیگران ایرانی و خارجی و به زبان انگلیسی اجرا کرد؛ نمایشی که به ‌نظر می‌رسد به مسائلی می‌پردازد که به‌شدت مبتلابه جامعه ایران است.

حالا پس از 17سال بار دیگر او این نمایش را با تغییراتی که طی این سال‌‌ها داشته در سالن شماره2 پردیس تئاتر شهرزاد با بازی هانیه توسلی، امیرحسین رستمی و علی سرابی روی صحنه برده است؛ نمایشی که روایت تیترواری از زندگی 3زندانی محکوم به اعدام است. با مهرداد رایانی درباره این نمایش به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

 

 چرا بعد از 17سال ترجیح دادید این نمایش را بار دیگر اجرا کنید؟ نکته جالب این است که به نظر نمی‌رسد تغییری اساسی در آن داده باشید.

این نمایش در زمان خودش مورد توجه قرار گرفت اما یکی از انتقادهایی هم که آن‌زمان به این نمایش شد، این بود که تاریخ مصرف دارد. من با وجود گذشت 17سال احساس می‌کردم نه‌‌تنها این نمایش هنوز می‌تواند حرف روز جامعه باشد بلکه حتی شاید حرفی که در آن زده می‌شود در روزگار ما قابلیت بیشتری برای پرداختن یافته باشد؛ ضمن اینکه معتقدم جذابیت‌های فرمی این اثر، هنوز برقرار است. درباره تغییر در نمایشنامه نیز باید بگویم که قرار نبود دوباره بنشینم و آن را از اول بنویسم. این نمایش فرایندی طولانی در شکل‌گیری داشته است. ابتدا بخش کوچکی از اپیزود اول را بیژن پیرغلام نوشت و آن اپیزود طی 7سال تکمیل شد که با افراد مختلفی هم آن را اجرا کردم؛ تا سال78 که در جشنواره فجر حضور پیدا کردیم و به 3قسمت تبدیل شد و در نهایت در سال79 به اجرای عمومی رسید و مورد توجه قرار گرفت. وقتی که خواستم این متن را در انگلستان اجرا کنم یکی از انتقاد‌ها این بود که چرا هر سه قسمت درباره مرد است و آیا این روایت‌ها درباره یک زن در جامعه نمی‌تواند رخ بدهد؛ برای همین اپیزود اول را به روایتی برای یک شخصیت زن، تغییر ماهیت دادم.

 من اجرای 17سال پیش را به‌خاطر دارم. فرم نمایش و تکراری که در آن وجود دارد بسیار مورد توجه قرار گرفت؛ چون هنوز فرم تکرار به شکل‌های مختلف، در تئاتر ما به طور جدی تجربه نشده بود؛ ضمن اینکه محتوای منتقدانه اجتماعی اثر، در آن روزگار، پیشروانه بود. به نظر خودتان، امروز هم همان میزان جذابیت برای این نمایش وجود دارد؟ ضمن اینکه آیا فکر می‌کنید وضعیت اجتماعی ما طی این 17سال تغییری نکرده است؟

من نخواستم در آن تغییری بنیادین بدهم؛ چون فکر می‌کنم از یک‌ سو وضعیت اجتماعی مورد نقد در این نمایش در برخی شاخه‌‌ها حتی تشدید هم شده است. به‌ طور کلی دغدغه‌‌ام مسائل اجتماعی‌است و از نظر زیبایی‌شناسی هم همیشه دنبال راه‌های جدید هستم. به‌ نظر من، این نمایش، حرفش را آن‌قدر شفاف می‌زند که برای امروز هم جذاب باشد.  در این نمایش طی سه اپیزود، سه روایت بیان می‌شود که هر سه به مسائل جوانان اختصاص دارد و سیستم‌های مسئولی که در قبال آنها کوتاهی کرده‌اند. از آموزش‌وپرورش گرفته تا نهاد خانواده و مسئولان سیاستگذار فرهنگی و سیاسی و... همه مورد نقد قرار می‌گیرند؛ کسانی که با اشتباهات خود، گاهی افراد را به سمت بزهکارشدن سوق می‌دهند. اما این موضوع در حد طرح مسئله می‌ماند. به نظر شما امروزه نیاز به شفافیت بیشتری در بیان دلایل و ریشه‌ها نداریم؟

در این نمایش نباید دنبال ریشه‌یابی باشید و جزئی نگاه کنید چون یک نمایش تیپیکال است نه رئالیسم اجتماعی از نوع نمایشنامه‌‌های چخوف و میلر و رادی. این نمایش نگاهی فرم‌گونه دارد و در عین حال آن تکرار، تأثیر بیشتری روی مخاطب می‌گذارد. در هر سه روایت، اشاره‌ها به نهادهای مؤثر در تربیت کودک و نوجوان، یکسان است و در فرم هم ما دچار تکرار هستیم و همین باعث می‌شود که مسائل، در ذهن مخاطب تشدید شود. من زاویه نگاهم را اینگونه انتخاب کردم که هم تأثیرگذارتر حرف بزنم و هم با موانع کمتری برای بازگویی مسائل، روبه‌رو باشم. فضا به هر حال به سمت گروتسک حرکت می‌کند و میان خنده و گریه در نوسان است؛ یعنی نمایش با آنکه حرف دردناکی می‌زند اما لحظات مفرحی نیز ایجاد می‌کند. قاب‌های کاریکاتور و بازی‌های کاریکاتوروار از ویژگی‌های گروتسک است و اینکه در نهایت مخاطب با تعمق از سالن خارج می‌شود و نه با آن خنده‌‌هایی که در لحظاتی داشته است، اهمیت دارد.

 شما در این نمایش مسائلی را مطرح می‌کنید که عمدتا خاص جامعه ایران است؛ مثل اینکه سیستم آموزش‌وپرورش ما چطور ممکن است با تحقیرکردن یک دانش‌آموز، آینده او را تباه کند یا حتی نوع رفتار خانواده‌ها چگونه ممکن است در بزهکارشدن فرد، نقش داشته باشد. چنین نمایشی در انگلستان، چگونه با مخاطب، ارتباط برقرار کرد؟

اتفاقا خشم و هیاهو در انگلستان بسیار مورد استقبال قرار گرفت؛ با اینکه در آن کشور اصلا اعدام وجود ندارد! تغییراتی در متن دادم؛ مثلا اصطلاحات عامیانه که به خرده‌فرهنگ‌ها مربوط می‌شود را جایگزین کردم. مثلا آنجا بلال‌فروشی ندارند یا نمی‌دانند بقچه گل‌گلی چه معنایی دارد. من همه اینها را بازنویسی کردم. نکته اصلی این است که وقتی یک نمایشنامه قدیمی یا از یک فرهنگ دیگر، برای اجرا انتخاب می‌شود، باید مفهوم کلی‌اش را در نظر گرفت و دید آیا می‌توان جهان آن اثر را به امروز پیوند زد یا نه. ضرورت ندارد که کانسپت یک اثر دقیقا مطابق جامعه مخاطب یا زمانه اجرا باشد. ضمن اینکه در آن کشور هم فشار سیستم آموزشی و خانواده و... به ‌گونه‌ای دیگر وجود دارد. نمایش باید با مبانی فکری مخاطب ارتباط برقرار کند.

 مدتی‌است که در تئاتر ایران به بازتولید نمایش‌ها اهمیت داده می‌شود؛ این انتخاب‌ها را تا چه حد درست می‌دانید؟

کلا در دنیا رپرتوار معنا دارد؛ ضمن اینکه نمایشی مانند «شیرشاه»60سال است که بی‌وقفه در انگلستان اجرا می‌شود و حتی گروه اصلی گروه‌های کوچک‌تری را آماده می‌کند تا در کشورهای دیگر هم تور نمایش بگذارند؛ یا نمایش «بینوایان» که سال‌هاست اجرا می‌شود. اما کارهای رپرتواری آنها به این شکل است که مجموعه‌هایی مثل تئاتر شهر دارند؛ با چند سالن و مثلا 500نفر پرسنل؛ از پرسنل فنی تا بازیگر و کارگردان و... . اینها برای هر سال، 50کار آماده می‌کنند که معمولا 30 تا 40کار از آنها، آثار اجراشده در سال‌‌های قبل است و 10 تا 20کار جدید هم تولید می‌کنند که باز همان‌ها را هم برای اجرا در سال‌های بعد آرشیو می‌کنند.

 اما رپرتوار یا بازتولیدها در ایران شکل سازمان‌یافته ندارد...

خب در ایران، گروه‌ها در یک مجموعه فعال نیستند یا بهتر است بگوییم مجموعه‌ها دارای گروه نیستند بلکه مانند بنگاه عروسی، سالن‌های خود را کرایه می‌دهند؛ ضمن اینکه ما همیشه به شکل اسمی گروه داشته‌ایم و هیچ‌وقت مفهوم گروه به شکل واقعی عملیاتی نشده است. عموما رئیس یک گروه، کارگردان آن است و در کمتر گروهی، چند کارگردان وجود دارد؛ با این همه من معتقدم که جریان تئاتر در کشورمان حرکت روبه‌جلو دارد. شما هر شب 100گزینه برای دیدن تئاتر دارید و این نشان‌دهنده فعال‌بودن 100گروه تئاتری به طور مداوم و چرخش اقتصادی این هنر است. حالا 50  نمایش از جنس بولینگ‌عبدو است و 50نمایش، از جنسی که در تئاتر شهرزاد اجرا می‌شود؛ این نسبت باید 70 به 30 بشود. اما زمانی انتخاب‌‌های شما در روز، نهایتا 15 تا 20 کار بود و صفر تا صد پول را هم دولت می‌داد. الان بخش خصوصی فعال شده است. البته این خوب نیست که دولت، سهم خودش را به تئاتر نمی‌دهد؛ چون باعث می‌شود گروه‌ها برای اینکه پولشان را دربیاورند، از بعد فرهیختگی کار بزنند. البته معتقدم که از نظر محتوا و اضافه‌شدن نسل‌های جدید هم روبه‌جلو حرکت کرده‌ایم. زمانی ما در نمایشنامه‌نویسی فقط می‌گفتیم بیضایی، رادی و ساعدی اما الان این همه نمایشنامه‌نویس از نسل‌های مختلف داریم. می‌ماند این موضوع که دولت رایانه‌اش را به تئاتر بدهد و فقط نقش صادر‌کننده مجوز را نداشته باشد.

 برگردیم به نمایش خشم و هیاهو. یکی از حسن‌‌های اجرا ی جدید این است که با وجود تکرار و سه‌اپیزوده‌بودن، از ریتم نمی‌افتد. ظاهرا ریتم در کارگردانی، حرف اول را می‌زند.

بله. من خصوصا روی این کار تأکید داشتم که سر 60دقیقه باید تمام شود. ریتم انسان امروز بسیار سریع است و حتی در فضای مجازی، مطالب بلند را نمی‌خواند. خصوصا وقتی دارید از موضوعات اجتماعی حرف می‌زنید، باید فرم را جذاب نگه‌دارید.

 چقدر سعی می‌کنید که برای دیدن این نمایش، از برخی مسئولان دعوت کنید؟

در فکرم هست که این کار را بکنم. البته هدف این نمایش، تأثیرگذاری روی خانواده‌هاست. آنها باید دچار همذات‌پنداری شوند و به عقلانیتی برسند که نسبت به معضلات جامعه واکنش سازنده نشان دهند.

 فکر می‌کنید در سال‌‌های بعد، باز هم سراغ اجرای این اثر بروید؟

هنوز هم می‌گویم که اگر ما امروز سراغ میلر می‌رویم برای این است که بین آن نمایشنامه و دنیای امروزمان، ارتباطی پیدا می‌کنیم وگرنه کنارش می‌گذاشتیم؛ پس هر نمایشی را می‌شود در صورت پیداکردن وجوه مشترک در زمان‌های مختلف، اجرا کرد.

 اثر جدید هم نوشته‌اید؟

بله. یک کار با مضمون اجتماعی به نام «خانه دوست کجاست» که البته به فیلم زنده‌یاد کیارستمی ربطی ندارد؛ مثل همین کار که به خشم و هیاهوی فاکنر ربطی ندارد. آن کار هم رئالیستی نیست اما قصه سرراستی دارد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید