• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
پنج شنبه 12 مهر 1397
کد مطلب : 32808
+
-

نویسنده زندگینامه شهیدمدق از ویژگی‌های این کتاب پرمخاطب می‌گوید

خانم مدق تا آخر پای حرف‌هایش ایستاد

خانم مدق تا آخر پای حرف‌هایش ایستاد

نرگس قوی‌زری:

در تصاویری که از ملاقات فاطمه معتمدآریا و همسر شهید مدق منتشر شد، کتابی در دست معتمدآریاست. این کتاب، زندگینامه شهید منوچهر مدق از زبان همسرش است که معتمدآریا پیش از ملاقات با همسر شهید آن را خوانده و تحت‌تأثیر آن کتاب و به واسطه آن با زندگی شهید مدق آشنا شده بود. این کتاب بارها و بارها مورد توجه قرار گرفته است و حالا بعد از گذشت بیش از 13سال از انتشار آن، 25 بار تجدید چاپ شده‌است. با نویسنده این کتاب -مریم برادران- درباره ویژگی‌های کتابش و دلایل مورد توجه قرار‌گرفتن آن، گفت‌وگو کرده‌ایم.

  چرا این کتاب را شما نوشتید؟

من در روایت فتح یکی، دو تا کار نوشته بودم. آن زمان نوشتن کتاب‌های نیمه‌پنهان شروع شده بود و چندتایی هم درآمده‌بود. خانم همت موردی را معرفی کردند و گفتند شاید قابلیت کتاب‌شدن را داشته باشد. من در آذرماه همان سال با خانواده شهید مدق تماس گرفتم. درست یک هفته از نخستین سالگرد شهادتش گذشته بود و حال و هوای خانواده هنوز تحت‌تأثیر این ماجرا بود. کمی هم دلخور بودند از روایت و درددل‌کردن و ناراحت شدم که آن وقت مزاحم شدم. درخواست ملاقات داشتم و قبول کردند. در همان جلسه آشنایی راضی شدند و این کتاب شد نخستین کتابی که درباره زندگی یک شهید شیمیایی نوشته شد.

  پس اتفاقی شد؟

من می‌گویم روزی من بود چون کار اصلی من نوشتن نیست. من شغل ثابت دیگری دارم که از راه آن ارتزاق می‌کنم. اینهایی که می‌نویسم دغدغه جدی من است و باید واقعا دوستش داشته باشم تا بنویسم. باید بتوانم ارتباط برقرار کنم چون اجباری که برای من وجود ندارد بنابراین اگر نتوانم ارتباط برقرار کنم نمی‌نویسم.

  چقدر با خانم مدق حرف زدید؟ این کتاب حاصل چندساعت گفت‌وگوست؟

42ساعت مصاحبه مفید داشتم. برای مصاحبه همیشه می‌رفتم منزلشان. گاهی بچه‌هایشان هم بودند اما در مصاحبه نقشی نداشتند. ترجیح این بود که فقط از زاویه همسرشهید به ماجراها نگاه کنم چون قرار هم بر این بود که کتاب از زبان ایشان باشد.

  نوشتن چنین کتاب‌هایی چقدر سخت است. بالاخره شما باید هم امانتدار واژه‌ها باشید و هم امانتدار احساسات.

من هیچ وقت خودم را نویسنده نمی‌دانم. من نویسنده نیستم، روایتگرم. دلیلش هم همین است؛ چیزی که می‌شنوم را با زبان خودم با رعایت امانتداری روایت می‌کنم. برای روایتگری هم باید 2 کار انجام دهم؛ اول اینکه خودم را به راوی نزدیک کنم و دوم اینکه خودم را کنار بگذارم و سعی کنم او بشوم. باید حسی که او داشته را بتوانم منتقل کنم.

  خانم مدق از نتیجه کار راضی بودند؟ وقتی کتاب را خواندند عکس‌العملشان چه بود؟

پیش از چاپ، کتاب را خواندند و به جز یکی، دو مورد جزئی هیچ جایی نبود که تغییر دهند. روی همه بخش‌ها مهر تأیید زدند. ایشان با کسی سر زندگی‌شان رودربایستی ندارند و خیلی حساس هستند و خداروشکر کار را پسندیدند. خودم تماس گرفتم و نظرشان را پرسیدم. گفتند هم خودم و هم بچه‌ها کار را پسندیدیم. الان هم می‌گویند خودم بیشتر از همه این کتاب را خوانده‌ام. فکر می‌کنم از خواهرشان شنیدم که هربار طوری می‌خوانند که ممکن است آخرش تغییر کند. این یعنی به هر حال ارتباط احساسی با متن برقرار شده است.

  بیشتر مخاطبان این کتاب، با یک‌بار خواندن، آن را کنار نگذاشته‌اند و بارها و بارها خوانده‌اند و هر بار هم با آن اشک ریخته‌اند. شما چطور؟ موقع مصاحبه یا موقع خواندن کتاب خودتان تحت‌تأثیر قرار می‌گرفتید؟

برایم مهم است که خودم حتما مصاحبه‌ها را انجام دهم. در مصاحبه چیزی منتقل می‌شود که با شنیدن یا خواندن منتقل نمی‌شود. من خیلی از بخش‌های درخشان کتاب را خارج از  مصاحبه دریافت کردم یا در فضای غیررسمی که خانم مدق را می‌دیدم درک کردم. فرایند مصاحبه و مواجهه خیلی مهم است. خیلی چیزها داریم که در کتاب نیست و از لذت‌های شخصی خودم است. این خودخواهی، لذت‌بخش است و مزه‌اش هم در کار است و به همین دلیل است که هر بار خانم مدق صحبت می‌کند حرف‌هایش تازگی دارد و مطالب تکراری کتاب نیست. به‌نظرم در یک کتاب خوب باید تفاوتی بین متن و گفتار وجود داشته باشد. بعضی مسائل باید تازگی مداوم داشته باشد. یک وجه این تازگی همان تفاوت بین متن و گفتار است و وجه دیگرش این است که این عاشقانه آن‌قدر تازگی دارد که شنیدنش هربار برای مخاطب جذاب است. مصاحبه‌هایی که با خانم مدق داشتم هنوز قابلیت و پتانسیل این را دارد که از آنها کارهای دیگری دربیاید.

  فکر می‌کنید چه چیزی باعث شد این کتاب اینقدر مورد توجه مخاطب قرار بگیرد و حالا به چاپ بیست و پنجم برسد.

مغز این زندگی شیرین است. مفهوم این عشق با عشق‌های امروزی کاملا متفاوت است، طوری که وقتی آدم‌ها از عشق و عاشقی می‌گویند من با این عشق محک می‌زنم و می‌‍‌بینم خیلی فرق دارد. در این عشق ایثار هست اما نه به‌معنای دستمالی‌شده آن. به این معنا که معشوق می‌تواند خودش را کنار بزند. در قصه عشق شهید مدق و همسرش، آن‌قدر این دو در چشم هم هستند که از خودگذشتگی را احساس نمی‌کنند. حتی اولویت‌های زندگی آنها فرق دارد. الان در زندگی‌ها وقتی پای بچه‌ها وسط می‌آید عشق تغییر می‌کند اما اینجا اینطور نیست. یکی دیگر از دلایل نیز صداقت و شفافیت خانم مدق در بیان خاطراتش است. بدون پنهان‌کاری و بدون خودنمایی همه‌‌چیز را گفتند و تا آخرش ایستادند؛ آن هم در جامعه‌ای که گفتن و نوشتن از عشق درباره شهدا کار سختی است. ایستادن ایشان پای حرف‌هایشان خیلی مهم بود.

  درخشان‌ترین بخش این عشق از نظر شما کجا بود؟

2جا برای من خیلی خاص بود؛ یکی قسمتی که شهید، تهران نیست و زمان بمباران تهران است. فرشته می‌گوید افسرده بودم وقتی منوچهر زنگ می‌زند می‌گوید برو بیرون. نزدیک عید بود. یک طرف مردم خرید عید می‌کردند و یک طرف خانه‌ها بمباران شده‌بودند. این فضای دوگانه آدم را به‌خودش می‌آورد و مرگ و زندگی را نشان می‌دهد. اینکه غیرمستقیم همسرش را به سمتی هدایت می‌کند که می‌خواهد مشکلش حل شود خیلی جالب است. یکی دیگر هم صحنه نماز خواندن است که بیشتر مخاطبان هم آن صحنه را دوست دارند. وقتی منوچهر می‌خواهد نماز بخواند و به حی‌علی خیرالعمل که می‌رسد فرشته می‌پرد و می‌بوسدش. این قسمت یکی از همان جاهایی است که خارج از مصاحبه دریافت کردم. مصاحبه‌هایم تمام‌شده بود که یک روز نزدیک اذان خانم مدق به من زنگ زدند و باخنده گفتند یاد خاطره‌ای افتادم که باید برایت بگویم.



  روایتگرعشق‌بودن چه لذتی دارد؟

یکی از نویسندگان مطرح جهان که الان اسمش یادم نمی‌آید حرفی زده که من هم خیلی به آن معتقدم. می‌گوید در دنیا 3 چیز ادبیات را می‌سازد؛ عشق و جنگ و مرگ که هر سه در این کتاب بود. در قصه این کتاب رنگ جنگ و رنگ مرگ را عشق عوض کرد. در این کتاب روایت شهادت، رنگ عشق دارد. به‌نظرم با اینکه فکر می‌کنیم عشق تکراری است اما به تعداد همه آدم‌های عاشق می‌شود روایت و قصه جذاب و غیرتکراری و کاملا متفاوت داشت. عشق یکی از گمشده‌های آدم‌هاست و اگر به درستی روایت شود جذابیت دارد.

  در این سال‌ها چه بازخوردهایی از مخاطبان داشتید؟

بازخوردها زیاد بود اما بعضی‌هایش جالب‌تر است. چندسال پیش خانمی آمد روایت فتح ما را پیدا کرد. تازه کارشناسی‌ارشدش را گرفته بود و گفت که در پایان‌نامه‌اش روی این کتاب کار کرده است و با این کتاب وارد این زندگی‌ها شده و دوست دارد درباره آنها بنویسد. آقایی هم تماس گرفت که مترجم زبان فرانسه بود. گفت خیلی علاقه‌مندم برای پایان‌نامه‌ام یک داستان عاشقانه را ترجمه کنم. خیلی گشتم تا به این کتاب رسیدم و وقتی با استادم مطرح کردم تازه متوجه شدم استادم هم خودش مرد جنگ بوده و از آن به بعد رابطه‌ام با استادم تغییر کرد و این برایم خیلی جذاب بود. نامه‌ای هم از یک آقای توده‌ای به دستم رسید که نوشته بود من همیشه از این آدم‌ها متنفر بودم اما این کتاب باعث شد نگاه انسانی پیدا کنم.


منوچهر مدق به روایت همسر شهید



انتشارات روایت فتح در اوایل دهه 80 مجموعه‌ای به نام نیمه‌پنهان‌ماه منتشر کرد که زندگی فرماندهان جنگ به روایت همسرانشان بود؛ فرماندهانی مانند چمران، باکری، دقایقی، همت و.... این مجموعه تا به حال شامل بیش از 30زندگینامه شده است. یکی، دوسال بعد از شروع انتشار این کتاب‌ها روایت فتح انتشار مجموعه دیگری با عنوان اینک شوکران را آغاز کرد که زندگی شهدای جانباز از زبان همسرانشان بود. کتاب زندگینامه شهید مدق نخستین جلد از مجموعه اینک شوکران شد که به چاپ 25 رسیده و یکی از پرفروش‌ترین‌های این مجموعه است. این کتاب که بیشتر مخاطبان آن را به‌عنوان قصه عشق می‌دانند، از زمان آشنایی فرشته ملکی با منوچهر مدق در سال‌های پیش از انقلاب و در بحبوحه مبارزات انقلابی آنها شروع می‌شود و بعد به ماجراهای ازدواج و زندگی در دوران جنگ و سختی‌های بعد از جنگ زندگی یک جانباز شیمیایی می‌پردازد و تا سال 79 و شهادت منوچهر مدق ادامه پیدا می‌کند.


ماجرای ملاقات فاطمه معتمدآریا با همسر شهید منوچهر مدق چه بود؟



شما مثل یک معجزه بودید

در این هفته فیلم دیدار فاطمه معتمدآریا با فرشته ملکی، همسر شهید مدق خبرساز شد و بازتاب زیادی داشت؛ فیلمی که در آن معتمدآریا متواضعانه و قدرشناسانه به همسر شهید مدق اظهار احترام و ارادت کرد و درحالی‌که اشک می‌ریخت، گفت:« نمی‌دانید من چقدر شما را در ذهنم مرور کرده‌ام و چقدر برایتان احترام قائلم. برادر من آشنایی داشتند با ایشان و شما برایم همیشه یکی از نمونه‌هایی بودید که مثل یک معجزه الهی است. مثل یک معجزه بودید شما در زندگی آقای مدق و خیلی متأسفم که الان در کنارتان نیستند. نمی‌توانم بگویم مفتخرم که شهید شدند و بگویم چقدر خوب است که شهید شدند ولی شما یک استثنا بودید. شما بودید که ایشان تبدیل به یک اسطوره شدند. ممکن است کسی اینها را به شما نگفته باشد. نمی‌توانم بگویم چه‌جوری از دیدنتان ذوق زده شده‌ام.

موتورسواری‌هاتون، همسایگی‌هاتون و اینکه رفتید در جبهه و...».

دیدن این فیلم و شنیدن این حرف‌ها از زبان بازیگر محبوب و سرشناس سینما و تلویزیون کشورمان اتفاق خوبی بود که حال همه ما را خوب کرد؛ اتفاقاتی که شاید کم نیستند اما کمتر خبری شده‌اند و به‌دست ما رسیده‌اند. این ادای احترام به دور از هر حاشیه‌ای آنقدر از دل برآمده و طبیعی بود که بیش از هر تقدیر و تجلیل رسمی به دل همه ما که فیلمش را دیدیم، نشست.

حبیب احمدزاده، نویسنده و فیلمساز بعد از این دیدار با انتشار عکس دونفره همسرشهید مدق و معتمدآریا در اینستاگرامش نوشت:‌ «... خانم معتمدآریا برایم نوشتند اگر بدانی بعد از نمایش فیلم آباجان چه‌کسی را دیدم؟ خانم مدق. خدا می‌داند چقدر از دیدنش شگفت‌زده شدم. هر دو مثل ابر بهار گریه کردیم. مثل معجزه بود...». او در انتهای این متن نوشت:‌ «امروز برای من رزمنده شکست حصر آبادان یعنی این عکس. این روز بر همه مبارک».

این خبر را به اشتراک بگذارید