شورای روستا و تنهایی نیما
شمس آقاجانی | شاعر
چندی پیش فرصتی و در واقع مناسبتی پیش آمد تا به روستای یوش، زادگاه پدر شعر نو برویم. قبل از این سفر هم چند بار به آنجا رفته و با فضای روستا آشنا بودم؛ از جمله اینکه سالها پیش جسد نیما به همین روستا منتقل شد و کوچههای مجاور کوچهای که خانه نیما در آن است و نام نیما هم بر آن است، اسامی شاعران را داشت؛ کوچه خانلری، کوچه شاملو و ... . این بار اما هیچیک از کوچهها نبودند و در کوچه غمبار نیما را تنها گذاشته بودند. البته کوچهها جایی نرفته بودند و سرجایشان بودند اما نه با نامهای قبلی. پرس و جو کردیم، گفتند 2-3سال پیش شورای روستا مصوب کرده تا نام همه کوچهها عوض شود. از این رو به جز کوچه نیما بقیه کوچهها نامهای شاعرانه خود را از دست دادهاند. باز پرسیدیم چرا؟ اما این بار پاسخ ما را کسی نمیدانست. ظاهرا توجیه این بوده که بهتر است نام شهدا بر کوچهها باشد. قطعا برای همه ما، شهدا قابل احترام و تکریمند اما در همینباره هم 2 نکته وجود دارد؛ یکی اینکه به گفته اهالی برخی از شهدا، اصلا اهل روستا نیستند و دوم اینکه هنوز کوچههای زیادی در روستا وجود دارد که مزین به نام شهدا نیستند، مانند کوچه زیتون و... .
حال باید پرسید اعضای شورا در این روستا چگونه توانستهاند چنین تصمیمی که وجوه ملی و فرهنگی به گستره کل کشور دارد، بگیرند؟ سوال دیگر این است که شوراهای شهر و روستا تجلی خواست و اراده شهرنشینان و روستاییان تلقی میشوند؛ حال آنکه تا جایی که من دیدم کسی در این روستا موافق این کار نبوده و نیست. دوباره تاکید میکنم که برای همه ما نام شهدا یادآور فداکاری و ایثار و انسانیت و بزرگی است. یادآور کسانی که امنیت و تمامیت ارضی کشور را مدیون آنها هستیم. اما وقتی کوچههای دیگر را بی نصیب میگذارند و درست سراغ کوچههایی میروند که نام آنها تشخص و وجهه ادبی و شاعرانه به روستا داده است، این تصور شکل میگیرد که منظور تکریم شهدا نبوده است، بلکه مقصود اصلی تغییر هویتی روستا و مخالفت با خواست مردم و کسانی بوده است که به دیدن زادگاه نیما میآیند.