عیسی محمدی
انسانها رشد میکنند و بزرگ میشوند، سپس پیشه و حرفهای را یاد میگیرند و وارد بازار کار میشوند. آنها کار میکنند و کار میکنند و به این رویه ادامه میدهند. گاهی وقتها کارهایی که میکنند، بیش از حد نیازشان است؛ اما باز هم کار میکنند. این کارهای اضافه، باعث میشود تا ارزشافزوده ایجاد شود. هرقدر ارزشافزوده جامعهای بیشتر و بیشتر باشد، این جامعه قدرتمندتر و قابل اعتناتر خواهد بود. حالا بخشی از این کارهایی که بزرگسالان انجام میدهند را میتوان در تولید خلاصه کرد؛ یعنی آنها در حال تولید و ارائه یک کالا، محصول و حتی خدمات هستند. در واقع ارزش ذاتی کار، علاوه بر مزیتهای فردی که برای شهروندان دارد، با بحث قدرتمندسازی اقتصادی و غیراقتصادی جامعه هم مرتبط است؛ به همین دلیل است که تأکید میکنند هر جامعهای، باید بهشدت کاری و تولیدکننده و اهل تلاش و حرکت و... باشد. ولی چرا جامعه ما، بهجای اینکه به طرف تولید و کارهایی از این دست برود، بیشتر به طرف غیرتولید و کارمندی و دلالی و راحت پولدرآوردن و گریز از رنج تولید میرود؟ این، سؤالی است که از جنبههای مختلف میتوان به آن جواب داد. واقعا چرا ما مولد نیستیم و حتی از آن گریزانیم؟
وقتی آموزشی در کار نیست
یکی از دلایل مهم تمایل نداشتن ایرانیان به کسبوکار مستقل و تولید را باید در نبود آموزش و نبود فرهنگسازی خلاصه کرد؛ بهطور سادهتر اینکه از روزگار کودکی به ما یاد ندادهاند که کسبوکار چیست؟ چرا باید کسبوکار مستقل داشته باشیم و چرا باید تولید کنیم و مهمتر اینکه، چگونه باید تولید کنیم؟ رضا یادگاری -مربی و پژوهشگر حوزه کارآفرینی- در این زمینه به ما میگوید: «ما قبلا آموزش کارآفرینی نداشتیم. تازگیها آموزش کارآفرینی برای بزرگترها راه افتاده است. یادم میآید که در دانشگاه، در یکی از کلاسهای مرتبط با کارآفرینی، استادمان ما را مجبور کرد که برویم و واکس بزنیم. ما ناچار شدیم برای گرفتن نمره و ریختن غرور کاذبمان، به جایی برویم و کفش واکس بزنیم. البته خیلی از بچههای کلاسمان برای انجام این کار معذب بودند؛ اما به هر حال برای کسب نمره هم که شده رفتند و این کار را انجام دادند. من خودم رفتم و گوشهای از یک پارک که مشرف به خیابان بود را انتخاب کردم و شروع کردم به واکسزدن. اولش سخت بود ولی بعد عادت کردم و اتفاقا چندتا دوست خوب هم پیدا کردم. میخواهم بگویم که از ایندست آموزهها نداریم؛ از بچگی ما را مجبور نکردهاند که برویم و کارکردن را یاد بگیریم. بزرگان کسبوکار دنیا، مثل وارن بافت و بیل گیتس و ایلان ماسک و...، از روزگار کودکی و نوجوانی کار میکردند. در خود ایران هم بزرگان کسبوکار، از روزگار کودکی توسط آموزههای پدر و مادر یا پدربزرگهایشان، درگیر بازار کار میشدند؛ اما بهطور رسمی هیچ آموزشی در این زمینه وجود ندارد. چند تا مرکز هستند که بهطور اسمی مدعیاند که در این زمینه، یعنی آموزش کسبوکار به کودکان و نوجوانان، دارند کار میکنند اما در عمل اتفاق مهمی نمیافتد. از شما میپرسم: وقتی هیچ آموزشی وجود ندارد، چرا باید فرزندان ما اهل کسبوکار، تولید و کارآفرینی شوند؟».
فقر آموزش در حوزههای هوش مالی
این معضل تنها مختص ایران نیست و حتی در کشورهای پیشرفته هم ادامه دارد. رابرت کیوساکی -نویسنده کتاب معروف «پدر پولدار، پدر بیپول» و کتابهایی دیگر در این حوزه- معتقد است که حتی در کشوری مثل آمریکا نیز آموزش هوشمالی به بچهها اتفاق نمیافتد. او معتقد است: «بیشتر والدین به فرزندان خود تأکید میکنند که باید بروند و درس بخوانند و مدرک تحصیلی بگیرند. چرا؟ برای اینکه بروند و کاری پیدا کنند و پولی بهدست بیاورند و پساندازی کنند و در روزگار بازنشستگی، آسایش و آرامش مالی داشته باشند. میبینید؟! همهچیز به درآمد و پول برمیگردد. اگر قرار است درس را بهخاطر پول بخوانیم، چرا از همان ابتدا هوشمالی و اصول کارآفرینی و سرمایهگذاری و... را یاد نگیریم؟ متأسفانه آموزشها و کتابهایی در این زمینه وجود ندارد و اینقدر که فرزندان ما جغرافیا و تاریخ و اطلاعاتی که شاید در طول زندگی به دردشان نخورد را یاد میگیرند، در مقابل، حتی به اندازه یک کتاب هم درباره پسانداز و هوشمالی و کارآفرینی و مدیریت کسبوکار و دارایی ، مدیریت مالی و... یاد نمیگیرند». وقتی که به قول رابرت کیوساکی، چنین معضلی حتی در کشورهای توسعهیافته هم بیداد میکند، پس تکلیف ما در این زمینه روشن است.
روایتهایی از یک تنبلی تاریخی
کمی که از بحث دور شویم و با فاصله به آن نگاه کنیم، میبینیم که دلایل اجتماعی و فرهنگی هم در این ماجرا دخیل هستند. دکتر محمدرضا جوادییگانه -استاد دانشگاهتهران و جامعهشناس- در مقالاتی با عنوانهای «تنبلی اجتماعی و عوامل مؤثر بر آن» و نیز «بررسی تطبیقی شاخص تنبلی در ایران و کشورهای جهان و برخی راهحلها» که با کمک دانشجویانش به نگارش درآورده، به نکات ارزشمندی در این زمینه اشاره میکند. او ابتدای یکی از این مقالات چنین مینگارد: «جامعه ایرانی در یکی دودهه اخیر، از سوی صاحبنظران و مسئولان مورد نقد قرار گرفته و انتقادات زیادی به رفتار اجتماعی مردم وارد شده است. یکی از انتقاداتی که از سوی آنها وارد شده «تنبلی» است. شواهد ارائهشده برای وجود تنبلی در ایران و رواج زیاد آن، قابلتأمل است. برخی از این شواهد عبارتند از: عدمتمایل به درسخواندن در مدارس و دانشگاهها، میزان کار اداری و بهرهوری کارمندان، میزان بالای تماشای تلویزیون در ایران بهجای کتابخوانی، تمایل زیاد به استخدام در دستگاههای دولتی و عدمتمایل برای کسب تخصص و مهارت و کارآفرینی، وجود تعطیلی فراوان سالانه، شیوع پدیدهای به نام بینالتعطیلین». البته اشاره هم میکند که این نشانهها بهطور علمی بررسی نشدهاند و بیشتر بهصورت اظهارنظر و مشاهده ذکر شدهاند.
رقابتی که نیست
دکتر محمود سریعالقلم -استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه شهیدبهشتی و پژوهشگر مباحث توسعه- نیز موارد جالبی در این حوزه مطرح کرده است. او در یکی از گفتوگوهای خود، در باب پیشرفت ژاپن میگوید: «ژاپنیها اواسط قرن نوزدهم با مطالعهای که کردند، متوجه شدند باید سیستمهای مدیریت در آموزش، بانکداری، کشاورزی، نیروی دریایی، اداره پست و غیره را از دیگران بیاموزند، بنابراین از 23کشور حدود 2هزار نفر مشاور گرفتند و سیستم ساختند و در جریان سیستمسازی، فرهنگ بومی خود را نیز بهکار گرفتند. مبنای تحول در ژاپن، ایجاد سیستمیِ ارکان توسعه در صنعت، بانکداری، تولید و تجارت و ایجاد مزیت نسبی بود ، بعد بهتدریج نظام سیاسی- عقلانی مبنی بر تحزب و رقابت حزبی و آزادیهای سیاسی شکل گرفت».
سه شنبه 10 مهر 1397
کد مطلب :
32578
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/1pKq
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved