• یکشنبه 16 اردیبهشت 1403
  • الأحَد 26 شوال 1445
  • 2024 May 05
دو شنبه 9 مهر 1397
کد مطلب : 32414
+
-

ذهن افراد مسن، زندگی را چگونه رصد می‌کند؟

در آستانه درک محدودیت‌ها

نگاه کردن به دوره سالمندی از زاویه‌دید یک روان‌درمانگر

درنگ
در آستانه درک محدودیت‌ها

کورش ساسانی| روان‌درمانگر: 

در ابتدا شاید بد نباشد دوران سالمندی را نیز تقسیم‌بندی کنیم تا شناخت دقیق‌تری از این گروه سنی به‌دست بیاوریم. سالمندی را می‌توان به 3 دوره 64 تا 74سالگی، 75 تا 85سالگی و 86سالگی به بالا تقسیم کرد که به این افراد در دوره نخست پیران جوان و در دوره دوم سالخورده و دوره سوم کهنسال گفته می‌شود. بی‌تردید افراد با ورود به این دوران، از همان ابتدا دچار تغییرات جسمی، شناختی، هیجانی و اجتماعی می‌شوند؛ تغییراتی مثل ضعف بینایی، شنوایی، حرکتی یا کند عمل‌کردن حافظه و تغییر در فرایند ذهنی. اما در گام بعدی بد نیست بدانیم وقتی درباره سالمندان حرف می‌زنیم، این دوره را در چه جامعه‌ای بررسی می‌کنیم؛ در جوامعی که سیستم حمایتی از آنها وجود دارد یا در جامعه‌ای که سالمندان نیز چندان اهمیتی ندارند.

در ایران بیشتر مسئولیت در این دوره زندگی، روی دوش فرزندان است و سیاستگذاری کلان فکری برای این دوره انجام نشده است. همین امر ممکن است منبع ترس و اضطراب‌هایی در فرد شود و حتی پیش از اینکه فرد به دوره سالمندی برسد درباره رسیدن به آن دوره ترس داشته باشد؛ جدای از اینکه این دوره اضطراب‌های خاص خود را دارد. آدمی در دوره‌ای از زندگی بیشتر به مرگ فکر می‌کند و این اضطراب‌ها به ترس‌های اجتماعی به آن دوره افزوده می‌شود که در آن سال‌ها چه اتفاقی برایش خواهد افتاد. اما فرقی که بین دوره‌های قبل با دوره سالمندی وجود دارد، این است که در دوره‌های پیش از سالمندی، فرد چندان متوجه محدودیت‌ها نیست و گویا سال‌ها فرصت رسیدن به آرزوها را دارد. اما کم‌کم با بالا‌رفتن سن، متوجه محدودیت‌ها می‌شود و همین باعث می‌شود اولویت‌بندی کند و پذیرش‌اش به‌طور نسبی درباره موارد مختلف بیشتر ‌شود. در سالمندی چون آدم‌ها متوجه رسیدن به دوره پایانی زندگی می‌شوند، برعکس دوران جوانی به گذشته برمی‌گردند و آرزوها و خواسته‌هایشان را در نسل‌های جوان‌تر پیگیری می‌کنند. در روان‌درمانی سالمندان که حوزه جدیدی در دنیاست، مفاهیم تازه‌ای به‌وجود آمده که جای کار دارد؛ بنابراین بازگشت به گذشته و تحلیل و بازبینی مسیری که تا امروز طی کرده‌اند در بهبود حال آدم‌ها مؤثر است. عده‌ای دچار دپرشن می‌شوند و عده‌ای شاد خواهند شد؛ نه آن‌ کس که شاد می‌شود گذشته بهتری دارد و نه آنکه غمگین شده وضعیت بدتری، بلکه این بستگی به نگاه آدم‌ها دارد. در این موارد کمیت مهم نیست کیفیت مهم است. اما اهمیت نگاه دیگران را به شکل عینی‌تر در مفهوم بازنشستگی می‌بینیم. وقتی بازنشستگی حکم اجبار پیدا می‌کند و نه اختیار، می‌تواند برای انسان‌ها مشکل‌ساز باشد؛ چون حس بی‌مصرف‌بودن به افراد می‌دهد و این افراد وقتی درگیر کار هستند حس خوشایندی دارند. 

این خبر را به اشتراک بگذارید