• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 4 مهر 1397
کد مطلب : 31842
+
-

چرا« روسری آبی» برای نسل ما یک عاشقانه دوست‌داشتنی بود؟

در جست‌وجوی خوشبختی

محدثه واعظی‌پور

ایستاده‌بـــود مــقابل خانواده‌اش، می‌دانست کسی درکش نمی‌کند.میان آنها فاصله بود، اما با ایمان حرف می‌زد؛ از نوبر گفت، از احساسش و از خوشبختی. چیزی که در آن عمارت، در مزرعه و در کارخانه کم داشت اما نوبر می‌توانست همه‌‌چیزهایی که نبود، به زندگی‌اش بیاورد. با بغضی آمیخته به حسرت حرف می‌زد؛ موقر و آرام. التماس نمی‌کرد، از عشقی می‌گفت که در نگاه اول، نامتعارف و غریب بود، اما واقعیت داشت. به عشق باور داشت و به ما هم این حس را منتقل می‌کرد که دلبسته نوبر کُردانی است. پیش از «روسری آبی»، عزت‌الله انتظامی برایم بازیگری قابل احترام بود؛ بازیگر درخشان «اجاره‌نشین‌‌ها» و «هزاردستان». اما با فیلم رخشان بنی‌اعتماد و در نقش رسول رحمانی، به بازیگر محبوبم تبدیل شد. در روزهای نوجوانی و در سال‌‌های آغازین دهه70، روسری آبی برای نسل ما یک عاشقانه دوست‌داشتنی بود؛یکی از بهترین‌های کارنامه سازنده‌اش؛ فیلمی زنانه، روایتی تازه از عشق و نیاز عاطفی. هنوز دوم خرداد پیش نیامده بود و موج بازیگران جوان خوش‌سیما، وارد سینما نشده بودند. هنوز فاطمه معتمدآریا مهم‌ترین بازیگر زن سینما بود و حضورش در فیلمی از بنی‌اعتماد و در کنار انتظامی، مهم و انگیزه‌ای برای دیدن آن فیلم بود. روسری آبی را در اکران عمومی و در سینما فرهنگ دیدم، نقدهای مجله فیلم را درباره آن خوانده بودم و مشتاقانه منتظر تماشایش بودم. بنی‌اعتماد پس از نقطه اوج «نرگس»، روسری آبی را ساخته بود و فیلم، علاوه بر مضمون عاشقانه، به زندگی زنان حاشیه‌نشین توجه داشت. روسری آبی ،فیلم کبوتر (گلاب آدینه) و نوبر (فاطمه معتمدآریا) است. اما نمی‌شود رسول را در آن نادیده گرفت. انتظامی، با تشخص ذاتی‌اش، به رسول، وقار و جذابیت داده؛پیرمردی که می‌تواند رنج چشم‌های نوبر را بخواند و زیبایی معصومانه‌ای را که در محاصره فقر، رو به تباهی می‌رود درک کند. شاید به‌نظر برسد انتظامی برای بازی در این نقش، کاری ویژه نکرده. مثل معتمدآریا و آدینه، گریم و پوشش خاصی ندارد که او را به طبقه‌ای دیگر متصل کند و جلوه بیرونی نقش او نسبت به 2 نقش زن این فیلم، اندک است. اما او رسول را در میمیک چهره و آرامش حرکات و اندوه درونش زندگی کرده. مردی دنیادیده که از دشواری‌های این رابطه آگاه است، اما تن به عشقی می‌دهد که ممکن است او را آماج حمله‌ها و قضاوت‌ها کند. انتخاب انتظامی و جنس بازی او باعث شده، تصوری که سازنده فیلم از این رابطه عاطفی انسانی دارد، عینی شود. اینجا دیگر انتظامی عباس آقای قالتاق و زبر و زرنگ نیست؛حتی خان مظفر با آن شخصیت پیچیده و روحیه اهریمنی هم نیست. او رسولی است که نام و فامیلش، مهربانی و عطوفت را تداعی می‌کند. پناهگاهی که همه عمر از نوبر دریغ شده؛ آرامشی که شاید در زندگی با مردی جوان نداشته باشد اما در کنار رسول می‌تواند تجربه کند، حتی اگر دیوارها، قطارها و قضاوت‌ها بینشان جدایی بیندازند. انتظامی اگر نبود، عاشقانه روسری آبی کامل نبود، بازیگران هم‌نسل او نمی‌توانستند رسول را آنطور که انتظامی بازی کرده، بازی کنند. او آگاهانه و با هشیاری، دلدادگی به زنی جوان را با مهر و مردانگی ترکیب کرده و از رسول، عاشقی دوست‌داشتنی خلق کرده است.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید