هنر و انتقال اسطورهها
محمدعلی علومی/ نویسنده و اسطورهشناس
اسطوره حکمت متعلق به جهان پیش از مدرن است که بر آن اساس، جهانباوری و مجموعه ادراکات از هستی از آنجمله، جایگاه انسان در جهان، مجزا از اخلاقیات و زیبایی نیست؛ یعنی امر اخلاقی زیباست و زیبایی جدا از باور به نیکی مطلق اهورایی ارائه نمیشود. به همین سبب است که هنرها عموما دلالت به عالم مینوی و قدسی دارند، مگر در مواردی نظیر فرهنگ مردم که هنرهایشان و همچنین شناخت زیبایی برخاسته از امر واقعی یعنی کار، کشاورزی، دامپروری، صنایع دستی، برداشت محصول، ازدواج یا به عبارتی همه اموری است که واقعیت زندگی را ایجاد میکند. کافی است به جهان روستایی و به جشنهای عشایر توجه شود. باری در حکمت اساطیر جوابها از قبل تعیین شده و همه چیز تحت مفاهیم نیک یا بد و اهورا یا اهریمن، قرار دارد. درواقع با رنسانس است که یک زلزله عظیم در سطوح مختلف اجتماعی بهراه میافتد که عواقب آن گسست بزرگ را ملل در حال توسعه، هنوز هم بهشدت بهطرز تراژیک تحمل میکنند؛ نمونهاش ظهور داعش یا طالبان یا بوکوحرام در واکنش به تمام دستاوردهای جهان جدید است؛ طوری که بوکوحرام دانش جدید را مطلقا ممنوع میداند. خود اروپا نیز تا به مرحله کنونی برسد دردهای زایمانی را بهطرز دردناک و فاجعهباری چون نازیسم و فاشیزم از سر گذرانده است. از این روند ناگزیر بگذریم تا برسیم به اینکه روشنفکری مهمترین برجستگی و ویژگیاش عقل نقاد است که آن نیز در زمینه چندسطحسازی، رشد صنایع و به تبعیت از آن به نگاه علت به معلول است. باز پیوسته به آن خردباوری مبتنی بر رشد و ژرفای علوم تجربی و انسانی و درضمن نگاه معطوف به انسان شکل گرفته است. بسیاری از ملل جهان سوم به سبب شکل نگرفتن نهادهای جدید صنعتی و مدنی هنوز در مرحله اسطورهباوری قرار دارند که شکل بروز آن آشکار یا پنهان است. ما در اینجا از موارد بسیار واضح و نفرتآور و شرمانگیزی چون طالبان و داعش درمیگذریم تا در مقولهای دیگر به سینما و هنری بپردازیم که بهرغم خواستهها و ادعاهای سازندگان هنوز فاقد عقل نقاد هستند؛ چونکه معیاری برای سنجش نیک و بد در روابط بیرونی، عینی و ارتباطات اجتماع، همچنین ذهنیتهای اجتماعی وجود ندارد و چون تأییدکننده است، عادتی هزارانساله را با سختجانی به جهان معاصر نیز آورده است.